در آغاز دهه‌ی 60 انتشار یافت که خود شاهد جنبش فرهنگی نیرومندی بود: در امریکای شمالی، نخستین نسلی که با تلویزیون بزرگ شده بود، به سن رشد می‌رسید... گسترش فرهنگ کتاب اندیشه‌ی فردیت و ساختار اجتماعی دولت ملی را پدید آورد... با کشف الکتریسیته در مرحله‌ی چهارم تحول، جریان جایگزینی یک «کهکشان» تازه، با «کهکشان گوتنبرگ» آغاز می‌شود... نسل‌هایی که با تلویزیون و دیگر رسانه‌های نوین بزرگ شده‌اند، این توانایی را می‌یابند که آن یکپارچگی روانی جامعه‌ی قبیله‌ای را در «دهکده‌ی جهانی» برقرار سازند

درک رسانه‌ها: دنباله‌های وجود انسانی [Understanding Media: The Extensions of Man] هربرت مارشال مک‌لوهان

درک رسانه‌ها: دنباله‌های وجود انسانی [Understanding Media: The Extensions of Man]. بررسی و نقد در زمینه‌ی فرهنگ و ارتباطات از هربرت مارشال مک‌لوهان1 (1911-1980) نویسنده‌ی کانادایی، که در 1964 منتشر شد. این اثر، همراه با بررسی دیگر او، با عنوان «کهکشان گوتنبرگ: رشد انسان چاپگر»2 مجموعه‌ی نقد فرهنگی وی را، بر پایه‌ی استدلال‌های تاریخی، انسان‌شناسانه و روان‌شناسان، تشکیل می‌دهد.

دیدگاه‌های مک لوهان که در سال‌های دهه‌ی شصت فوق‌العاده رواج یافته بود، اما در عین حال، از سوی مخالفان وی نیز به شدت مورد مناقشه بود و می‌توان آن را به عنوان نظریه‌ای درباره‌ی رسانه‌ها و فرهنگ عامه از منظر تاریخی و در راستای موجودیت زیستمند انسان وصف کرد، با یک رساله‌ی تحقیقی درباره‌ی تامس نش3 شاعر و طنزنویس عصر الیزابت، به شکل کاملاً رسمی برای ارتقا به مقام استادی کرسی ادبیات انگلیسی، در دانشگاه تورنتو، آغاز شد و شکل گرفت. قسمت آغازین تکامل فکری مک لوهان و ظهور وی به عنوان نظریه‌پرداز فرهنگ و ارتباطات، در نتیجه‌ی گرایش او به مذهب کاتولیک و نیز مکتب نظری «نقد نوین» در ادبیات که در دوران دانشجویی در کیمبریج توسط ای. آ. ریچاردز4 و ف. ر. لیویس5 با آن آشنایی یافته بود و همچنین به سبک تأثیرپذیرفتن از نمایندگان مدرنیسم ادبی امریکا (پاوند6، الیوت7، جویس8، ییتس9) هنوز با دیدگاه‌های محافظه‌کارانه همراه بود. نخستین کتاب وی، عروس مکانیکی10 (1951)، این نکته را ثابت می‌کند. البته وی در این اثر، از ادبیات آکادمیک روی برگردانده و به فرهنگ عامه (آگهی‌ها، گفتارهای رادیویی، «فکاهیات»، کتاب‌های جیبی و همانند آنها) روی آورده بود؛ اما در عین حال، به عنوان کارشناس فرهنگ و ادبیات و هوادارِ راستینِ ارزش‌های انسانی، نسبت به تأثیرپذیری از فرهنگ عامه و استغراق در جذبه‌ی جمع هشدار می‌داد.

