فلسفیدن با گوشت و خون | اعتماد


«چشم‌هایش پر اشک شد، خودش را انداخت روی مبل و یک‌ریز و پی در پی این شعر را می‌خواند: می‌آید به بالینم رویایی/ از نو بهار جوانی، / شوق دیدار توام/‌ای در میان زنان چون خورشید. » بعید است در تاریخ فلسفه، فیلسوفی را بیابیم که زندگی شخصی و خصوصی‌اش به اندازه سورن کیرکگور [] در فلسفه‌اش بازتاب یافته باشد. اصلا فلسفه کیرکگور را می‌توان به عنوان تاملی بر زندگی شخصی و تجربه‌های زیسته‌اش خواند. جالب آنکه زندگی کوتاه این متفکر عجیب و غریب دانمارکی چندان هم پر فراز و نشیب و تنیده به ماجراهای شگفت‌انگیز نبود و مهم‌ترین اتفاقات زندگی‌اش از دید عموم انسان‌ها سخت پیش پا افتاده و دم‌دستی می‌نماید.

تکرار» [Repetition; an essay in experimental psychology]  سورن کیرکگور

عاشق دختری به نام رگینه اولسن بود و می‌خواست با او ازدواج کند، اما بعد از کشاکشی طاقت‌فرسا نامزدی را به هم زد. قدرت شگفت‌آور کیرکگور اما در آن بود که استعداد آن را داشت که این ماجرای تکراری را به موضوعی برای خلق آثاری ژرف و عمیق در فهم وجود (اگزیستانس) انسانی بدل سازد. کتاب کوچک «تکرار» [Repetition; an essay in experimental psychology] یکی از این مکتوبات است که در سال 1843، سالی سرشار از خلاقیت و تولید برای فیلسوف 30 ساله، خلق شد، به همراه دو کتاب مهم دیگر او یعنی «یا این یا آن» و «ترس و لرز»، هر سه با نام‌های مستعار متفاوت. اصلا ترس و لرز و تکرار در یک روز منتشر شدند و «هر دو معضله‌ای اخلاقی را مطرح می‌کنند، از جنس قیاس ذوحدین (dilemma)، و هر دو در موضوعاتی یکسان کندوکاو می‌کنند: ایمان یا وفاداری، خسران و رنج؛ و هر دو نشان می‌دهند که اندیشه عقل‌‎مدار قادر به درک جامع هستی انضمامی آدمی نیست. تکرار به توصیف یک نامزدی ناتمام می‌پردازد اما ترس و لرز قصه ابراهیم و اسحاق عهد عتیق را وارسی می‌کند».

کیرکگور از این سال تا 4 سال بعد دچار مرض موت بود و فکر می‌کرد در 34 سالگی می‌میرد، زیرا پدرش در کودکی کفر گفته بود و در جوانی نیز پیش از ازدواج با مادر سورن، با او رابطه‌ای خارج از ازدواج داشت. البته پدر بعدا ثروتمند شد و به مال و منال رسید، اما کیرکگور این ثروت را به جای موهبت، عقوبتی از جانب خدا می‌دانست و قضای روزگار نیز چنین می‌خواست که از میان هفت فرزند پدر، پنج تا در جوانی مردند! به همین خاطر این ترس در جان کیرکگور خانه کرده بود که در 34 سالگی یعنی سن تصلیب مسیح خواهد مرد. البته فیلسوف تا 42 سالگی یعنی 11نوامبر 1855 زنده ماند و پشت میز تحریرش نوشت و نوشت. به گونه‌ای که وقتی پیتر، برادرش کمی بعد از مرگ او به آپارتمانش رفت، یک خروار کاغذ تمیز و مرتب دید، از جمله 26 دفتر یادداشت و سی و شش دفتر خاطرات و آخرین شماره هنوز منتشر نشده مجله «لحظه»؛ نشریه‌ای که کیرکگور یک تنه همه مطالبش را می‌نوشت و در آن به انتقادهایی تند و تیز از هم‌کیشان «مسیحی»اش می‌پرداخت و آنها را آدم‌هایی بی‌صداقت، ریاکار و فاسد می‌خواند.

البته اهالی کپنهاگن از پیش‌تر با شخصیت نامتعارف او آشنا بودند، به واسطه «غائله کورزارن»: در سال 1845 مجله فکاهی کورزارن (به معنای دزدان دریایی) را تحریک کرد تا به او حمله کند. کیرکگور نامه‌ای نوشت و در آن مجله مذکور و هیات تحریریه‌اش را به باد انتقاد گرفت. کورازارن نیز به تلافی کاریکاتورهایی تحقیرآمیز از کیرکگور منتشر کرد و در آن او را با کلاه سیلندر بزرگ و شلوار بی‌قواره‌اش نشان می‌داد. بعد از آن هر وقت برای پیاده‌روی از خانه بیرون می‌زد، مغازه‌دارها و رهگذران مسخره‌اش می‌کردند و کودکان متلک بارش می‌کردند. «نکته عجیب و جذاب این است که کیرکگور خواسته و دانسته طالب این بدرفتاری‌ها و دست‌انداختن‌ها بود!».

«تکرار» فقط کتابی فلسفی نیست، بلکه متن ادبی درخشانی است. راوی آن کنستانتین کنستانتینوس (که می‌توان آن را آقای «ثابت ثباتی» ترجمه کرد)، متفکری عقل‌گرا و اهل فلسفه جدید است که حکایت آشنایی‌اش با مرد جوانی اهل تئاتر را روایت می‌کند که مشغول تامل درباره تجربه نامزدی‌اش است. اگرچه نجفی در یادداشت روشنگر و خواندنی ابتدای کتاب کوشیده با بهره گرفتن از سرنخ‌هایی در خود متن نشان دهد که دو شخصیت مذکور به واقع دو شخص جدا از هم نیستند، بلکه مظهر رهیافت‌های متفاوت به زندگی‌اند. کیرکگور برای زندگی واقعی و حیات انسانی با گوشت و خون اهمیتی به مراتب بیش از مفاهیم و الفاظ قائل بود، چراکه «حقیقت درون‌ذاتی» که او در پی آن بود، کیفیتی اخلاقی است که فقط زمانی اعتبار دارد که به قلمرو هستی انضمامی آدم‌ها در‌آید. به همین خاطر است که متن با حکایت دیوگنس و الیاییان منکر حرکت آغاز می‌شود. دیوگنس در رد ادعای الیاییان که هر گونه حرکت و تغییری را منکر بودند، با آنها بحث و محاجه نکرد و به مفاهیم و استدلال پناه نبرد، بلکه یک گام به پیش گذاشت و «به معنای واقعی کلمه جلو آمد».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...