کتاب «جنگ جنگ تا نابودی» شامل خاطرات ارتشبد نزار الخزرجی [Nizar Khazraji] فرمانده سپاه اول و رئیس ستاد مشترک ارتش عراق در زمان جنگ با ایران با ترجمه فاطمه تشکری جهرمی توسط انتشارات شهید اظمی منتشر شد.

العراق من حرب الی حرب: صدام مر من هنا» تالیف غسان شربل [Ghassan Sharbal]  نزار الخزرجی [Nizar Khazraji]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، کتاب «جنگ جنگ تا نابودی» ترجمه بخشی از ‌کتاب «العراق من حرب الی حرب: صدام مر من هنا» تالیف غسان شربل [Ghassan Sharbal] است که پیش از این با عنوان «خانه دیکتاتور کاخ یا گور» توسط علی موسوی‌خلخالی ترجمه و منتشر شده است.

مدیران انتشارات شهید کاظمی می‌گویند هدف از انتشار این‌مجموعه، شناخت حکومت صدام از ابعاد مختلف است؛ از همین رو در این کتاب‌ها شناخت جنبه‌های مختلف سیاست داخلی، سیاست خارجی، امنیت، فرهنگ و اقتصاد این رژیم (در کل دوران ۳۵ ساله حکومت بعثی از ۱۳۴۷ تا ۱۳۸۲ که ۲۴ سال آن تحت حاکمیت مستقیم صدام قرار داشت) مدنظر است و اگر به موضوع جنگ پرداخته شود به عنوان «یکی» از قضایای این رژیم مخوف خواهد بود.

«جنگ جنگ تا نابودی» که پرده از برخی اسرار جنگ ایران و عراق برمی‌دارد، دربرگیرنده مصاحبه‌های غسان شربل روزنامه‌نگار عرب با نزار الخزرجی است که سال ۲۰۰۲ در روزنامه الحیات منتشر شدند.

نزار الخزرجی راوی این‌کتاب، سال ۱۹۳۸ [۱۳۱۷ شمسی]، در شهر بعقوبه در استان دیاله عراق، در یک خانواده اهل سنت به دنیا آمد. وی تحصیلات نظامی خود را در دانشگاه علوم نظامی «سنت هرست» انگلستان به پایان رساند. در همان ماه‌های ابتدای جنگ تحمیلی برای همکاری با ارتش به بغداد فراخوانده شد و نقش مهمی را به عهده گرفت. وی به عضویت «کمیته نظارت بر جنگ» درآمد و پس از چندی رئیس این کمیته شد. تهیه طرح‌ها، نقشه‌های جنگی و مانورهای نظامی و تهیه گزارش از وضعیت لشکرها همه زیر نظر او انجام می‌گرفت.

زمانی که نیروهای ایرانی مناطق وسیعی از شمال عراق را در چند عملیات از جمله عملیات «مسلم بن عقیل» آزاد کردند، ژنرال نزار خشن‌ترین اقدامات را علیه نیروهای ما به کار گرفت. او در نبرد «پنجوین» به فرمانده تیپ ۴۵۱، دستور داد بیست نفر از اسیران ایرانی که جز سپاه پاسداران هستند باید کشته شوند. اسیران مجروح هم به دستور او زنده زنده دفن شدند.

در سال ۱۹۸۷ [۱۳۶۶]، الخزرجی به فرماندهی سپاه اول ارتش عراق منصوب شد. در این زمان تعداد افرادی که تحت امر او کار می‌کردند به یک میلیون نفر می‌رسید. از همان ماه‌های ابتدای جنگ تحمیلی نقش مهمی را بر عهده گرفت، آن چنان مهم که به پیشنهاد او برای تغییر استراتژی رویارویی با ایران، عملاً جنگ متوقف شد. در این مدت توانست به این سپاه سر و سامان دهد و بعضی از مناطقی که در دست نیروهای ما بود از جمله: قله‌گردمند، دربندیخان، کوه‌های سیدصادق و تپه سلطان را بازپس بگیرد. پیش از پایان جنگ تحمیلی، در تاریخ ۱ مارس ۱۹۸۸ [۱۱ اسفند ۱۳۶۶] وی از طرف صدام طی حکمی به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش منصوب و دو سال بعد یعنی در تاریخ ۱۹ سپتامبر ۱۹۹۰ [۲۸ شهریور ۱۳۶۹] مشاور نظامی صدام شد. خزرجی در مارس ۱۹۹۶ از نظام جدا شد. او ابتدا از استان موصل به کردستان رفت و از آنجا با یک فروند هواپیمای آمریکایی به اردن گریخت.

کتاب پیش‌رو ۶ فصل اصلی دارد که به‌ترتیب عبارت‌اند از:

«جنگ با ایران»، «از جنگ با ایران تا حمله به کویت»، «حمله به کویت و قیام مردمی علیه صدام»، «شناخت ابعادی از رژیم صدام»، «نزدیکان صدام و ویژگی‌های شخصی او» و «بحث‌هایی درباره سرنگونی احتمالی صدام».

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

ساعت صفر [آغاز عملیات آزادسازی فاو] چگونه به شما اطلاع داده شد؟
این در طرح‌ها گنجانده می‌شود، مگر در موارد خاص مثل مساعد نبودن وضعیت آب و هوا [که در آن‌صورت، ساعت صفر تغییر می‌کند] و این همان چیزی بود که در جریان آزادسازی فاو اتفاق افتاد.
معاون فرمانده کل قوا، وزیر دفاع ارتشبد ستاد عدنان خیرالله هم در آزادسازی فاو حضور داشت، نقش او چه بود؟
نقش زیادی نداشت، برعکس، چون برخی اتفاق‌ها بدون اطلاع او رخ می‌داد، بخشی از همان نقش [ناچیزش] هم کاسته شد. همان‌طور که گفتم ما هم [مثل افراد عادی] خبر حملات موشکی و هوایی را از رادیو می‌شنیدیم.
بنابراین فقط یک‌نفر بود که همه‌چیز را می‌دانست؟
[بله]. او فرمانده کل قوا و مسئول مدیریت جنگ بود. بعد از عملیات [آزادسازی] فاو شش‌عملیات انجام دادیم: آزادسازی شلمچه در شرق بصره بعد از یک‌ماه و آزادسازی جزیره مجنون سرشار از نفت، منطقه الطیب الزبیدات در شرق العماره، سانویه گیلان‌غرب در شرق خانقین. بعد از آن سپاه‌های شمالی ارتش در منطقه حاج‌عمران و ماو و مناطق مجاور آن تحرکاتی داشتند. یعنی در ۸/۸/ ۱۹۹۸ [هشتم آگوست، برابر با ۱۷ مرداد ۱۳۶۷] توانستیم ایرانی‌ها را شکست دهیم و آنها را تا مسافت دوری در آن سوی مرز عراق اخراج کنیم. همین بود که سبب شد خمینی با آتش‌بس موافقت کند و به این‌ترتیب بود که جنگ متوقف شد.

این‌کتاب با ۱۶۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۵۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...