در سال‌های پنجاه، یعنی مرحله‌ی دوم تکامل فکری مک لوهان، نقطه‌نظرهای او در زمینه‌ی فرهنگ و علوم انسانی که می‌باید آنها را به طور عمده سنتی شمرد، در نتیجه‌ی دو عامل به شدت دگرگون شد:
یک، چالش با کتاب هرولد آدامز اینیس11 اقتصاددان و نظریه‌پرداز فرهنگی که مانند خود وی اهل کانادا و استاد دانشگاه تورنتو بود؛ و دیگری، شرکت او در همایش داخلی این دانشگاه درباره‌ی فرهنگ و ارتباطات و نیز همکاری وی با ادموند کارپنتر12 انسان‌شناس.

این دو عامل او را بر آن داشت که عزیمت‌گاه فکری ادبیات مرکزی و ملانقطی خود را به سود نوعی گرایش اندیشمندانه‌ی دور از تعصب در زمینه‌ی مناسبات میان رسانه‌ها در تکامل تاریخی درازمدت آنها، از یک‌سو، و سرشت انسانی و پیشرفت مدنی، از سوی دیگر رها کند. در این عرصه، یک سلسله مسائل جوهری، مانند ادراک حسی بر پایه‌ی جبر تکنولوژیکی و واقعیت فرهنگی که از رسانه‌ها تأثیر پذیرفته، یا رفتار اجتماعی انسان که باز هم از دیدگاه خودِ او ساختار رسانه‌ای یافته است، برای او مهم شمرده می‌شدند. علاقه به این‌گونه مسائل، در سومین مرحله‌ی پیشرفت فکری مک لوهان به نوشتن سلسله مقالاتی انجامید که تا سال‌های دهه‌ی هفتاد او را به خود مشغول داشت، و نظریات وی در این مقالات، به ویژه در زمینه‌های رسانه‌های الکترونیکی مدرن، در افکار عمومی بازتاب یافت. در میان نوشته‌های این مرحله، کهکشان گوتنبرگ و درک رسانه‌ها را باید متون بنیادین شمرد.

این اثر در آغاز دهه‌ای انتشار یافت که خود شاهد جنبش فرهنگی نیرومندی بود و طی آن در امریکای شمالی، نخستین نسلی که با تلویزیون بزرگ شده بود، به سن رشد می‌رسید و نفوذ نیرومند رسانه‌های الکترونیکی همه‌جا را فراگرفته بود؛ و اعتبار مک لوهان را به عنوان یکی از ناقدان پیشتاز فرهنگ و ارتباطات تثبیت کرد. در عین حال، بر سر او، بیش از هرکس دیگری اختلاف نظر بروز کرد.

عامل عمده‌ای که مک لوهان را به نوشتن این اثر برانگیخت، تأکید اینیس بر اهمیت وسایل یا وسایط ارتباط برای تحول مدنی بود که به نظر وی، نقش آن بر تاریخ نهاده شده، و اینیس آن را به صورت یک امر بدیهی مطرح ساخته بود. بر این نظریه‌ی فراتاریخی، که با نظریه‌ی مارکس درباره‌ی اهمیت بنیادین ابزار تولید برای تحولات اجتماعی قابل قیاس است، عامل دیگری نیز افزوده شد که مک لوهان را در اندیشه‌اش بیشتر به پیش راند؛ یعنی طرح پژوهشیِ بلندپروازانه‌ی اینیس، که به چیزی کمتر از بررسی سراپای تاریخ ارتباطات انسانی از چهار هزار سال پیش از میلاد تا عصر کنونی، و نیز بررسی ابزارهایی که این ارتباطات را ممکن ساخته‌اند، خرسند نمی‌شد. مک لوهان این پژوهش را در کهکشان گوتنبرگ و درک رسانه‌ها پیشنهاد کرد؛ با این تفاوت که وی، برخلاف اینیس، به اشکال سازمانی در هریک از مراحل تحول اجتماعی- اقتصادی علاقه‌ی چندانی نشان نداد، بلکه بیشتر به تأثیرات رسانه‌ها بر اندیشه و ساختارهای دریافت حسی انسان‌ها پرداخت.

