آخرالزمان سررسید دیون | هم‌میهن


میلان کوندرا جمله معروفی دارد مبنی بر اینکه؛ «مبارزه انسان با قدرت، مبارزه حافظه با فراموشی است.» در این تعبیر بدبینانه، بسیاری از حوادث تاریخی حادث می‌شوند صرفاً برای آنکه حواس آدم‌ها را از وضعیت فاجعه‌بار کنونی منحرف کنند: «کشتار خونین بنگلادش، به‌سرعت، خاطره هجوم روسیه به چکسلواکی را فرو پوشاند، قتل آلنده فریادهای مردم بنگلادش را محو کرد، جنگ صحرای سینا مردم را واداشت تا آلنده را فراموش کنند، حمام‌خون کامبوج خاطره سینا را فرو شست و چنین شد و چنین بود که همگان همه‌چیز را از یاد بردند.»

خلاصه کتاب جمهوری خلق نسیان» [The People's Republic of amnesia : Tiananmen revisited]،

جز این ترفندهای فوری و البته در سطح جهانی، از نظر کوندرا، حکومت‌های توتالیتر در ساحت داخلی نیز دست به راهبردهایی بنیادین می‌زنند. یکی از این راهبردها که به‌ویژگی عمده بسیاری از دولت‌های توتالیتر نیز بدل می‌شود، تلاش دائمی آنها برای تخریب تاریخ، گذشته و خاطراتی است که انسان‌ها با آنها زیسته‌اند تا بدین‌طریق بتوانند آدمیانی تهی، بریده از گذشته، بی‌آینده و درنتیجه همه اینها، مطیع بار آورند؛ موجوداتی که تنها در لحظه حال زندگی می‌کنند و بی‌اعتنا به تاریخی که در آن زاده شده‌اند و راهی که در آن قرار گرفته‌اند، به ارضای پیش‌پا افتاده‌ترین نیازهای خود مشغول شوند. مرحله بعدی پس از نابودی حافظه یک ملت و از بین بردن کتاب‌ها و فرهنگ و تاریخ آن ملت، تلاش برای اختراع تاریخی جدید و بهتر است بگوییم جعل فرهنگی تازه است. نتیجه چنین وضعیتی از نظر کوندرا احتمالاً چنین چیزی خواهد شد: «کوتاه زمانی بعد ملت آنچه را که هست و آنچه را که بوده، فراموش می‌کند. دنیای اطراف آن نیز همه‌چیز را حتی با سرعت بیشتری فراموش می‌کند.»

لوئیزا لیم [Louisa Lim] در کتاب «جمهوری خلق نسیان» [The People's Republic of amnesia : Tiananmen revisited]، با دستمایه قرار دادن نوع مواجهه دولت و جامعه چین با فاجعه میدان تیان‌آن‌من در ژوئن 1989 و سرکوب گسترده مردم نشان می‌دهد که بخشی از پیش‌بینی‌های کوندرا در چین تحقق پیدا کرده است. می‌دانیم که در آن‌روزها بزرگترین میدان جهان شاهد تظاهرات و اعتراض‌های گسترده و بیش از 100 هزار نفری فعالان مدنی، دانشجویان، کارگران، معلمان و سایر اقشار چینی به ناپایداری اقتصادی، فساد دولتی و سرکوب‌های سیاسی برآمده از حاکمیت بلامنازع حزب کمونیست چین بود. این تظاهرات که از ۱۵ آوریل تا ۴ ژوئن ادامه داشت، درنهایت با واکنش خشونت‌بار حکومت چین مواجه شد؛ به‌نحوی‌که منجر به کشته‌شدن تعدادی از معترضان (آمار میان صدها کشته که حزب کمونیست پذیرفته تا دو تا هفت‌هزار نفری که شاهدان عینی گزارش می‌دهند در نوسان است)، دستگیری بیش از 40 هزار نفر و اعدام صدها نفر شد و تصویر بین‌المللی چین را به‌ویژه در غرب مخدوش کرد.

آنچه در گزارش لیم از سانسور شدید این فاجعه در رسانه‌های دولتی و روایت رسمی حزب کمونیست چین آمده است، البته شاید دور از انتظار نباشد، اما همدستی عامدانه و منفعت‌طلبانه مردم چین با حکومت برای فراموشی عمدی این ماجرا البته شگفت‌انگیز است و نشان می‌دهد مسئله را باید پیچیده‌تر از اجبار حکومتی دید. از نظر لیم نسیانِ همدستانه مردم را شاید بشود از دریچه «سازوکارهای بقا» به تماشا نشست: «چینی‌ها یاد گرفته‌اند که چشم‌ها و ذهن‌های‌شان را بر هر آنچه ناخوشایند است، ببندند و بگذارند خاطرات دروغین را بر مغزهای‌شان حک کنند ـ یا خاطرات واقعی را پاک کنند ـ چراکه این‌طوری راحت‌ترند.»

بااین‌همه نباید از این نکته غافل شد که حزب کمونیست چین تاریخ‌اش را بازنویسی کرده اما واقعه 1989 را فراموش نکرده است. بله، به‌شدت هر انعکاسی از آن رخداد را در نطفه خفه می‌کند، اما این واقعه درسی بزرگ به حاکمان چین داد تا تصمیم‌هایی سخت اما سازنده، لااقل برای بهبود شرایط رفاهی و منع دخالت روزافزون در زندگی خصوصی مردم بگیرند و بدین‌ترتیب در دهه 1990 چین دنگ شیائو پینگ، دگردیسی عمده‌ای را از سر گذراند و با شکوفایی اقتصادی، حتی می‌توان گفت حواس مردم نیز از سرکوب سیاسی بیشتر به جانب فرصت‌های نوپدید ثروتمندشدن معطوف شد. در کنار همه این پیشرفت‌ها، اما همچنان نارضایتی در جامعه چین به‌خصوص در حوزه مسائل محیط‌زیستی حکمرانان چینی را مضطرب می‌کند و لیم فراتر از همه اینها، سرکوب مداوم خواسته‌ها و نیازهای مردم را فقط و فقط نشانه‌ای بر وقوع بحرانی هرچه بزرگ‌تر در آینده‌ای نامعلوم می‌داند. لیم از لو شون ـ بزرگترین نویسنده مدرن چین ـ نقل می‌کند که پس از یک کشتار بزرگ دولتی در سال 1926 در همین میدان نوشته بود: «این نه فرجام یک واقعه، بلکه آغازی نو است. دروغ‌هایی که با جوهر نوشته می‌شوند هرگز نمی‌توانند حقایق نوشته‌شده با خون را تغییر بدهند.» به‌هرروی باید منتظر ماند و دید، آنچه فانگ لیجی «فن فراموشی تاریخ» می‌نامید و کوندرا از آن هراس داشت، چین آینده را می‌سازد یا «همه دین‌های خونین باید به‌همان‌شکل پس داده شوند: هرچه بازپرداخت دیرتر، بهره‌اش بیشتر.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...