محمدباقر انصاری | ایلنا


حامده راستایی عضو هیئت علمی گروه فلسفه مؤسسه آموزش عالی آل طه و عضو هیئت تحریریه مجله تاریخ فلسفه اسلامی است. به‌تازگی کتابی از راستایی با عنوان «دیگری و صلح فراسوی ذات در اندیشه امانوئل لویناس» توسط بوستان کتاب، منتشر شده است که تفسیر و نگاه نویی دارد. احد فرامرز قراملکی نیز ضمن یادداشتی در ابتدای این کتاب، زبان ساده و صمیمی و رویکرد نوی اثر به لویناس [Emmanuel Levinas] را مزیت این اثر نسبت به کتاب‌های مشابه دانسته است. به مناسبت انتشار این کتاب، با حامده راستایی نویسنده و پژوهشگر این کتاب گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

حامده راستایی خلاصه کتاب دیگری و صلح فراسوی ذات در اندیشه امانوئل لویناس

به نظر شما پژوهش درباره لویناس از چه جهتی حائز اهمیت است؟

انسان، ناگزیر از حیات اجتماعی است و همواره با دیگران در ارتباط است. از سوی دیگر، هویت مستقل هر شخص، مستلزم تفاوت با دیگران است. اختلاف و تفاوت در زمینه‌های متعدد، زمینه امکان نزاع و درگیری را فراهم می‌سازد. تلقی انسان از نسبت خود با «دیگری»، می‌تواند به نزاع و درگیری دامن بزند و یا امکان زندگی توأم با صلح را جایگزین نزاع و درگیری کند و او را به سوی زندگی مسالمت‌آمیز سوق دهد. از این جهت اندیشه لویناس – با وجود نقص و نقض‌هایی که ممکن است داشته باشد- می‌تواند الگویی برای تئوریزه کردن زندگی مسالمت‌آمیز و مسئولانه در قبال دیگران ارائه دهد.

معمولاً هر پژوهشی مشکلاتی دارد. دشواری‌های نگارش و پژوهش این اثر چه بود؟

مهم‌ترین مشکل لویناس، متن بغرنج و زبان دشوار اوست؛ آثار لویناس به زبان فرانسوی است؛ البته بیشتر این آثار به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده‌اند. آثار لویناس هرچند تیتر و سوتیتر دارد، اما او متناسب با این تیترها سخن نمی‌گوید و در مجموع گفته‌هایش همراه تکرار، استعاره و تشویش است. مهم‌تر از همه اینکه موضوع این کتاب یعنی صلح، بیش از هر چیز ناظر به بعد اجتماعی اندیشه لویناس است که لویناس، بسیار اندک از آن سخن می‌گوید. آثار منتشرشده فارسی درباره لویناس نیز، به بعد اجتماعی فلسفه او به‌اختصار اشاره کرده‌اند.

کتاب شما در چهار فصل تنظیم شده است. کمی درباره ساختار و سیر پژوهشی کتاب توضیح بدهید؟

فصل اول با عنوان «امپریالیسمِ همان و گریز از دیگری» به موضوع سوژه امپریالیست، تمامیت‌سازی، میل و ایده‌ی نامتناهی می‌پردازد. «تاریخ سرگذشت سوژه و رابطه با دیگری» عنوان فصل دوم است. در این فصل، موضوعاتی همچون چهره و اوصافش، سوبژکتیویته، مفارقت، قرابت و رابطه و گفتگو بررسی می‌شود. فصل سوم «فروپاشی امپریالیسم همان و مسئولیت در برابر دیگری» به مسئولیت، جانشینی و اخلاق می‌پردازد. فصل پایانی نیز با عنوان «سریان مسئولیت در جامعه» مشتمل بر موضوع جامعه، عدالت، سیاست، جنگ و صلح بنیادین است. پیش از فصل اول، زیست‌نامه لویناس و در انتهای کتاب، ترجمه یکی از مصاحبه‌های لویناس آمده است.

عنوان کتاب شما «دیگری و صلح فراسوی ذات در اندیشه امانوئل لویناس» است؛ به نظر شما «صلح» در ذهن لویناس چگونه شکل گرفته است؟

برای پاسخ به این سؤال باید به زمانه لویناس توجه کرد. او در زمانه‌ای می‌زیست که نظام‌های سیاسی اروپا با ادعای صلح و آزادی، به ستیزه‌جویی و کشمکش‌های سیاسی دامن می‌زدند و با استثمار و استعمار کشورهای ضعیف، خوی تمامیت‌طلب خود را نمایان می‌ساختند. لویناس از «هنگامه اخلاقی در بحران اروپا» یاد می‌کند و می‌گوید با وجودی که نظام سیاسی اروپا، به صلح، آزادی و رفاه وعده می‌دهد، اما تاریخ شاهد ستیزه‌جویی، برادرکشی، کشمکش‌های سیاسی و خونین، امپریالیسم، نفرت و استثمار انسانی، جنگ‌های جهانی، نسل‌کشی، تروریسم، بیکاری و فقر جهان سوم است؛ دفاع از انسان و حقوق انسانی، جای خود را به ظلم‌های فاشیسم، ناسیونال سوسیالیسم و استالینیسم داده است.

