درباره تامارا و مهتاج و چند داستان دیگر | هفت صبح
مجموعه داستان کوتاه «تامارا» نوشته شهناز شهبازی سال ۱۳۹۹ از انتشارات پریسک، با سیزده داستان کوتاه منتشر شد.در بررسی هر اثر ادبی، نکته اصلی این نیست که آن را در مناسبت زمانهاش نشان دهیم؛ بلکه بتوانیم زمانیکه اثر آن را شناسانده یعنی زمان حاضر و کنشمند را به زمانیکه اثر در آن پدید آمده گذر دهیم.
مجموعه داستان تامارا، در سال نود و نه، در فرافکنیهای خبری انهدام جوامع انسانی و فراگیری پاندمی کرونا، منتشر شده و بافت اجتماعی و تاثرات متخاصم در رفتارمندی اجتماعی شخصیتهای روایتها، نوعی واکنشپذیری مولفان در تاثیرگذاری حاد یک خیزش است.
شهبازی هم، با تاثر از وقایع بروز و با تلفیق بافت بومی-آذری در روایتها، زمان را در فرمتی روایتگون برای مخاطب زمانی داستانها بازنمایی میکند و تقابل نگاه سنت و تطاول مدرنیته و تاثرات بلای اپیدمیک را بهزعم داستانی کردن مونولوگهای شخصی، در تاریخ ادبی روایتمند میکند.
در مطالعه رمانها در تاریخ ادبیات، تاثرات مستندات تاریخ، بیشتر از مطالعه کتابهای تاریخی، مخاطب را با کنشهای فردی و اجتماعی در لابهلای رفتارمندی انسانها، در زیرمجموعه روابط خانوادگی، عشقها، صنفها و لایههای اجتماعی دیگر نشان داده است.
در داستان «از کیمیا تا ارکیده»، پارامترهای ذهنی راوی در فرم رئالیستی اثر، در بیان تاثرات فراگیری کرونا ضمن بازنمایی ذهنی مولف در تاثرات فردی راوی، واگویه مستندی است از مناسبات رفتاری آدمها در اجتماعی متکسر و متلاشی شده از روابط عاطفی و انسانی.
در داستانهای شهبازی، زن تصویر معصومی از پذیرش و رنج است در واگویههای ضمنی راویها؛ که بخش داستانی روایت را با برداشتهای انسانگرایانه در تلفیق نگاه بومی و سنتی به بازخوانی در وضعیت داستانی خود نشستهاند.زنان در داستانهای شهبازی بهویژگی آرمانی زن، اسطوره «مادر» را تنفیذ میکنند تا سویه زنانه و پذیرش رنج، در ارزشمندی مادرانه؛ شکلی موجه از ظلمپذیری بیابد.
در داستان «کارتن خواب»، «عزیزه» مادر است، در تلفیق تصویر شیر دادن سگ به تولهها؛ تعلیقی از نمایش وفاداری و پیوند گزارهای است که سویه «مادر» را با نماد «وفا» به مخاطب بازخوانی میکند تا پایان زجهآور داستان، زشتی صورت «عزیزه» و تاثرات وی از تضاد نام با باشندگی زنبودگیهای وی، در قامت مادرانه او اضمحلال یابد و تعالی جلایافته شخصیت زن با مادرپذیری وی نقشی نشانهمند حاصل کند.
این هویتمداری برای قالب زن، هرچند صحهای بر فروپاشی هویت مستقل زنان است؛ اما در داستانهای شهبازی نقشی چارهمند برای ضعفزدایی از زنانی است که جز فداپذیری در نقش همسر و مادر، رهیافتی از زیست خود نداشتهاند.در داستان «مهتاج»، پذیرش و کرنش رفتاری وی در تصمیم همسرش برای رفتن به جبهه با یک جمله تعلیقی در تضاد و مبارزهای بنیادین از سرکوبهای هویتی است که مولف مخاطب را در مواجهه با آن دچار سوءتفاهم میکند.یوسف میگوید: «ما مردها همیشه منتظر پسر هستیم.» ص۶۱
«پدر یوسف با دیدن وی باد غرور بر غبغب انداخت و در دل خدا را شکر کرد که پسرش زندگی آرام و سادهای دارد. با خود گفت: من چقدر خوشبختم که پسرم زن صالحی گیرش آمده…» همان صفحه اسطوره نمایی از شخصیت زن در صلاحیت وی در کرنشپذیری وی در تاملات، سویه سنتی داستانهای این مجموعه را برای خوانندگان امروزی باورناپذیر کرده و یا برداشتهای انسانگرایانه مولف را، چیزی شبیه به خلق تراژدی در رنجهای بخش عظیمی از زنان؛ مخصوصا در شهرهایی که بافت سنتی بر مدرنیته آن چربیده را به نمایش گذاشته است.