در «کهکشان گوتنبرگ»، مک لوهان برای نخستین بار سیر تکامل انسان را شامل چهار مرحله شمرد و سپس میان این چهار مرحله و چهار دگرگونی مهم در رسانه‌ها، یک رابطه‌ی علّی مستقیم برقرار ساخت. بر پایه‌ی این مدل، انسان‌ها در نخستین مرحله‌ی تکامل، یعنی پیش از پیدایش خط، به یاری زبان و حواس پنج‌گانه با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. دو مرحله‌ی تحول بعدی با ضعف کیفی تدریجی در فرهنگ بدوی، که به طور عمده بر سامعه و لامسه متکی و از این‌رو، کاملاً همگانی است، همراه است. سپس ابداع الفبای آوایی، به وسیله‌ی برقرارساختنِ ارتباط میان نشانه‌های بصری و آوایی قراردادی برای معانی و مفاهیم، نوعی وسیله‌ی ارتباط به وجود می‌آورد و همراه با اختراعاتی مانند پاپیروس و کاغذ، کار بدانجا می‌کشد که کتابت نقش برتر را می‌یابد و انسان‌ها را از آن حالت همبستگی خود بیرون می‌آورد و به یک حالت فرهنگی التقاطی می‌کشاند و از خود بیگانه می‌سازد.

از دیدگاه مک لوهان، ساختار روانی انسان مغرب‌زمینی که تا قرن بیستم، در نتیجه‌ی برتری‌بخشیدن به حس بینایی، بر جداساختن توانایی‌های دریافت حسی او استوار بوده، به شکل تعیین‌کننده‌ای در همین مرحله پایه‌ریزی شده است. سومین مرحله‌ی تحول که مک لوهان آن را با عنوان انسان چاپگر مشخص می‌سازد، با اختراع فن چاپ در قرن پانزدهم به حصول می‌پیوندد. از دیدگاه مک لوهان، گسترش فرهنگ کتاب نه‌تنها آیین‌های اندیشه‌ی انسان مدرن را، که بر راستای قوانین منطق و روابط علّی مستقیم حرکت می‌کرد، بلکه همچنین اندیشه‌ی فردیت و ساختار اجتماعی دولت ملی را پدید آورد. با کشف الکتریسیته در قرن نوزدهم و به دنبال آن، گسترش ابزارهای الکتریکی و الکترونیکی (تلگراف، تلفن، عکاسی، رادیو، فیلم، تلویزیون و کامپیوتر) به ویژه در قرن بیستم و در مرحله‌ی چهارم تحول، جریان جایگزینی یک «کهکشان» تازه، که انسان و همه‌ی ظرفیت‌های حسی او را از آنِ خود می‌سازد، با «کهکشان گوتنبرگ» آغاز می‌شود.

درک رسانه‌ها: دنباله‌های وجود انسانی [Understanding Media: The Extensions of Man] هربرت مارشال مک‌لوهان

مک لوهان، سپس در درک رسانه‌ها به این مرحله‌ی نوین می‌پردازد. عنوان فرعی کتاب، یعنی دنباله‌های وجود انسانی، عنصر جبر بیولوژیکی را در اندیشه‌ی او برجسته می‌سازد. وی نوآوری‌های فرهنگی، ابزارها، ماشین‌ها و دستگاه‌های خودکار را «امتدادهای طبیعت انسان» می‌شمارد و به‌ویژه رسانه‌های الکترونیکی را امتدادهای دستگاه مرکزی اعصاب می‌داند و در یک بررسی دقیق استدلالی همه‌جانبه، درباره‌ی اشکال متعدد ارتباطات انسانی در قرن بیستم به بحث می‌پردازد. در این بررسی، جاده‌ها، پول، زمان‌سنج، چرخ، هواپیما و همچنین مجلات فکاهی، روزنامه‌ها، دستگاه ضبط‌صوت، فیلم، رادیو و تلویزیون، در فصل‌های جداگانه، مورد بحث قرار می‌گیرند. جمله‌ی «رسانه پیام است» که مرتب تکرار می‌شود، به این نظریه‌ی بنیادین اشاره دارد که هردستاورد تکنولوژیکی باید رسانه‌ای باارزش و اثر زیبایی‌شناختی ویژه شمرده شود که به شیوه‌ی خود، به ابعاد طبیعت انسانی می‌افزاید. این‌گونه بررسی‌ها به تقسیم رسانه‌ها به دو نوع «داغ»13 و «سرد»14 می‌انجامد.