علاوه بر این، لویناس، مدتی در اسارت بود و مصائب جنگ را چشیده بود. او چهار سال، شرایط سخت اردوگاه اسرا را تحمل کرد. چنان‌که بعدها بازگو می‌کند، در دوران اسارتش فقط یک سگ محلی با زندانیان رفتار انسانی داشت! در این مدت اکثر اعضای خانواده‌اش توسط نازی‌ها کشته شدند و همسر و دخترش در تعقیب و گریز بودند. از این جهت فلسفه لویناس، پاسخی به جنایات دوران جنگ و پروژه او، رساله‌ای علیه خشونت و در جستجوی صلح است.

شما در این کتاب، فلسفه لویناس را سرگذشت سوژه‌ای معرفی کرده‌اید که از جنگ‌طلبی به صلح‌طلبی گذر می‌کند. این گذر چگونه انجام می‌شود؟

داستان سوژه ابتدا با معرفی سوژه‌ای آغاز می‌شود که خودکامه و جنگ طلب است و هر غیری را می‌بلعد. سوژه‌ی خودکامه درصدد ساختن بهشت زمینی و استیلای بر جهان است. او مواجهه با دیگران را به مثابه نزاعی در نظر می‌گیرد که عاری از رویکرد اخلاقی است. پیامد چنین برخورد غیراخلاقی با دیگران، به خویش فروکاستن آن‌هاست. اما او در ادامه با «دیگری» مواجه می‌شود که بر خلاف سایر اغیار، فروکاست‌ ناپذیر است و فراچنگ نمی‌آید. در این مواجهه، «دیگری» با چرخش به سوی اگو، به اگو در قالب سوژهای منحصر به فرد، هویت می‌بخشد و سوژه را به مسئولیتی نامتناهی، آگاه می‌سازد. چرخیدنِ «دیگری» به سمت اگو و هویت بخشیدن و منحصر به فرد ساختنِ سوژه، چیزی جز صلح و تأیید عدم خشونت نیست. بنابراین قبل از جنگ و یا حتی صلح با «دیگری»، رابطه سوژه با او بر اساس آشتی و موافقت پایه‌گذاری شده است؛ بدین معنا که صلح بنیادین، شرط امکان جنگ و صلح است.

«دیگری» مورد نظر لویناس چه خصوصیاتی دارد که این‌چنین در برابر تمامیت‌خواهی سوژه مقاومت می‌کند؟

«دیگری»، غیری غیرقابل فروکاست، نامتناهی و فاقد ویژگی‌های متعلق شناسایی (ابژه) است؛ غیری که متصف به غیریت و بیرون‌بودگیِ مطلق است و مواجهه با این نامتناهیِ غیرقابل شناخت، برخلاف سایر اغیار، در ناکجاآباد رخ می‌دهد.

با این اوصاف به نظر می‌رسد لویناس رویکرد اومانیستی مدرنیته را به چالش می‌کشد.

بله دقیقاً! البته فراتر از این، لویناس ریشه خودکامگی و تمامیت‌طلبی را در فلسفه یونان جستجو می‌کند و مبنای امپریالیسم را در عبارت «خودت را بشناس» سقراط می‌داند که بر جستجوی همه جهان، در خودآگاهی توصیه می‌کند. در واقع لویناس معتقد است وجود امپراتوری‌های بزرگ، محصول دغدغه شناخت و جستجوی حقیقت است؛ امپراتوری‌هایی که در قدرت با یکدیگر رقابت می‌کنند تا جایی که حتی به نابود‎کردن زمین نیز رضایت می‌دهند. بنابراین جستجوی حقیقت و به‌وجودآمدن علم مدرن، خودِ هستی را تهدید می‌کند. اینجاست که لویناس سؤال می‌کند: «آیا پاسخ به ندای صلح، فوری‌تر از پاسخ به ندای حقیقت نیست؟ … آیا نباید ایدئال حقیقت –که مورد تأیید همه اروپاییان بود- در قالب آرمان صلحی که قدیمی‌تر از معرفت است، مورد توجه واقع شود؟». از نظر لویناس، شرط لازم برای امکانِ انسان‌محوری در غرب، دانش و شناخت است. ساختار دانش، الحادی است؛ چراکه سعی می‌کند دیگران را به سوژه تقلیل دهد و از طریق مفهوم‌سازی، مقوله‌سازی، مضمون‌سازی، نظام‌سازی و بازنمایی، فهم و درک جهان را در خدمت مبارزه منفعت‌طلبانه و استقلال و آزادی هرچه بیشتر سوژه قرار دهد؛ به گونه‌ای که گویی سوژه، ارباب جهان است و با فروکاستن غیر، خود را حفظ می‌کند.

