کتاب «ذهن و جهان؛ روایتی از رئالیسم درونی» نوشته حامد قدیری به همت انتشارات کتاب طه منتشر شد.

ذهن و جهان؛ روایتی از رئالیسم درونی» نوشته حامد قدیری

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، مسئله ذهن و جهان یکی از مسائل اساسی متافیزیک است که شاید بتوان تاریخ فلسفه را بر اساس آن روایت کرد؛ جهان خارج چگونه در برابر ذهن انسان ایستاده؟ آیا مستقل از ذهن ماست یا وابسته به آن؟ هیلاری پاتنم، فیلسوف تحلیلی معاصر، به این مسئله پرداخته و نظریه‌ای تحت عنوان رئالیسم درونی ارائه کرده است که نه ذهن را آینه‌ای منفعل در برابر جهان می‌بیند و نه جهان را برساخته‌ی ذهن؛ بل این دو را درهم‌تنیده می‌داند و می‌گوید: «ذهن و جهان در کنار یکدیگر ذهن و جهان را سر و شکل می‌دهند.» کتابِ حاضر روایت رئالیسم درونی است.

در بخشی از مقدمه مؤلف آمده است: روایت کلانی که من از رئالیسم درونی ساخته ام در این جند جمله خلاصه می‌شود: پاتنم با مسئله ذهن و جهان خارج مواجه می‌شود. دست کم دو پاسخ به این مسئله هست که ابتداا به سراغ پاسخ (به زعم پاتنم) ضعیف‌تر می‌رود؛ نسبی گرایی خام. نسبی‌گرایی خام اجمالا ذهن را فعال مطلق می‌انگارد و جهان خارج از کاملاً تابع آن می‌داند، اما پاتنم می بیند که اگر با این نوع نسبی گرایی همراه شوبم با بحران‌هایی مواجه خواهیم شد.(نسبی گرایی چیست و چه بحران‌هایی دارد؟ فصل یکم)

ناچار باید از این بحران‌ها بگذریم، برای گذر از این بحران‌ها به سراغ پاسخ دیگر می‌رویم؛ ایده‌ای که جهان خارج را اصل می‌انگارد و ذهن را آینه منفصل در برابر آن می‌داند اما در اینجا هم متوجه می‌شود که اگر با رئالیسم متافیزیکی هم دل شویم، باز هم به دام بحران‌های لاینحلی می‌افتیم (رئالیسم متافیزیکی چیست و چه بحران‌هایی دارد؟ فصل دوم).

پس با التفات به هر دو سنخ بحران، می‌کوشیم راه سومی ارائه کنیم که مزایای آن دو را داشته باشد و فاقد معایب شأن باشد. این راه باریکه همان رئالیسم درونی است که گویا راه حل مناسبی برای مسئله ذهن و جهان خارج در چنته دارد. این راه حل عبارت است از درهم تنیدگی ذهن و جهان خارج یا به قول پاتنم، ایده‌ای که در آن ذهن و جهان با هم دیگر ذهن و جهان را شکل می‌دهند.(رئالیسم درونی چیست و چه جوانبی دارد؟ فصل‌های سوم و چهارم)

اما من معتقدم که همان بحران‌های سابق این بار در لباسی تازه برای رئالیسم درونی بازتولید می‌شوند و آن را نیز به بن بست می‌کشاند (کدام بحران و کدام لباس؟ فصل پنجم) ناگزیر پاتنم مجبور می‌شود که به یک معنا از رئالیسم درونی بگذرد و مسیر دیگری برود، اما از آنجا که هیچ سفری بی غنیمت نیست. از هم سفری ما با پاتنم در مسیر رئالیسم درونی، ره توشه‌ای برای ما بای می‌ماند که به کار مسیر فلسفه ورزی مان می‌آید.(چه ره توشه‌ای؟ جمع بندی و نتیجه گیری)

کتاب ذهن و جهان؛ روایتی از رئالیسم درونی نوشته حامد قدیری به همت انتشارات کتاب طه به بهای ۴۵ هزار تومان منتشر شد.

................ هر روز با کتاب ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...