قصه در ایالت میشیگان و با ازدواج با یک دکتر خوشتیپ و روابط جنسی پرحرارت... این کتاب ۱۵ میلیون نسخه فروخت... او یک زن سفیدپوست معمولی نیست؛ نماد همه زنان سفیدپوست است... بهعنوان مشاور در حوزه «وضعیت بغرنج زنان و کودکان آمریکایی که بر خلاف میلشان در کشورهای خارجی نگه داشته شدهاند» منصوب شد... آیا زنان مسلمان نیاز به نجات یافتن دارند؟
ترجمه محمد مهدی کائینی | مهر
به فاصله کمی پس از تسلط طالبان بر افغانستان، آثار غیرداستانی در مورد زنان مسلمان به اسارت درآمده و مورد ظلم واقع شده، در وبسایت گودریدز ترند شدند. کاربران شبکههای اجتماعی نیز به پیشنهاد کتابهایی نظیر «بدون دخترم هرگز» [Not Without My Daughter] از بتی محمودی [Betty Mahmoody]، «لولیتاخوانی در تهران» اثر آذر نفیسی، و سهگانه «شاهدخت» از جین ساسون، پرداختند؛ کتابهایی که به بیان یکی از کاربران وبسایت رِدیت «بینشی عمیق درباره وقایع افغانستان به مخاطب میدهند.»
برای فهم وقایع نیاز نیست راه اینقدر دوری بروید. داستان کتابهای محمودی و نفیسی هر دو در دوران پساانقلاب ایران رقم میخورند، و قصه کتاب ساسون نیز در عربستان سعودی رخ میدهد. اما به گفته پژوهشگر ادبیات، دوهرا احمد، که به طعنه ژانر «روایت زن مسلمان سرکوب شده» را ابداع کرده است، چنین قصههایی هیچگاه با «ویژگیهای محلی، عقیدتی، یا اقتصادیشان» شناخته نشدهاند؛ با اینکه برخی از مؤلفین در آثارشان ظرافتهایی را ارائه کردهاند.
نه احمد و نه هیچ پژوهشگر دیگری، آسیبهای روحی و روانی این زنان تصویر شده در غرب آسیا و آسیای مرکزی را — که قانون پرفروش شدن کتابهای غیرداستانی است — زیر سوال نبردهاند. (احمد متذکر میشود که مخاطبان آمریکایی مطلقاً نسبت به بازنماییهای اسلام خارج از این چارچوبها، از جمله در کشور خودشان، بیعلاقه هستند.) در عوض، او و دیگر پژوهشگران پرسش میکنند: چرا چنین قصههای تکمورد و خاص در مورد بدرفتاری، ذهن مخاطب آمریکایی را درباره اسلام قبضه کردهاند؟ چرا این اتفاقات موجب خشم و ناراحتی افراد میشود، درحالیکه کشور خودشان برای حمایت از زنان و کودکان در برابر بدرفتاری تقریباً هیچ کاری نمیکند؟ و تأثیر این آثار بر زنان مسلمان در سرتاسر جهان چگونه است؟
همزمان با هجوم تودههای کتابخوان به سوی آثار غیرداستانی محبوب برای فهم این بحران خارجی، همزمان با ولع آمریکاییها برای دریافت اخبار احساسی (و اغلب غیرصحیح) درباره زنان در افغانستان، و همزمان با انتشار شایعات در مورد دوشیزههای درمانده افغانستانی از سوی منتقدین خروج نظامی از این کشور، اینها سوالاتی هستند که ارزش پرسش دارند.
یکی از آموزندهترین مطالعات موردی از تأثیر فرهنگی روایت زن مسلمان سرکوب شده، مربوط به بلاکباسترِ «بدون دخترم هرگز» است، که موضوع دو فصل از کتاب مگان گودوین [Megan Goodwin]، پژوهشگر مطالعات مذهبی، با عنوان «بدرفتاری با دین: آزار ادبیات، رسوایی جنسی، و اقلیتهای مذهبی آمریکا» [Abusing Religion: Literary Persecution, Sex Scandals, and American Minority Religions] است. این کتاب خاطرات عوامپسند محمودی که در ۱۹۸۷ به چاپ رسیده است، تمام شاخصههای یک اثر مبتذل را دارد. قصه در ایالت میشیگان و با ازدواج او با یک دکتر خوشتیپ متولد خارج آغاز میشود. روابط جنسی پرحرارت است، و این زوج صاحب یک دختر زیبا میشوند. پس از آن، قصه پریان به کابوس بدل میگردد.