مواجهه سوژه با «دیگری» چگونه است؟

لویناس برای نشان‌دادن نحوه‌ی مواجهه با «دیگری»، از واژه «چهره» استفاده می‌کند. استفاده از این عبارت، بدین نکته اشاره دارد که مقصود لویناس از «دیگری»، «دیگریِ» انسانی است و نه سایر هستنده‌ها. علاوه بر این در هر رویارویی، آنچه ابتدا مورد توجه قرار می‌گیرد، چهره‌ی طرف مقابل است. ازاین‌رو لویناس جهت تبیین مواجهه با «دیگری»، این عبارت را برمی‌گزیند. لویناس چهره را به صفاتی از جمله برهنگی متصف می‌کند. اساساً وجه استفاده لویناس از چهره، برهنه‎بودن و درنتیجه صراحت آن نسبت به سایر اعضای بدن است. از سوی دیگر چهره مشاهده‌ناپذیر و نامرئی است و خارج از قلمرو تمامیت‌طلبی سوژه باقی می‌ماند.

از یکسو بیان کردید مراد از «دیگری»، «دیگریِ» انسانی است و از سوی دیگر چهره‌ی او مشاهده‌ناپذیر و نامرئی است. اجازه بدهید سؤال کنم آیا این «دیگری»، شخص معینی است؟

اگر بخواهم با زبان لویناس پاسخ دهم، باید بگویم نمی‌توان از «دیگری» سخن گفت! سخن‌ گفتن از «دیگری» و نوشتن درباره او، فروکاست «دیگری» به عنصری از متن است؛ درحالی‌که «دیگری» بماهو «دیگری»، یک اگوی دیگر نیست؛ او چیزی است که من نیستم. او نه به سبب شخصیت یا قیافه، بلکه به دلیل غیریت، «دیگری» است و رابطه با او، رمزآلودتر از رابطه با راز است. به تعبیر لویناس آدمی در حیات روزمره با «دیگری» مواجه میشود، درحالی‌که غیریت بنیادین‌اش از پیش، با آراستگی پوشیده شده است.

در این کتاب به مسئولیت در برابر «دیگری» اشاره کرده‌اید. آیا می‌توان مسئولیت مورد نظر لویناس را همان «همدردی» دانست؟

همدردی میان دو شخصی رخ می‌دهد که یکی عامل همدردی و دیگری، متعلق همدردی است. کسی که متعلق همدردی است، ناتوان و پریشان است و شخص، ابتدا از او و مصائبش آگاهی پیدا می‌کند و سپس خود را از روی اختیار و اراده آزاد جای او می‌نشاند و درصدد التیام آلام او برمی‌آید. اما مسئولیت در اندیشه لویناس، در سایه آزادی، اراده و انتخاب شکل نمی‌گیرد. در مواجهه سوژه با «دیگری»، مسئولیتی برای سوژه رقم می‌خورد که نه مبتنی بر آگاهی است و نه آزادانه و اختیاری. مسئولیت سوژه، ناظر به هویت‌یافتن و انتخاب‌شدن او در مواجهه با «دیگری» است.

با این اوصاف به نظر می‌رسد این مسئولیت، ذاتی سوژه باشد. درست است؟

دقیقاً! مسئولیت سوژه نه تنها امری عارضی نیست، بلکه مقدم بر ذات سوژه است! بنیاد او در سایه نزدیکی با «دیگری» شکل گرفته و رابطه با «دیگری»، چیزی جز مسئولیت نیست.

