نزار قبانی شاعر مشهور عرب که بیشتر بخاطر اشعار عاشقانه‌اش معروف است، بعد از شکست کشور‌های عربی از اسراییل در سال ۱۹۶۷، شعری سرود که عنوانش این بود: «هوامش علی دفتر النکسه: یادداشت‌هایی بر شکست‌نامه»  قبانی در آن شعر، شکست اعراب را ناشی از ضعف‌ها و نواقص اخلاقی‌شان دانست و با حمله صریح به تخیلات و توهمات آنها، سروصدایی در جهان عرب براه انداخت. قبانی عاشق، حالا به عنوان شاعری اهانت‌‌کننده به اعراب، در معرض نقد و مخالفت و محدودیت قرار گرفت و در برخی شهرها، مجله‌ی منتشر کننده‌ی شعر را توقیف کردند و سوزاندند. قبانی در کتاب زندگینامه‌اش، درباره آن واکنش‌ها توضیح داد که اعراب عادت به انتقاد از خود ندارند. آنها حتی شکست را هم باور نمی‌کنند.

داستان من و شعر نزار قبانی

قبانی از اینکه خوانندگانش مدام می‌خواستند او را در قالب‌های ذهنی خود محصور و تنها جنبه عاشقانه شعرش را علم کنند، گلایه می‌کرد و در پاسخ به آنهایی که می‌گفتند تا کجا قرار است ادامه بدهی، می‌گفت مگر چیزی تغییر پیدا کرده؟! (بعد از گذشت سال‌ها، هنوز هم این سوال را باید پرسید که مگر چیزی تغییر پیدا کرده است؟)
آنچه در ادامه می‌خوانید بخش‌هایی از یادداشت نزار قبانی است که در کتاب زندگینامه‌اش «داستان من و شعر» توسط زنده‌یاد دکتر غلامحسین یوسفی ترجمه شده است:
 

شکست حزیران برای قوم عرب به تئاتری نامعقول شبیه‌تر بود. اخبارش را در روزنامه‌ها خواندند و از خبرگزاری‌ها شنیدند و مناظرش را در صفحه تلویزیون تماشا کردند اما باور نکردند. از این‌رو شعر من در نخستین انتشارش برای اکثر عرب‌ها باورکردنی نبود. ترکیب آن و زبان و اندیشه تندش، به آنان صدمه زد.

برای من بسیار دشوار است که مرزهای خشم خود را مشخص کنم مادام كه يك سانتیمتر از سرزمین وطن مرا اسرائیل در اشغال و ذلیل دارد و در آن مستعمراتش را ایجاد می‌کند. خشم من دریایی است که ساحلی ندارد. شاید یکی از من بپرسد چرا این واقعیت را نمی‌پذیرم؟ سؤال من نیز این است: چرا بپذیرم و چه چیز را بپذیرم؟ آیا برای آن حکومتهای عربی که مانند خروس‌ها در هم افتاده‌اند و تا گردن در خودخواهی و تفرد و خودفریفتگی و خویشتن‌پرستی غرقند، کلاه خود را از سر بلند کنم؟

دیگران می‌توانند عينك خوشبینی بزنند و در اسپانیا کاخها بسازند اما من در برابر خرافات، شمشیرکشیده باقی خواهم ماند تا او را از پا درآورم یا اینکه مرا بکشد. من نمی‌توانم به شیوۀ عمرو بن كلثوم چنین سخن بگویم: وقتی که کودک ما را از شیر می‌گیرند، متکبران در برابر او سجده می‌کنند. کودکان عصر عمرو بن کلثوم روزگارشان خوب بود، وطن و قبیله داشتند. اما کودکان بیت‌المقدس، حيفا، يافا، نابلس و ناصره هنوز در جستجوی وطن و قبیله‌اند.

مردم مرا عاشقی بزرگ می‌شناسند و نمی‌خواهند مرا خشمگینی بزرگ بدانند. مرا در شیشه عشق قرار می‌دهند و آن را لاک و مهر می‌کنند... من اجازه نمی‌دهم مرا به سوپرمارکتی تبدیل سازند که در آن کالاها برحسب نیاز مصرف‌کنندگان عرضه گردد. من درباره زن و نیز درباره مسایل جهان عرب با یک مرکب واحد اشعارم را به قلم می‌آورم. همان‌گونه که برای آزاد کردن زمین‌های اشغالی وطنم از اثر نعل‌ اسب‌های اسراییلی مبارزه می‌کنم، برای آزاد کردن زن از بقایای افکار دوره جاهلیت نیز می‌جنگم... من در شعر هوامش علی دفترالنکسه، نخستین کسی بودم که خود، خویشتن را شستم و اول کسی که روغن سوزنده بر پوست خویش و بر پوست اشعارم ریختم. من نخستین فردی بودم که به شیوه بودایی‌ها در وسط خیابان، خود را آتش زدم.

بسیاری از دوستانم از من پرسیده‌اند تا کی می‌خواهی به تازیانه زدن آشکار بر قوم عرب ادامه دهی؟ من نیز به نوبه خود می‌پرسم در واقعیت جهان عرب چه تغییری حاصل شده که خشم من فرو نشیند؟ فلسطین هنوز بیوه است... چگونه شعر بگویم و چه بگویم؟ تازیانه زدن با شعر را، سبک‌ترین کیفرها برای جهان عرب می‌شمارم. این جهان عرب است که من درباره آن شعر می‌گویم، جهانی نیمه فلج که حافظه‌اش را از دست داده است.

[این مطلب در صفحه شخصی امید حسینی (آهستان) منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...