از عشق و امید | آرمان ملی


در ژانویه‌ 1939 پس از سه‌سال‌ونیم جنگ داخلی اسپانیا، فرانکو، ارتش جمهوری‌خواه این کشور را در بارسلونا سرنگون کرد و نظام دیکتاتوری را روی‌ کار آورد که به‌مدت نیم قرن حکومت کرد و صدهاهزار سرباز، فعالان و طرفداران جمهوری‌خواه را تبعید و آواره کرد. بسیاری از آنها به تصور اینکه از بدترین شرایط ممکن فرار می‌کنند، از فراز ارتفاعات پیرنه به فرانسه گریختند و «نیمه‌جان از سرما و گرسنگی» خود را پشت حصار اردوگاه‌های اسرای جنگی یافتند.

با وجود آنکه به‌نظر می‌رسید این دنیای بزرگ‌تر به‌اندازه‌ همان دنیایی که این افراد در آن در جنگ بودند، چشم بر اوضاع‌واحوال جمعیت پناهنده‌ اسپانیایی بسته، دیپلمات و شاعر شیلیایی، پابلو نرودا، با اعمال نفوذ و رایزنی در دستگاه‌های دولتی جان بیش از دوهزار پناهجوی فراری -به تعدادی که در بار یک کشتی نُه‌تنی به‌نام وینیپگ جا می‌شدند و در پی پناهندگی بودند- را نجات داد. اقدام بشردوستانه‌ گسترده‌ نرودا یادآور نام اسکار شیندلر در اذهان، و هسته‌ مهجور تاریخ در قلب هفدهمین رمان ایزابل آلنده «گلبرگی از دریا» [Largo pétalo de mar یا A Long Petal of the Sea] است.

 ایزابل آلنده  گلبرگی از دریا [Largo pétalo de mar یا A Long Petal of the Sea]

آلنده نخستین‌بار در دوران کودکی روایت «کشتی امید» نرودا را می‌شنود، این داستان در حافظه‌‌اش ضبط می‌شود و تا 40 سال بعد در ذهنش باقی می‌ماند. اکنون او ماهرانه واقعیت، داستان، تاریخ و خاطراتش را به‌هم بافته تا یکی از غنی‌ترین تصورات ذهنی مربوط به جنگ داخلی اسپانیا از گذشته تا‌به‌حال و یکی از قوی‌ترین و تأثیرگذارترین آثار در زندگی حرفه‌ای طولانی‌مدتش را خلق کند.

این رمان با دربرگرفتن نسل‌ها و قاره‌ها، داستان دو پناهنده‌ فراموش‌نشدنی است که مجوز سفر با کشتی وینیپگ را گرفته‌اند: ویکتور دالمائو، پزشک‌ منطقه‌ جنگی، و روزر بروگرا، زن جوانی که مفقودالاثر است و فرزند گیلم، برادر ویکتور را همراه خود دارد. نرودا به‌عنوان نماینده‌ امور پناهندگان اسپانیایی موظف است افرادی را از میان آنها انتخاب، و صلاحیت اصلاح‌طلبان و افراط‌گرایان سیاسی و روشنفکران را رد کند. شفقت نرودا در این انتخاب تأثیر بسزایی دارد، و به‌هرحال برای ویکتور و روزر که می‌کوشند با تعهد و ایثار بی‌دریغشان در نجات جان یک کودک، او را تحت‌تأثیر قرار دهند، نعمتی غیرمنتظره محسوب می‌شود.

ویکتور و روزر باهم پیمان ازدواج می‌بندند؛ پیمانی که فاقد عشق رمانتیک است، اما دارای چیزی به‌مراتب غنی‌تر و قابل‌اعتمادتر است. وقتی آنها بار دیگر از ابتدا زندگی‌شان را در سانتیاگو، شیلی آغاز می‌کنند، همکاری‌شان به دوستی عمیق و همزیستی عاطفی سوق می‌یابد. آنها به این نتیجه می‌رسند که تنها در کنار هم می‌توانند تحمل کنند که چه‌چیزهایی را از دست داده‌اند و برای رسیدن به هدف دوباره امیدوار باشند.

باور مفهوم عشق و تعلق‌ در این رمان پیچیده است، زیرا وقتی کشورها در ورطه‌ نبرد و تعارض می‌افتند، روابط دوستانه میان آنها به چالش کشیده می‌شود. درست همانند اسپانیا، وقتی سرانجام نظام دیکتاتوری برآن است تا دولت شیلی را سرنگون ‌کند، نرودا برای پنهان‌شدن به خارج از کشور پناه می‌برد. ویکتور و روزر بار دیگر آواره می‌گردند و ایده‌ بازگشت به وطن پرمانع‌تر و دورازدست‌تر می‌شود.

آلنده به‌شخصه با معنا و مفهوم دوری از وطن بیگانه نیست؛ وقتی در دهه‌ 1970 در طول حکومت آگوستو پینوشه نام او در شمار فهرست «تحت تعقیب» قرار گرفت، از شیلی گریخت، به ونزوئلا رفت و 13 سال در آنجا زندگی کرد و نخستین رمانش «خانه‌ ارواح» را نوشت.

همان‌طور که یکی از شخصیت‌های داستان بیان می‌کند، جنگ داخلی می‌تواند «به‌سانِ توفانی باشد که در مسیرش چیز‌های زیادی را نابود می‌کند.» همچنین می‌تواند نیروی قدرتمندی در جهت تحول –چه فردی و چه قومی- باشد. وقتی پای ایدئولوژی و سیاست‌های پیچیده در میان باشد، ممکن است تجربه‌ شخصی آلنده سبب بسط دیدگاه و حساسیت او باشد. درهرصورت، او مهارت و توازن فوق‌العاده‌ای را به نمایش می‌گذارد و داستان ارزشمندی را خلق می‌کند.

در «گلبرگی از دریا» همانند دیگر آثار آلنده این‌طور حس می‌شود که زندگی هر انسان به‌نوعی سفری پرحادثه است، و اینکه ما چگونه و از کجا به‌هم ربط پیدا کرده‌ایم، ساختار وجودی ما را تشکیل می‌دهد: سرچشمه‌ انسانیت ما را. اگر آنچه برای ما اتفاق می‌افتد – محور سرنوشت ما- تقریبا همیشه خارج از کنترل ماست و سرسختانه تغییرناپذیر است، بااین‌حال ما هنوز قادریم آنچه را به آن چسبیده‌ایم و برای آن می‌جنگیم، انتخاب کنیم و مغلوب شکست نشویم. این معنای تعلق واقعی است و این‌گونه می‌توان جهانی را ساخت.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...