تعریف در حرکت | شرق


کتاب «حکایت حال»، گفت‌وگوی بلند لیلی گلستان با احمد محمود در دورانی انجام شد که نویسنده در کار نوشتن رمان «درخت انجیر معابد» بوده است. حکایت حال با این خبر تمام می‌شود «دو رمان نیمه‌تمام دارم که در میانه راه نیروی حرکتی خود را از دست داده‌اند و متوقف شده‌اند. شاید روزی اتفاق مبارکی رخ داد و به تلاش و تقلا افتادند. یا اینکه دو رمان دارم که برای چاپشان هنوز با خودم کنار نیامده‌ام و معلوم نیست که کنار بیایم. و با همه گرفتاری‌هایی که دارم این‌روزها درگیر نوشتن رمان درخت انجیر معابد هستم.» محمود در این چندخط از رمان‌هایی خبر می‌دهد که نوشته شدند یا در حال نوشته شدن و بازنویسی‌اند. رمان‌هایی که به‌زعم او چون نیروی حرکتی خود را از دست داده‌اند، هنوز امکان انتشار ندارند. احمد محمود در همان ابتدای گفت‌وگو از نسبت حرکت با رمان می‌گوید و حتی رمان را با مفهوم «حرکت» تعریف می‌کند. «در رمان، نبض باید در لحظه‌لحظه اشیای طبیعی و غیرطبیعی، در انسان و در کلام بزند. اگر لازم باشد و داستان ایجاب کند که این زدن در جایی کند شود، می‌شود، ولی اگر زدن این نبض بی‌دلیل سست شود، داستان از قوام می‌افتد و اگر متوقف شد، داستان می‌میرد. پس نبضش باید بزند. گفتم معتقدم که داستان تعریف است در حرکت. داستان تعریف و توصیف اشیا و حوادث نیست. تعریف و توصیف مکان هم نیست.» تعریف احمد محمود از داستان، تاکید او را بر حرکت در داستان نشان می‌دهد، چنانکه از حرکت افتادن رمان را چنان اساسی می‌داند که نمی‌تواند برای چاپ رمانش در این وضعیت با خودش کنار بیاید.

حکایت دل گفت‌وگوی لیلی گلستان با احمد محمود | پانیذ زرتابی

گفت‌وگو با احمد محمود، درست مانند تعریف او از داستان پیش می‌رود. و نبض در سراسر گفت‌وگو می‌زند و به فراخور بحث‌ها کند یا تند می‌شود. اینچنین، گفت‌و‌گو نیز در حرکت شکل می‌گیرد. بحث از اساسی‌ترین مولفه رمان‌های احمد محمود آغاز می‌شود، شخصیت‌ها یا آدم‌های داستان. همان عنصر مفقوده ادبیات داستانی اخیر ما، که سال‌هاست بر آن تاکید شده است، اینکه ادبیات داستانی اخیر ما، دست‌کم در یکی، دو دهه اخیر نتوانسته شخصیت‌های ادبی چندانی خلق کند، شخصیت‌هایی که در خاطر بمانند یا نماد نوعی تفکر یا شیوه متفاوت زندگی باشند و امکانی پیش‌روی مخاطب بگذارند. و از قضا در این بحث‌ها همیشه نمونه‌هایی از ادبیات جهان و ادبیات سال‌های پیش‌تر ما، خصوصا دهه‌های‌چهل، پنجاه و تا حدی دهه‌شصت به میان می‌آیند. و بی‌تردید یکی از این نمونه‌ها، آدم‌های رمان‌های احمد محمود بوده‌اند. شخصیت‌هایی چنان ملموس که از همین مردم دور و بر می‌آیند اما در رمان‌ها شکل و ترکیب دیگری دارند. «به گمان من نویسنده باید آدم‌های داستانش را بشناسد، گفته می‌شود که نویسنده هم خالق و هم شارح زندگی آدم‌های داستان است، من فکر می‌کنم اگر نویسنده آدم‌های داستانش را نشناسد، یک جایی از کار لنگ خواهد زد. اشخاص از حرکت می‌مانند و آن وقت نویسنده ناچار می‌شود جعل کند- حرف‌ها را و حرکت‌ها را- و وقتی جعل شد، دیگر آن آدم خودش نیست، کس دیگری است که نویسنده او را شناخته است و خواننده هم باورش نمی‌کند. شاید هر نویسنده‌ با روش خاص خود با این مساله برخورد کند، ولی من واقعا الگوی این آدم‌ها را در زندگی واقعی داشته‌ام. البته اگر عینا آنها را بگیرم و بگذارم در داستان، یک شخصیت داستانی نخواهم داشت و کار هم چیزی بیش از یک گزارش از رفتار و گفتار آدم‌ها نخواهد بود.» درک این بخش از گفته‌های احمد محمود، شاید حالا که قریب به یک دهه‌ از انتشارش می‌گذرد، بیش‌تر ممکن شده است. انبوه کتاب‌هایی که در سال‌های اخیر در حوزه ادبیات داستانی منتشر شد و گزارشی صرف از روزمره و زندگی آدم‌ها و رفتار و گفتارشان بود، نشان داد که همان‌طور که احمد محمود معتقد است کار نوشتن «ترکیبی است از تخیل و واقعیت» و این اتفاق به طور مکانیکی یا با انواع و اقسام ترفندها و بازنویسی موضوعات تکراری در کارگاه‌های ادبی ممکن نخواهد شد.

 احمد محمود را نویسنده‌ای رئالیست خوانده‌اند. تنها از آن‌رو که تمام نوشته‌هایش نسبتی روشن با تاریخ و سیاست دارد. در اینکه محمود نویسنده‌ای است رئالیست، جای تردید وجود دارد. و شاید این تلقی بیشتر ناشی از دسته‌بندی‌های سرسری منتقدان و اهالی ادبیات است، آن هم برای سری کتاب‌هایی که تحت عنوان تاریخ ادبیات نوشته شدند. تا احمد محمود را نیز چون دیگر نویسنده‌ها تحت سیطره مفهومی خوانده و در یکی از این جایگاه‌های دسته‌بندی‌شده بنشانند. اما حضور پررنگ تاریخ و سیاست در رمان‌های احمد محمود انکارناپذیر است. بخشی از زندگی ما سیاست است. سیاست، سرنوشت محتوم ما است. سیاست باید در داستان باشد. اما داستان نباید به اعلامیه سیاسی بدل شود. معتقدم کسانی که شعار جدایی سیاست از ادبیات می‌دهند، بدترین نوع سیاست را اعمال می‌کنند.» گفتن از ادبیات و شخصیت نویسنده-روشنفکرانی چون هدایت و بزرگ علوی و آل‌احمد و ساعدی و دیگران از دیگر مطالب خواندنی کتاب است. 

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...