ذات هنر چیست؟ | الف


«هنر، از آن روی که در-کار-نشاندنِ حقیقت است، شعرسرایی است. نه‌فقط ابداعِ کار شاعرانه است، بل نگاه‌داشت کار نیز، همچنین، ولی البته به وجهی خاص، شاعرانه است. چراکه کار تا وقتی واقعیت دارد که ما خود را از آموخته‌ها [امور معتاد] کنار می‌کشیم و در آن‌چه کار می‌گشاید پناه می‌گیریم و بدین طریق ذات خود را در حقیقتِ موجود به قیام می‌آوریم. ذات هنر شعرسرایی است و ذاتِ شعرسرایی پی‌افکنی حقیقت است.» حالا دیگر برایش طبیعی است که منظور از «کار» در این متن هایدگر «اثر» است. کار هنری یعنی اثر هنری.

سرآغاز کار هنری‮‬‏‫/ مارتین هایدگر‮‬‏‫  Der ursprung des kunstwerkes

او، که خواننده‌ی از دیرباز دوستدار این رساله‌ی هایدگر بود، اعتقاد داشت، و در تجربه هم دریافته بود، که هر کتاب خوبی که بخواند، می‌فهمد جهان آن‌طور که تصور می‌کند، تخیل می‌کند، آرزو می‌کند نیست. مسئله این نیست که جهان بهتر یا بدتر است. ممکن است این یا آن یا آمیزه‌ای از هر دو باشد. مسئله تفاوت چشمگیر با ذهنیت اوست؛ تفاوتی آن‌قدر زیاد که فارغ از خوب یا بد بودن موجب شگفتی بسیارش می‌شد. به همین دلیل، هیچ‌گاه در ذهنیت موجودش نمی‌ایستاد، و دائماً آن را جلو می‌برد. و هیچ چیز مثل کتاب‌های جدی و عمیق این اثر را ندارد؛ کتابی مثل این رساله‌ی هایدگر که شرح و تفسیری درخور همراهی‌اش می‌کند.

از قدیم، از سال‌های دور، این کتاب نسبتا کوچک را دوست داشت و با لذت می‌خواند. هیچ اثری از هایدگر این‌گونه با زندگی درونی او، با علایق خصوصی او، و با لذت‌های او همخوان نبود. به همین دلیل، هر بار از نو حالی را که در اولین خوانش این کتاب به او دست داده بود، تجربه می‌کرد. قسمت‌های جذاب همچنان گیرایی‌شان را حفظ کرده‌اند. همیشه راضی از کنارش برمی‌گشت و زمانی که اوج‌های کتاب او را به عرش اعلا می‌رساندند، پیش خود زمزمه می‌کرد چه سعادتی!

او که می‌خواست رابطه‌ای شخصی، رابطه‌ای عمیق، رابطه‌ای وجودی با آثار هنری محبوبش داشته باشد، این رساله را راهنمایی می‌دید برای چنان مسیری، بلکه حتی بیشتر، راه میان‌بری برای چنان مقصدی.

خود رساله 64 صفحه بیشتر نیست. پیشگفتار شارح، فردریش ویلهلم فن هرمن، 32 صفحه، و شرحش 103 صفحه است. پیشگفتار کلیاتی است از بیرون در باب حواشی رساله و ارتباطش با دیگر آثار و افکار هایدگر در باب هستی. شرح به درون متن خود رساله می‌رود و بندهایش را تشریح می‌کند و توضیح می‌دهد.