مک لوهان فن عکاسی، چاپ، فیلم و رادیو را رسانه‌های «داغ» می‌شمارد؛ یعنی رسانه‌هایی که پیام‌های کاملاً مشخص را منتقل می‌سازند و ارزیابی‌ داده‌ها غربال‌کردن آنها را توسط انسان بسیار محدود می‌کند. در نقطه‌ی مقابل، تلویزیون را به علت عدم تعادل ایکونوگرافیک تصاویر آن، رسانه‌ی «سرد» می‌خواند؛ یعنی رسانه‌ای که برای بیننده، در زمینه‌ی درجه‌بندی اهمیت اطلاعات داده‌شده، فضای تهی باقی می‌گذارد و به مجموعه‌ی دستگاه‌های ادراکی او مجال فعالیت می‌دهد. یکی از نظریه‌های عمده‌ی درک رسانه‌ها نیز از همین زنجیره‌ی استدلال به دست می‌آید که بر پایه‌ی آن، نسل‌هایی که با تلویزیون و دیگر رسانه‌های نوین بزرگ شده‌اند، این توانایی را می‌یابند که آن یکپارچگی روانی وجود انسانی را که در نتیجه‌ی اختراع خط و چاپ کتاب فروپاشیده است، و نیز آن مصونیتی را که در جامعه‌ی قبیله‌ای بدوی حکمفرما بوده است، در جامعه‌ی «دهکده‌ی جهانی» بار دیگر برقرار سازند.

منتقدانِ مارشال مک لوهان نیز اعتراف می‌کنند که اندیشه‌ی جستجوگر وی، پیوندهایی را در برمی‌گیرد که تاکنون کسی بدان‌ها پی نبرده است و او در پیکار بر ضد احتیاط‌های محافظه‌کارانه، ساختار و تأثیر زیبایی‌شناختی اشکال فرهنگ عامه امروزین را، که به وسیله‌ی رسانه‌های الکترونیکی انتقال می‌یابند، به جد می‌گیرد. در نقطه‌ی مقابل، در کنار انتقاد از او به خاطر سبک خودسرانه و ابهام‌آمیز کارش، که طی آن کوشیده است ساختار ناپیوسته و غیرمنطقی پیام‌های الکترونیکی را به شیوه‌ی عصر چاپ تقلید کند، به‌ویژه شمار بزرگی از تحلیل‌گران بر نقش اندیشه‌ی جهانی- تاریخی وی، در دفاع از صنعت رسانه‌ها که در سیطره‌ی امریکا است، خرده می‌گیرند. در این رابطه، همواره به این نکته اشاره می‌کنند که مک لوهان، البته طرح فراتاریخی هَرولد اینیس را پذیرفته است؛ اما به انتقاد تند او از گرایش‌های امپریالیستی کنسرت‌های رسانه‌ای امریکا در عرصه‌ی فرهنگ، که از هشیاری ملی کانادایی او برمی‌خاست، توجهی نکرده است.

محمدعلی مولوی. فرهنگ آثار. سروش


1. Herbert Marshall McLuhan
2. The Gutenberg Galaxy: The Making of Typographic Man
3. Nashe 4. I.A. Richards 5. F.R.Leavis 6. Pound
7. Eliot 8. Joyce 9. Yeats 10. The Mechanical Bride
11. Harold Adams Innis 12. Edmund Carpenter
13. Hot 14. cool

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...