جهش به پیشاسرمایه‌داری | شرق


یانیس واروفاکیس [Yanis Varoufakis]، اقتصاددان یونانی که به‌ویژه با کتاب «حرف‌هایی با دخترم درباره اقتصاد: تاریخ مختصر سرمایه‌داری» شناخته می‌شود، در یکی دیگر از کتاب‌هایش که به‌تازگی به فارسی ترجمه شده، فرضیه‌ای عجیب را مطرح کرده که می‌توان این‌طور خلاصه‌اش کرد: سرمایه‌داری مرده و دیگر آن‌قدر پویا نیست که بتواند اقتصاد را اداره کند.

تکنوفئودالیسم، آنچه سرمایه‌داری را نابود کرد» [Technofeudalism : what killed capitalism] یانیس واروفاکیس [Yanis Varoufakis]

واروفاکیس به طور کلی به این باور اعتقاد دارد که سرمایه‌داری نظامی است که همیشه نمی‌تواند از بحران‌های پیش‌رویش عبور کند و بهبود یابد و و ازاین‌رو به دخالت دولت نیاز دارد تا به مسیر خود ادامه دهد. او در دیگر آثارش به شکل گذرا این فرضیه را مطرح کرده بود که سرمایه‌داری دیگر در حال طی‌کردن یکی از دگردیسی‌های معمولش نیست و به آخر خط رسیده است. این نظر واروفاکیس با واکنش‌های زیادی روبه‌رو شد و نقدهای مهمی درباره‌اش منتشر شد. در اینجا بود که او تصمیم گرفت کتابی جداگانه بنویسد و در آن فرضیه‌اش را به طور کامل شرح دهد که حاصلش همین کتابی است که به‌تازگی با ترجمه سیامک کفاشی در نشر بیدگل منتشر شده است.

واروفاکیس در کتاب «تکنوفئودالیسم، آنچه سرمایه‌داری را نابود کرد» [Technofeudalism : what killed capitalism] می‌گوید نقش سرمایه‌داری با چیزی اساسا متفاوت که او تکنوفئودالیسم می‌نامد، جایگزین شده است. نقطه درخورتوجه نظریه او این است که می‌گوید خود سرمایه، سرمایه‌داری را نابود کرده است. البته نه سرمایه‌ای که از ابتدای عصر صنعتی می‌شناخته‌ایم؛ بلکه شکل جدیدی از سرمایه، «گونه‌ای جهش‌یافته از آن که در دو دهه اخیر سر برآورده و آن‌قدر از نیای خود قدرتمندتر است که مثل ویروسی احمق و ذوق‌زده میزبانش را به کشتن داده». او دو مسئله را علل اصلی این اتفاق می‌داند. یکی خصوصی‌سازی اینترنت از طرف شرکت‌های بزرگ فناوری امریکا و چین و دیگری واکنش حکومت‌ها و بانک‌های مرکزی کشورهای غربی به بحران بزرگ مالی سال 2008.

آن‌طور که خود واروفاکیس هم تأکید کرده، در کتاب «تکنوفئودالیسم...» قصد ندارد نشان دهد که فناوری چه بر سر ما خواهد آورد. او موضوع کتابش را چیزی قرار داده که می‌گوید پیشاپیش برای سرمایه‌داری و در نتیجه برای ما رقم خورده است؛ آن‌هم به واسطه استفاده از ابزارهای دارای نمایشگر و متصل به اَبر که همگی از آنها استفاده می‌کنیم. به اعتقاد واروفاکیس جهش تاریخی سرمایه که مورد توجه او است، همین حالا هم اتفاق افتاده اما ما متوجهش نشده‌ایم و او با نوشتن این کتاب تلاش کرده درباره این موضوع جلب توجه کند.

واروفاکیس استدلال اصلی‌اش را در ابتدای کتاب به شکل خلاصه این‌گونه شرح داده است: «... جهش سرمایه و گذارش به آنچه من سرمایه ابری می‌نامم، دو ستون سرمایه‌داری، یعنی بازار و سود را ویران کرده است. البته بازار و سود همچنان همه‌جا وجود دارند -در واقع بازار و سود در زمان فئودالیسم هم همه‌جا حاضر بودند- اما دیگر صحنه‌گردان این نمایش نیستند. آنچه طی دو دهه گذشته اتفاق افتاده، این است که سود و بازار از نقطه کانونی نظام اقتصادی و اجتماعی ما خارج شده، به حاشیه رانده شده و جایگزین شده‌اند». واروفاکیس معتقد است که بازار یا بستر سرمایه با پلتفرم‌های دیجیتال تجارت جایگزین شده‌اند. پلتفرم‌هایی که اگرچه شبیه بازارند اما بازار نیستند و او ترجیح می‌دهد آنها را نوعی تیول در نظر بگیرد. در این وضعیت سود یا موتور محرکه سرمایه‌داری هم با نیای فئودالش یعنی رانت جایگزین شده است. واروفاکیس این را هم «رانت ابری» می‌نامد که باید در ازای دسترسی به آن پلتفرم‌ها و به طور کلی‌تر در ازای دسترسی به اَبر پرداخت شود.