پس از انقلاب ایران، شوهر محمودی، که اهل آن کشور است، از او میخواهد که برگردند؛ و قول میدهد که تنها برای دو هفته در آنجا خواهند ماند. وقتی در آنجا هستند، شوهرش تحجر پیشه کرده و به یک «مردسالار متعصب» تبدیل میشود، محمودیِ اکنون سیاهپوش شده را کتک میزند، پاسپورتش را مخفی میکند، و از دادن پول نیز سر باز میزند — رفتارهایی که کتاب مکرراً به باورهای ملی-مذهبی او نسبت میدهد. اما روحیه سلطهناپذیر آمریکایی موجب چیره شدن بر وضعیت میشود. محمودی طی فراری دلخراش به همراه دخترش از لابهلای کوهها مسیرشان را به سمت آمریکای عاشق آزادی پیدا میکنند.
گودوین در فصول مرتبط با این کتاب مینویسد که، ظاهراً محمودی عزم راسخی برای نمایش تصویری کثیف، وحشی، و اساساً ضدآمریکایی از اسلام دارد، و در این فرایند نیز شدیداً بر ادبیات واپسگرایی (تحجر) اتکا کرده و گزارههای اشتباه بیشماری را به مخاطب ارائه میدهد. برای مثال، او ایرانیها را، که بسیاریشان از نظر فنوتیپ سفیدپوست هستند، با اعراب اشتباه میگیرد. پژوهشگران به این مسئله و دیگر اشتباهات کتاب اشاره کردهاند، اما صدایشان در زیر خروارها نظر و نقد از سوی مخاطبان شیفته و اعضای برجسته جامعه ادبیات، دفن میشود.
این کتاب ۱۵ میلیون نسخه فروخت و علاوه بر ترجمه آن به ۲۰ زبان دنیا، نامزد جایزه پولیتزر شد و برای نویسندهاش دکترای افتخاری ادبیات به ارمغان آورد. مجریان تلویزیونی نظیر باربارا والترز، لری کینگ، فیل داناهیو، سالی جسی رافائل، و اوپرا وینفری محمودی را به برنامههایشان دعوت کردند تا در مورد کتابش که از نظر گودوین «کتابی فاجعه» است، مبالغه کند.
کمپانی مترو گلدوین مایر پیش از آنکه کتاب به قفسه کتابفروشیها برسد حق ساخت فیلم آن را خرید و در سال ۱۹۹۱ نیز فیلم اقتباس شده از این کتاب خاطرات را روانه سالنهای سینما کرد. این استودیوی هالیوودی، سالی فیلد را برای بازی در نقش قهرمان زن داستان انتخاب کرد. فیلم با تأکید بر درونمایههای بیگانههراسانه کتاب، زن و شوهر قصه را بهعنوان نماد آمریکا و اسلام به بیننده نشان میدهد. همانطور که گودوین توضیح میدهد: «[فیلد] یک زن سفیدپوست معمولی نیست. او نماد همه زنان سفیدپوست است. او بازیگر سریال «دخترک» است. او بازیگر «راهبه پرنده» است. او در این مقطع [از مسیر شغلیاَش] به معنای واقعی کلمه عزیز دل مردم آمریکاست. بنابراین تماشای کتک خوردنش توسط این مرد مسلمان خشن… نمایانگر آن است که مردان مسلمان واقعاً چگونهاند؛ اما آنها تلاش میکنند تا ما را فریب داده و به ما بقبولانند که شبیه ما هستند.»
در سال ۱۹۹۳، رئیسجمهور وقت بیل کلینتون، در واکنش به قصه محمودی، قانون مجازات آدمربایی بینالمللی والدین را به امضا رساند که طبق آن ربودن کودکان آمریکایی در خارج از این کشور از سوی والدینشان جنایت محسوب میشود. در همان دهه، وزارت خارجه آمریکا محمودی را بهعنوان مشاور در حوزه «وضعیت بغرنج زنان و کودکان آمریکایی که بر خلاف میلشان در کشورهای خارجی نگه داشته شدهاند» منصوب کرد. از آن زمان، این فیلم مرتباً در شبکههای تلویزیونی نظیر شبکه اوپرا وینفری به نام «اُئون» و همچنین در مدارس دولتی و حتی در یک جلسه دادگاه حضانت کودک نیز «بهعنوان مثالی معتبر از باورها و رفتارهای مسلمانان» به نمایش درآمده است. کتاب هنوز زیر چاپ میرود، جلدش بروز میشود تا تصویر روز از «مسلمانان ترسناک» را نشان بدهد. (قهرمان زن حالا با پوشیه کامل به تصویر کشیده شده است).