هایدگر در این رساله می‌خواهد ذات هنر را روشن سازد. این روشن‌سازی در پرتو هستی و حقیقت رخ می‌دهد. هنر نه‌فقط حقیقت را آشکار می‌کند، بلکه آن را پی می‌افکند. در نتیجه، هنر مسبب تغییرات شگرف و بنیادی می‌شود، حتی از جهت جمعی و در بُعد کلان. از این‌رو، اگر یک اثر هنری بدیع در فرهنگی به‌وجود آید، کل آن فرهنگ تغییر اساسی می‌یابد. اما در این‌جا مسئله‌ای مبنایی پیش می‌آید. برای درک کل باید اجزاء را درک کرد و برای درک اجزاء درک کل لازم است. در این‌جا نیز برای درک هنر باید آثار هنری را درک کرد. اما، از طرف دیگر، برای درک آثار هنری باید درکی از هنر داشت. چگونه می‌توان از این دور، از این حلقه‌ی هرمنوتیکی بیرون آمد؟ هایدگر می‌گوید نمی‌توان. از نظر او، تنها کاری که باید کرد این است که در این دور یا حلقه به‌طرز درستی وارد شد و درست حرکت کرد. بر این اساس، بهتر است از اثر هنری آغاز کنیم و بدین وسیله معبری به سوی ذات هنر بگشاییم. به همین دلیل است که با این‌که مقصود هایدگر ذات هنر است، اما به اثر هنری می‌پردازد.

و نکات ریز و عمیقی در همه جای رساله پراکنده‌اند. بررسی مشهور هایدگر در باب تابلوی معروف ون‌گوک، کفش‌های مندرس یک کشاورز، در همین رساله است. و هایدگر چه چیزها که از آن بیرون نمی‌کشد! و عجیب نیست، زیرا از نظر هایدگر هر اثر هنری روزنه‌ای است به جهانی از یک فرهنگ. از خلال یک اثر هنری درهای یک جهان به روی ما گشوده می‌شود. برای مثال، جهان‌های تاریخی، همچون جهان یونان باستان یا جهان قرون‌وسطا، یا جهان‌های اجتماعی-فرهنگی، مثل جهان کارگران یا جهان اعیان و اشراف. ولی اصلاً اهمیت این امر در چیست؟

دانش‌ها، فنون و مهارت‌ها با موجودات سروکار دارند. حتی فلسفه نیز از دیرباز معطوف به وجود بوده است. موضوع فلسفه را موجود بما هو موجود دانسته‌اند. اما وجود چه؟ همه از آن غافل‌اند. ارزش و اهمیت هنر درست در همین‌جا معلوم می‌شود. از نظر هایدگر، هنر با وجود گره می‌خورد. اثر هنری وجودِ موجود را آشکار می‌سازد. در یک اثر هنری وجود است که از قالب یک موجود بیرون می‌زند. به همین دلیل است که فهم هنر و اثر هنری بسیار دشوار می‌شود، زیرا فهم وجود دشوار است. این رساله به همین دلیل راحت فهمیده نمی‌شود.

هایدگر آهسته، قدم‌به‌قدم، جستجوگرانه، واقعاً جستجوگرانه، جلو می‌رود. کسی که می‌خواهد این رساله را بفهمد باید با همین آهنگ حرکت کند. نه می‌توان آن را سریع خواند و نه می‌توان زود فهمیدش. زمان می‌خواهد، مدتی باید بگذرد تا به وقتش مطلب بر خواننده‌ی شکیبا فرود بیاید و واقع شود. فهم این رساله باید اتفاق بیفتد. شرح این رساله همین کار را می‌کند. دست خواننده را می‌گیرد و او را آهسته، پابه‌پا با خود می‌برد تا شیوه‌ی راه رفتن در این عرصه را به او بیاموزد.

اما آیا این فلسفه‌ورزیِ سهمگین، هنر را دست‌کاری نمی‌کند؟ پاسخ هایدگر منفی است. او می‌گوید: «تأملاتی از این دست، هنر و در جود آمدنِ آن را تحت فشار نمی‌تواند گذارد.» پس چرا این تأملات را پی بگیریم؟ زیرا «تا هنر در وجود آید، این دانشِ از سر تأمل زمینه‌ای موقت و لذا چاره‌ناپذیر فراهم می‌آورد.» خب چه سود؟ فقط این نوع تأملات، «تنها چنین دانشی است که به اثر هنری جای، به مبدعان راه، و به نگهداران موقف می‌دهد.» و او، همان خواننده‌ی از دیرباز دوستدار این رساله، در این اثر، جای و راه و موقفی برای خود یافته بود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...