مارتین بوبر نیز در آثار خود، به رابطه من- تو اشاره می‌کند؛ به نظر شما نوآوری لویناس نسبت به بوبر چیست؟

الگوی بوبر، بیشتر از هر چیزی شبیه جامعه‌ای دونفره و عاشقانه است. به باور لویناس عشق، امری خصوصی است نه عمومی؛ بدین معنا که همواره دو نفر را درگیر می‌کند و شخص را برابر دیگران بی‌توجه می‌سازد. عشق، تنها در جامعه‌ای بسته و دوطرفه معنا می‌یابد. اما حقیقت آن است که جامعه‌ی کاملاً بسته هرگز ممکن نیست و همیشه شخص سوم، موجب اختلال در جامعه‌ی بسته عشق می‌شود. به همین دلیل او به جای استفاده از رابطه من-تو بوبر، رابطه من- «دیگری» را برمی‌گزیند تا در امتداد آن، به رابطه اجتماعی و رابطه با شخص سوم بپردازد.

شخص سوم چه کسی است؟

شخص سوم، نماینده مردم و همه دیگرانی است که مانع بسته‎شدن رابطه سوژه و «دیگری» با عنوان رابطه‌ای عاشقانه می‌شود. در واقع دیگربودگیِ «دیگری»، امتدادی اجتماعی دارد؛ بدین معنا که غیریتش، حاوی ارجاع فوری به دیگران است. نه سوژه و نه «دیگری»، هرگز موجوداتی منزوی نیستند و همیشه با دیگرانی که غایب‌اند، در ارتباطند. دیگران هستند؛ اگرچه بسیاری از آن‌ها همیشه نیستند و برای دیدن یا شنیدن حضور ندارند. این امر نه تنها به لحاظ مکانی، بلکه از نظر زمانی نیز چنین است؛ دیگرانی در گذشته بوده‌اند و دیگرانی نیز در آینده خواهند آمد. به همین دلیل لویناس از همه آن‌ها به عنوان شخص سوم یاد می‌کند. شخص سوم، کسانی هستند که سوژه در برابر آن‌ها در رابطه مستقیم به عنوان مخاطب و «شما» نیست، بلکه آن‌ها به طور غیرمستقیم به عنوان «او»، «آن یکی آنجا» یا «آنجا» حضور دارند.

امانوئل لویناس [Emmanuel Levinas]

پیامد حضور شخص سوم در فلسفه لویناس چیست؟

با ورود شخص سوم، زمینه برای طرح مسئله عدالت و سیاست در فلسفه لویناس، فراهم می‌شود؛ از یک سو سوژه در دنیایی زندگی می‌کند که دیگرانی هستند و او با این پرسش مواجه است که چه کسی اولویت دارد؟ و در برابر چه کسی مسئولیت بیشتری دارد؟ با این پرسش، مسئله عدالت قابلیت طرح می‌یابد. از سوی دیگر اجرای عدالت، مستلزم وجود دادگاه‌ها و نهادهای سیاسی و حتی خشونت است و این امر زمینه را برای سخن‌گفتن از سیاست اخلاقی فراهم می‌سازد.

سیاست اخلاقی مورد نظر لویناس چه تفاوتی با سایر نظام‌های سیاسی دارد؟

تفاوت سیاست اخلاقی او با سایر نظام‌های سیاسی، ناشی از اتکای سیاست بر مسئولیت نامتناهی سوژه در برابر «دیگری» و دیگران است. سیاست اخلاقی، مستلزم فرمان به مسئولیتی نامتناهی است که حدود و وظایف دولت را مشخص می‌کند. لویناس بدون اینکه دولت، قانون و فعالیت‌های سیاسی و عدالتخواهی را رد کند، نشان می‌دهد چگونه نظام سیاسی بر مسئولیت اخلاقی تقلیل‌ناپذیر رابطه با «دیگری» استوار است. در فلسفه لویناس، سیاست و همه وظایف اجتماعی، از آثار رویارویی با چهره است و رابطه با «دیگری»، معیار و مقیاسی ارائه می‌دهد که همه قوانین، اصول، سیاست‌ها و نهادها باید بر اساس آن سنجیده شوند؛ بدین معنا که در به‌کارگیری قوانین و اصول، باید در نظر داشت هر اقدامی، همیشه روشی برای پاسخگویی به نیازهای دیگران است و در صورتی که سیاست، به سمت این هدف هدایت نشود، اقدامات جمعی، معنای انسانی خود را از دست خواهند داد.

رویکرد لویناس به ایدئولوژی‌های غربی مانند مارکسیسم و لیبرالیسم چیست؟

رویکرد لویناس درباره‌ی نظام‌هایی همچون لیبرالیسم بورژوایی و سوسیالیسم مارکسیستی رویکردی نقادانه است؛ هر دوی اینها –البته با روش خاص خویش- اغلب با بی‌اعتنایی به «دیگری»، ریشه در تمامیت دارند. در واقع همان خشونتی که در مرحله اول و در رابطه سوژه‌ی تمامیت‌طلب با اغیار به تصویر کشیده شد، در ادامه، خشونت‌های اجتماعی را به دنبال دارد و در قالب‌ها و نظام‌های مختلف، ظهور و بروز می‌یابد.

