کتاب «ایچی‌گو ایچی‌یه» [Ichigo-Ichie] نوشته هکتور گارسیا و فرانسس میرالس [Albert Liebermann and Hector Garcia] با ترجمه قاسم یوسفی به تازگی راهی بازار شده است.

ایچی‌گو ایچی‌یه: هنر بهره‌بردن از لحظات زندگی به سبک ژاپنی هکتور گارسیا و فرانسس میرالس [Albert Liebermann and Hector Garcia]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا این کتاب با عنوان فرعی «هنر بهره‌بردن از لحظات زندگی به سبک ژاپنی» با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۲۵هزار تومان در نشر ترنگ  منتشر شده است.

در معرفی ناشر از این کتاب آمده است: اصطلاحات ژاپنی که در این کتاب ذکر می‌شوند هیچ معادلی به زبان انگلیسی ندارند، اما «ایچی‌گو ایچی‌یه» را می‌توان «یک بار، ملاقات» و همچنین «در این لحظه، فرصت» ترجمه کرد. این معناها به ما می‌گویند که هر ملاقات، هر آن‌چه تجربه می‌کنیم، گنجی نایاب است که هرگز به همان نحو تکرار نخواهد شد. بنابراین، اگر اجازه دهیم که بدون لذت‌بردن از آن، از دستمان برود، آن لحظه را برای همیشه از دست داده‌ایم.

در نوشته پشت جلد هم کتاب آمده است: «ایچی‌گو ایچی‌یه» دعوت‌نامه‌ای است آشکار به «یا حالا یا هیچ وقت»، چون علی‌رغم این‌که ممکن است سال‌ها زندگی کنیم، هر ملاقاتی حس خاص خودش را دارد و تکرارناپذیر است. شاید، دوباره، با همان افراد در همان مکان‌ها برخورد کنیم، اما در آن زمان، مسن‌تر خواهیم بود، شرایط و طبع‌مان نیز متفاوت خواهد بود و همراه خود سنگینی اولویت‌ها و دیگر تجارب گذشته را حمل می‌کنیم. دنیا مدام در حال تغییر است و ما هم با گذر زمان، تغییر می‌کنیم و از همین رو است که هیچ چیز، هرگز، مثل بار قبل رخ نخواهد داد.

ریشه‌ اصطلاح نخستین نمونه‌ نوشتاری «ایچی‌گو ایچی‌یه» به سال ۱۵۸۸ و دفترچه ‌یادداشتی متعلق به یامانوئه سوجی، استاد چای، برمی‌گردد. آن‌چه او نوشته بدین قرار است: «از مهمان خود به‌نحوی پذیرایی کنید که انگار این ملاقات تنها یک بار در زندگی‌تان اتفاق می‌افتد.»

................ هر روز با کتاب ..............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...