کمدیِ سیاهِ تنهایی | اعتماد


اگر می‌خواهید بدانید در شطرنج دارید فریب می‌خورید یا نه، از حریفتان بخواهید که صفحه شطرنج را بچیند. نشانه‌ای در کار خواهد بود که در کارهای او، نوعی زیبایی ناخودآگاه نهفته است. شایستگی در حرکات کوچک و عادی همیشه نمایان می‌شود. در کارهای دورته نورس [Dorthe Nors]، نویسنده دانمارکی با طنزی تاریک، این زیبایی ناخودآگاه در جملات ساده و صمیمی پنهان است به ویژه در رمان «آینه، چپ، راست، راهنما» [Mirror, Shoulder, Signal یا Spejl, skulder, blink]؛ اثری بی‌پیرایه و درعین‌حال بلندپروازانه. «آینه، چپ، راست، راهنما» سومین کتاب نورس است که در سال 2017 به مرحله نهایی جایزه بین‌المللی بوکر راه یافت و اکنون با ترجمه شهرزاد لولاچی از سوی نشر برج منتشر شده است.

دورته نورس [Dorthe Nors] آینه، چپ، راست، راهنما» [Mirror, Shoulder, Signal یا Spejl, skulder, blink]

دورته نورس در این رمان یک دنیای شلوغ و سرشار از تنهایی را از دیدگاهی به‌شدت درونی و چالش‌برانگیز به تصویر می‌کشد. رمان او که در بین آثار کم‌نظیر خود در ادبیات معاصر دانمارک قرار دارد، در عین سادگی و مینیمالیسمِ ظاهری، داستانی پیچیده و عمیق از بی‌پناهی و جست‌وجوی معنا در زندگی روزمره را روایت می‌کند. این کتاب درواقع نمایشی از مبارزه یک زن ۴۰ ساله به نام سونیا است که به تنهایی با مسائل مختلف زندگی دست‌وپنجه نرم می‌کند، از جمله تنهایی، بدنی که دیگر تابع خواسته‌هایش نیست، و یک جدایی عاطفی که او را از درون می‌خراشد.

سونیا، شخصیت اصلی رمان، یک مترجم مستقل است که رمان‌های جنایی خشن به سبک سیگ لارسن را ترجمه می‌کند. او تنها در کپنهاگ زندگی می‌کند و در تلاش است تا خود را در دنیای بزرگ شهری پیدا کند. اما زندگی شهری برای سونیا که اصالتاً از غرب یوتلند دانمارک آمده، غیرقابل هضم و بیگانه است. وضعیت بدنی او نیز به شدت آزاردهنده است؛ از دردهای فک گرفته تا قوس‌های افتاده پا، هر جزء از بدنش گویی علیه او شورش کرده است. در این میان، تنها کاری که سونیا می‌تواند انجام دهد، یادگیری رانندگی است که برای او بیشتر از یک مهارت، نوعی تلاش برای مقابله با جهان بی‌رحم و بی‌پناهی است.
«آینه، چپ، راست، راهنما» نمایشی از زندگی یک زن در میان تضادها و پیچیدگی‌های خود است. سونیا نه تنها با مشکلات جسمانی خود دست و پنجه نرم می‌کند، بلکه درگیر یک بحران عاطفی پس از جدایی از شریکش، پل، نیز هست. او در حالی که به رانندگی می‌آموزد و با مربیان مختلفی روبه‌رو می‌شود، به درون خود سفر می‌کند و به سوالات بی‌پاسخ درباره زندگی، روابط و تنهایی می‌پردازد.

نوشتار نورس در این رمان بر اصول مینیمالیستی استوار است، با جملات کوتاه و پر از استعاره‌هایی که گاهی پیچیدگی‌های عاطفی شخصیت‌ها را آشکار می‌کنند. نویسنده با استفاده از این سبک، جهان درونی شخصیت‌هایش را با دقت و ظرافت نشان می‌دهد، و در عین حال، دنیای بیرونی را به شیوه‌ای ابزورد و شگفت‌انگیز توصیف می‌کند. این رمان نه تنها یک داستان ساده از فردی تنها در یک شهر بی‌روح نیست، بلکه به نوعی بیانگر درد و رنجی است که در دل این تنهایی‌ها نهفته است.

یکی از جنبه‌های جذاب کتاب، نحوه بازتاب شخصیت سونیا در تعاملاتش با دیگران است. او به وضوح از دیگران فاصله می‌گیرد، نه از روی تنفر بلکه به دلیل ترس و اضطراب‌های درونی‌اش. در کنار او، شخصیت‌های دیگری مانند مربی رانندگی آزاردهنده و معنوی به نام النا، و همین‌طور خانواده‌اش که هر کدام به نوعی از او فاصله می‌گیرند، حضور دارند که به شکل متفاوتی به تنهایی او دامن می‌زنند.
این رمان همچنین به طور عمیق به مسائل اجتماعی و فردی زنان پرداخته است. سونیا مانند بسیاری از زنان دیگر در ادبیات نورس، به دلیل انتخاب‌های شخصی‌اش برای نداشتن فرزند و عدم تطابق با استانداردهای اجتماعی، به یک موجود بی‌فایده و اضافی در نظر گرفته می‌شود. این موضوع، که در بسیاری از آثار نورس تکرار می‌شود، به مسئله‌هایی چون هویت فردی و تلاش برای پیدا کردن معنی در دنیای معاصر پرداخته است.

نورس با طنزی تیره و تلخ، خواننده را به دنیای درونی سونیا می‌برد. داستان، که در لایه‌های خود بی‌پناهی و سرکوب اجتماعی را به نمایش می‌گذارد، نه تنها داستانی از فردیت است، بلکه انعکاسی از تنهایی موجود در دنیای مدرن است. رمان با اشاره به شرایط دشوار و متزلزل سونیا و دیگر شخصیت‌ها، به نوعی بی‌اعتمادی به جهان و همین‌طور جست‌وجوی پایان‌ناپذیر برای وصل‌شدن به دیگران را نشان می‌دهد.

درنهایت، آینه، شانه، سیگنال بیشتر از یک داستان ساده از یک زن تنها است. این کتاب تجربه‌ای از درد و زیبایی در دنیای مدرن است که به صورتی مینیمالیستی و در عین حال پر از عمق روان‌شناختی روایت شده است. با این که نویسنده با زبان ساده و مستقیم خود به سوالات بزرگ و دشوار زندگی پرداخته است، اما رمان به گونه‌ای به خواننده القا می‌کند که برای یافتن معنا باید از درون خود عبور کند و با تضادها و نارسایی‌های خود روبه‌رو شود. در نهایت، این اثر یک دعوت به بررسی عمیق‌تر از خود و دنیای پیرامون است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...