آیا لویناس راه‌حلی برای برون‌رفت از خشونت اجتماعی ارائه می‌کند؟

لویناس ادعا می‌کند راه برون‌رفت از خشونت‌های اجتماعی، اتخاد سیاستی است که مبتنی بر مسئولیت نامتناهی شخص نسبت به «دیگری» باشد. «سیاست اخلاقی» لویناس درصدد بیان این مطلب نیست که افراد جامعه به طور ذاتی، به شکل اخلاقی عمل می‌کنند و مرتکب خشونت نمی‌شوند، بلکه تلاش می‌کند با تبیین سوبژکتیویته و مسئولیت نامتناهی، به آن‌ها یادآور شود «صلح بنیادین»، زیربنای همه ارتباطات آدمی با دیگران است.

آیا صلح بنیادین لویناس، همان صلح کانتی است؟

خیر! صلح‌طلبی لویناس، متمایز از پروژه عقلانی و جهانی مد نظر کانت است که خود و «دیگری» را به عنصری از سوژه تقلیل می‌دهد. دل‎کندن لویناس از سنتی که جنگ را در اولویت قرار می‌دهد، بنیادی است و رسالت نهایی او در سفر به فراسوی ذات، تبیین «صلح بنیادین» است. او معتقد است جنگ به فراسوی جنگ، یعنی به صلح گسترش می‌یابد؛ چراکه سرشت واقعی آدمی در چهره‌اش است که فارغ از خشونت است. چهره، با متنبه‌ساختن سوژه برای صلح و همبستگی، او را بر انجام وظیفه برمی‌انگیزد و سوژه را شخصاً مسئول صلح با «دیگری» می‌کند؛ مسئولیتی که پیش از این در آن مستقر شده است و نمی‌تواند خود را از آن کنار بکشد؛ چراکه چهره مستقیماً به سمت او چرخیده است! چرخیدن مستقیم چهره، مشعر به صلح و مسئولیتی است که غیرقابل معامله است و منحصر به فرد‎بودن سوژه را رقم زده است.

پس به نظر می‌رسد لویناس در جستجوی صلح فراسیاسی است!

بله! اهتمام لویناس معطوف به صلحی فراسیاسی است که از مصالحه عقلانی ناشی نمی‌شود و برخلاف آن، به محض متزلزل‎شدن توازن قوا از بین نمی‌رود؛ این صلح، صلحی ذاتی، اصیل و مقدم بر ظهور هر گونه خشونت و مبتنی بر رابطه بین افراد منحصر به فرد است؛ رابطه‌ای که مقدم بر تشکیل هر دولت یا تمامیت است. این صلح، همتای دیالکتیکی جنگ نیست. می‌توان آن را صلح اصیل و به تعبیر کتاب مقدس «صلح مسیحایی» نامید. بنابراین صلح سیاسی یونانی‌ها و فلسفه اروپایی، مبتنی بر صلحی فراتر از همه صلح‌هاست که پیامبران بنی‌اسرائیل بنیان نهاده‌اند.

در ابتدای گفتگو اشاره کردید اندیشه لویناس ممکن است نقص و نقض‌هایی داشته باشد؛ در صورت امکان، در پایان، برخی از این موارد را بیان کنید.

اساس فلسفه لویناس، تأکید بر مسئولیت نامتناهی نسبت به «دیگری» است؛ اما گاهی مواردی از او به چشم می‌خورد که متناقض با این ادعا به نظر می‌رسد. از جمله او در مصاحبه‌ای پس از جنایت صبرا و شتیلا می‌گوید: «اگر همسایه شما به همسایه‌ای دیگر حمله کند یا با او ناعادلانه رفتار کند، چه می‌توانید بکنید؟ در این صورت در غیریت، می‌توان دشمن پیدا کرد و یا با این مشکل مواجه می‌شویم که بدانیم چه کسی حق است و چه کسی باطل، چه کسی عادل است و چه کسی ظالم». گویا لویناس به این نکته توجه ندارد که چه کسی به چه کسی حمله کرده و چه کسی مظلوم واقع شده است! ظاهراً او فلسطینی‌ها را همسایه‌ای می‌بیند که تجاوزشان به همسایه‌ای دیگر، مستلزم دفاع صهیونیست‌ها از خود است. به هر حال نحوه مواجهه او و به‌کار بستن نظریاتش در خصوص رژیم اشغالگر صهیونیست، مورد بحث جدی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...