تئودور آدرنو در تاویلی بر آثار گوته از مسئله هماهنگی یا تضاد میان واقعیت تاریخی و انسان آرمانی سخن گفته است. این میتواند افقهای انتظار مولف را از زنان آرمانی در دوران حاضر بازخوانی کند یا برعکس کنایهای از افق انتظار مردمحورانه خانوادههایی در زیست بومی اجتماع را به روایت نشسته باشد.
داستان «آنتن» با فرمگرایی مسلط به زبان، در زمانی در آمد و شد از لحاظ تکنیک اثر، برجستهتر از سایر داستانهای شهبازی است و بهنظر میرسد شهبازی مجموعه را از ترکیب داستانهای سالیان غیرمتوالی در کنار هم منتشر کرده باشد. در «آنتن»، شخصیتپردازی با اتصال بر روابط پدرسالارانه؛ کمدی تلخی از فروپاشی انسانی را در نقشهای خانوادگی ترسیم کرده است تا روش واقعگرایی ضمن قالبی باورپذیر از جوامعی سنتی-بومی؛ شکل داستانی از خاطرات تراژیک خانوادههای با بافت قدیمی را به تصویر بکشد.
تجربه زیستی مولف، در تبیین روایتها بیتاثیر نیست و کنشهای مستقل از متن، در ایدههای راوی در جهانی که خلق کرده است، سهم بسزایی دارد.در خلق داستانها شهبازی مناسبات فردی را ذیل روابط انسانی به چالش میکشد و خلقیات را در دامنه روابط خانوادگی و اجتماعی متاثر از فقر و بیماری نشان میدهد.ساختن دنیایی خود بسنده که مادرانگی، رنجمحوری و عقاید مولف، کرانهها و مرزهایش را میسازد و با این تعیینمندی، زمانه، مردم و مجموعه روایتها و اسطورههایش در داستانها را خلق میکند.
این فضای متشکل از قیودمندی زنانه در داستانهایی مثل «مهناز»، «کیکاووس» و نقش آرمانی زن در دنیایی محدب که هر خوبی در زمانی متصل به پایان روایت به سطحی از تعالی راوی برمیگردد؛ نوعی تحریف واقعیت یا فرمی در ایجاد فضایی آرمانی است برای پانسمان هویت مستقل زن، که در بخشهای اجتماعی زخمی شده و با استراتژی اسطورهنمایی مولف سعی در التیام زخم بنیادین هویت وی دارد یا با استناد به «بارت»، «نقش آن فروکاستن واقعیت، به یک تجربه زیستی است که در داستانی فعلیت یافته است.»
سیر رویدادها در داستانها، علیتمند و دلالت بر رویدادهای اجتماعی است که در دهه اخیر بر تعاملات و رفتارها و بر کنشهای اجتماعی و روابط انسانی تاثیر بسزایی داشته است. و دستکم، آنچه آفرینش یافته، تجربه واقعیتی است که به مصرفکنندگان خود، امنیتی از حقیقی بودن زمان در پیوستهای رویدادی است که خلق منش را، در شخصیتهای داستان به تکرار نشسته است.و چنانکه بارت میگوید: در خلق جزئیات گزارش، تحمیل کاذب طبیعت نیست تا اعتماد خواننده را ویران کند. شهبازی در «تامارا» با تکثر زنانه راویها به بدنی واحد و زخمی اشاره دارد که زیست بومی زن را در اندامهای گوناگون در زمان گذشته و حال برای خواننده اکنون بازخوانی میکند.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............