گودوین توضیح میدهد که میراث ماندگار کتاب، تنفر فراگیر نسبت به اسلام، حس ترحم نسبت به زنان مسلمان، و غرور و افتخار برای آمریکای به ظاهر عاشق حقوق بشر است. به گفته احمد، دیگر کتابهای این ژانر (کتابهایی به نویسندگی سفیدپوستان و برای جامعه هدف سفیدپوست) نیز همین حس را ترویج میکنند. برای مثال، اولین کتاب از سهگانه «شاهدخت»، وجههای ایدئال و رمانتیک از آمریکا نشان داده، نقش این کشور را در اوجگیری ظلم و استبداد در عربستان سعودی تیره و تار ساخته، و به مخاطب اینگونه القا میکند که «زنان در فرهنگ عرب، هیچ حقوقی ندارند.» رمان جوانانِ سوزان فیشر استیپلز در مورد کودک-همسری به نام «شبانو: دختر باد» ظرافت و پیچیدگی بیشتری دارد، اما استفادههای آموزشی از آن به دانشجویان «توهم» داشتن سواد فرهنگی جهانی داده و باعث شده است برخی، همکلاسیهایِ مسلمانشان را مورد آزار و اذیت قرار دهند.
همان زمانی که مخاطبان پیر و جوان، کتابهای پرفروش در مورد درد و رنج زنان مسلمان را مصرف میکنند (اغلب به جای آنکه به دنبال تعامل معنادار با اسلام باشند)، زنان مسلمان در سرتاسر جهان، هر روز بیشتر از قبل تحت تأثیر قوای نظامی، تجسس، سیاستهای تبعیضآمیز، و جرایم نفرتمحورِ همان کسانی قرار میگیرند که داعیهدار آزادیشان هستند.
معروف است که دولت بوش برای توجیه حمله به عراق و افغانستان به مسائل حقوق بشری متوسل شد که در نتیجه آن زندگی صدها هزار غیرنظامی نابود شد و همچنین زمینه بحران فعلی بوجود آمد. همانطور که جولیان هامر، پژوهشگر مطالعات مذهبی اشاره کرده است، دهههای اخیر همچنین شاهد افزایش آزارهای فیزیکی و لفظی زنان مسلمان در ایالات متحده بوده است؛ از جمله حوادثی که در آن افراد غریبه به زور روسری از سر زنان کشیدهاند. بسیاری از مردم غرب به این باور رسیدهاند که زنان مسلمان با پوشیدن چنین جامههایی، یا بهدنبال خشونت میگردند و یا میخواهند وفاداریشان به مردان تروریست را نشان بدهند؛ بنابراین باید آنها را با کتک وادار به درآوردن جامههایشان کرد.
هامر به یک نمونه خاص و حیرتآور از اسلامهراسی اشاره میکند که نماینده جمهوریخواه تگزاس، لوئی گومرت در آن دخیل بود. گومرت، در سال ۲۰۱۰، در دفاع از قانون محدودیت مهاجرت در آریزونا ادعا کرد که زنان مسلمان جوان نقشه دارند تا فرزندانشان را در ایالات متحده بهدنیا بیاورند و بعد به کشورهای مادریشان برگردند و «نسل آینده تروریستها را از بین شهروندان آمریکایی بسازند.» و بالاخره یک روز این «نوزادان تروریست» (عبارتی که رسانهها با الهام از اصطلاح توهینآمیز «لنگربچه» به آنها اطلاق میکردند)، به آمریکا برمیگردند «تا سبک زندگیمان را نابود کنند.»
بسیاری از آثار پرفروش عوامپسند درباره زنان مسلمان، ورای القای [نیاز جهان به] فضای سلطه و استعمار به مخاطب، به اوجگیری مغلطه در این زمینه نیز کمک کردهاند. از یک طرف درباره زنان مسلمان بهعنوان قربانیان «بیچاره» صحبت میشود و از طرف دیگر موجودات تباهی که امکان نجاتشان وجود ندارد، و به هر قیمتی که شده نباید به داخل کشور راه داده شوند.
اکنون نیز همین ادبیات متناقض بهوضوح قابل رؤیت است؛ منتقدین رئیسجمهور بایدن از یکسو برای زنان و کودکان افغانستان ابراز ناراحتی و ترحم میکنند، و از طرف دیگر تصویر وایرالِ هواپیمای پناهندگان را با این زیرنویس: «اگر میخواهید این هواپیما در شهر شما بنشیند، دستتان را بالا ببرید؟»، ریتوییت میزنند.