بر‌اساس تغییراتی که در سال‌های اخیر به وجود آمده، واروفاکیس معتقد است که امروز دیگر قدرت واقعی در اختیار صاحبان سرمایه سنتی مثل ماشین‌آلات، ساختمان‌ها، راه‌آهن، شبکه‌های تلفن و ربات‌های صنعتی نیست. البته آنها هنوز هم از کارگران و نیروی کار مزدبگیر سود می‌برند اما دیگر مانند گذشته در مسند امور نیستند. واروفاکیس نشان می‌دهد که آنها در برابر طبقه‌ای جدید از اربابان فئودال، به پیشکار یا واسال تبدیل شده‌اند و همه ما به جایگاه قبلی‌مان در مقام رعیت بازگشته‌ایم و افزون بر کار مزدی که هر وقت فرصتش پیش بیاید در ازای دریافت دستمزد انجام می‌دهیم، با کار بدون مواجب‌مان هم در تولید ثروت و قدرت برای طبقه حاکم جدید سهیم هستیم.

واروفاکیس در بحث‌های ابتدایی کتاب «تکنوفئودالیسم...» کوشیده دگردیسی‌های حیرت‌آور سرمایه‌داری را در دهه‌های اخیر شرح دهد و سپس به توصیف تکنوفئودالیسم پرداخته است. او با تأکید بر مفهوم «سرمایه فرمان‌دهنده» می‌گوید که ما امروزه شاهد ظهور شکل تازه‌ای از سرمایه هستیم که مهم‌ترین ویژگی‌اش آن است که ظرفیت بی‌سابقه‌ای برای فرمان‌دهی دارد تا جایی که موجب می‌شود در نظامی که نام آن را بر خود دارد، به کل بازنگری کنیم. واورفاکیس پدیده تازه را سرمایه ابری نامیده است و ماهیت اصلی سرمایه ابری را شیوه آن در بازتولید خودش و قدرت فرمان‌دهی‌اش می‌داند. چشم‌اندازی که واروفاکیس از سرمایه ابری ترسیم کرده، این‌چنین است: «سرمایه تاکنون درون بازار کار بازتولید می‌شد -درون کارخانه، دفتر کار یا انبار. این کارگران مزدبگیر بودند که به کمک ماشین‌آلات چیزهایی تولید می‌کردند که فروخته می‌شد و سود به همراه می‌آورد، سودی که تأمین مالی دستمزدشان و تولید ماشین‌آلات بیشتر را ممکن می‌کرد- سرمایه به این شکل انباشته و بازتولید شد. در عوض، سرمایه ابری می‌تواند خودش را به روش‌هایی بازتولید کند که نیازی به هیچ‌گونه کار مزدی ندارد. چگونه؟ با فرمان‌دادن به تقریبا همه انسان‌ها برای مشارکت در بازتولیدش- آن‌هم به صورت رایگان!».

آنچه واروفاکیس در کتاب «تکنوفئودالیسم...» مطرح کرده، نکات درخورتوجهی در خود دارد اما همچنان فرضیه‌ای که او درباره مرگ سرمایه‌داری مطرح کرده، قابل نقد و بررسی است. واروفاکیس به‌عنوان اقتصاددانی مارکسیست شناخته می‌شود اما برخی منتقدان او می‌گویند که او با سنت مارکسیستی فاصله دارد یا به تعبیر بهتر در برابر سنت مارکسیستی دچار سرگردانی است و بیش از آنکه بر ایده‌های مارکسی تأکید داشته باشد، بر دموکراسی تأکید دارد. سونیا کریوکاپیچ در مقاله‌‌ای که با عنوان «سرمایه‌داری در قامت سوسیالیسم‌های گوناگون» با ترجمه شاپور گیتی به فارسی منتشر شده، واروفاکیس را از طرفداران سوسیالیسم بازار می‌داند که بیش از سوسیالیسم بر دموکراسی تأکید دارد. او با نقد نظر واروفاکیس درباره دستیابی به سوسیالیسم و بروز اقتدارگرایی در نظریه مارکس نوشته: «اگرچه واروفاکیس ترجیح می‌دهد سیاست‌های سوسیالیستی را ترویج دهد، در عوض چیزی را تبلیغ می‌کند که در پیشنهادی اعتدالی برای حل بحران اروپا نوشته بود، که بوی مارکسیسم از آن به مشام نمی‌رسد؛ چراکه پیش‌ازاین ترویج سیاست‌های سوسیالیستی ما را به نتیجه‌ای نرساند».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...