استیون میلر، مشاور پیشین ترامپ و معمار طرح ممنوعیت ورود مسلمانان به خاک آمریکا، طی مصاحبهای در اواسط ماه اوت با بازنمایی جو روانی پرطرفدار در میان راستگرایان به مجری برنامه لارا اینگرام در شبکه فاکسنیوز گفت: «بسیاری از مردم افغانستان، میلیونها و میلیونها نفرشان، از طالبان خوششان نمیآید، و حق هم دارند. اما لزوماً به این معنی نیست که آن میلیونها نفر دموکراسیخواه و حامی آمریکا هستند، و سبک زندگی ما را میپذیرند.» همانطور که او در جایی دیگر از مصاحبه استدلال کرده است، حتی خارجیهای «خوب» و قابل ترحم نیز هیچوقت نمیتوانند کاملاً آمریکایی شوند. در نتیجه، منطقیترین کار این است که «برایشان در کشوری دیگر در جنوب شرق آسیا یا در غرب آسیای گستردهتر، خانهای بیابیم.»
اما کلیشهسازی از مسلمانان و ملتهای دارای جمعیت غالباً مسلمان، مختص افراد متعصب جریان راستگرا نیست. لیبرالها نیز، خودشان را دلبستهی داستانهای ظلم به مسلمانان میکنند، بخاطر رفتارهای برخی مقامات و مسئولین [در کشورهای اسلامی] کلیت اسلام را محکوم میکنند، و همینطور برای ایالات متحده بابت مدرنیسم کذاییاَش کف و سوت میزنند. لیلا ابولغد، نویسنده کتاب تأثیرگذار «آیا زنان مسلمان نیاز به نجات یافتن دارند؟» (منتشر شده در سال ۲۰۱۳)، دراینباره میگوید که ملاله یوسفزی پس از انتشار کتابش درباره خشونت طالبان علیه زنان، از سوی سَم هریس، آتئیست برجسته، بابت ایستادنش در مقابل «زنستیزی اسلام سنتی» مورد تحسین قرار گرفت. گودوین اشاره میکند که کتاب خاطرات محمودی بابت افشاگری علیه «زنستیزی اسلام» در «دانشنامه آثار ادبی فمینیستی» در فهرست کتابهای سال ۲۰۱۴ قرار گرفته است.
ابولغد با ژرفاندیشی درباره ریشههای حسِ عزم اخلاقی مردم [غرب] «نسبت به درستیِ نجات زنانِ آن مکان بیزمانِ یکدست و رازآلود به نام اسلاملند»، جهل در مورد تنوع و گوناگونی زندگی زنان مسلمان، و ناآسودگی نسبت به نقش غرب در ایجاد شرایط زندگی دهشتناک برای مردم در سرتاسر جهان را بهعنوان مقصر و عامل این امر شناسایی میکند. اما وی همچنین وجود عاملی دیگر را نیز حس میکند: «بازنمایی زنان مسلمان بهعنوان افرادی که مورد سوءرفتار قرار میگیرند، باعث میشود ما [مردم غرب] ظلم و خشونتهایی را که در میان خودمان هست فراموش کنیم.»
این خود گویای همهچیز است که در اواسط ماه اوت، جامعه آمریکا بیش از آنکه نسبت به خبر شکایت هنا-کِیت ویلیامز از نهادها و رهبران کلیسای باپتیست جنوبی، از جمله پدر خودش، در زمینه عدم رسیدگی به گزارشهای تعرض جنسی شامل ۷۰۰ قربانی، واکنش نشان بدهند، نسبت به وضعیت اسفبار زنان افغان از خود جوش و خروش بروز دادند. پیش از خبر شکایت ویلیامز نیز، مطلع شدیم که سازمان «پسران پیشاهنگ آمریکا» بیسروصدا توافق کرده است تا به بیش از ۶۰ هزار مرد بابت مصالحه در پروندههای سو رفتار جنسی این سازمان علیه کودکان، ۸۵۰ میلیون دلار بپردازد. کلیساهای اسقفنشین کاتولیک در همهجای آمریکا بابت پرداخت مبلغ مصالحه به قربانیانشان به ورشکستگی کشیده شدهاند — از هر نُه دختر در آمریکا، یک نفر پیش از ۱۸ سالگی مورد تعرض یا تجاوز جنسی قرار میگیرد.
پس از آشکار شدن سو رفتارها و سرپوشگذاریها در نهادها و سازمانهای سفیدپوستان، بسیاری ابراز تعجب میکنند؛ علیرغم آنکه شهادت افراد مورد تعرض قرار گرفته آفتاب تابانی بر جرایم انجام شده میتاباند. فانتزیهای ریشهدار و دیرینه در مورد تباهیِ تیرهپوستان و معصومیت سفیدپوستان، به جامعه کمک کرده و آن را تشویق میکند تا از این رسواییها و فسادهایی که جلوی چشم همگان پنهان شدهاند، عبور کنند. افشاگری در مورد این فانتزیها قدمی رو به جلو در مسیر حل مسائل جنسی و خشونتهای استعماری، و ساخت جامعه بشردوستی است که آمریکا همواره ادعای آن را داشته است.