در حیاطِ «مدرسه زندگی» | اعتماد


اهل کتاب، چه خواننده‌های حرفه‌ای و چه تفریحی‌خوانان، با نامِ آلن دوباتن [Alain de Botton] آشنا هستند؛ نویسنده‌ای سوییسی‌الاصل که در میانه راه، عطای دکترای فلسفه دانشگاه «هاروارد» را به لقایش بخشید و راه فلسفه را از زندگی روزمره و جاری در لحظات عوام جست؛ راهی که امروزه دوباتن نماد آن شده است تقریبا از همان آغاز فلسفه دغدغه بعضی از اهالی آن بوده است. حتی به یک اعتبار می‌توان فلسفه را به دو شاخه کلی تقسیم کرد؛ یکی راه مسائل کلی، بنیادی، انتزاعی و پیچیده که در روزگار ما هم در دانشگاه‌ها دنبال می‌شود و دوم فلسفه به مثابه شیوه‌ای از زیستن که مبتنی بر خردورزی است.



طبیعی است که مانند هر چیز دیگری این نگرش هم موافقان و مخالفانی داشته باشد. کسانی شدیدا معتقدند که باید فلسفه را از آسمانِ انتزاع به کف خیابان‌های واقعی آورد. این دسته بر این باورند که اگر فلسفه نتواند زندگی ما را خوب‌تر، خوش‌تر و معنادارتر بکند اساسا به چه دردی می‌خورد؟ اما عده‌ای هم معتقدند فلسفه در این مجرا مانند همه‌چیزهای دیگر، کالاواره، فست‌فودی و به ابتذال کشیده می‌شود. این دسته از فیلسوفان بر این باورند که این ‌راه در نهایت منجر به آگاهی کاذب می‌شود و مخاطبان این دست از مباحث در حالی که در سطح مانده‌اند گمان می‌کنند که نسبت به موضوع آگاهی پیدا کرده‌اند. در اینجا در مقام دفاع از هیچ‌کدام این دو رویکرد نیستم، اما به‌نظر می‌رسد حداقل برای جامعه ما که سرانه شرم‌آوری در مطالعه دارد، خوانشِ کسی مانند دوباتن سودمند و حتی ضروری باشد. دوباتن به شیوه خود در مسائل زندگی روزمره ورود پیدا کرده و با روش فلسفی و زبانی آسان آنها را مطرح می‌کند. یکی از کتاب‌هایی که از دوباتن به فارسی ترجمه شده است، کتابِ «عشق، کار و منزلت در عصر مدرن»، با ترجمه «شقایق نظرزاده» است. این کتاب مجموعه‌ای از سخنرانی‌های اوست که با سخنرانی در بابِ عشق (ناظر به کتابِ جستارهایی درباره عشق) شروع می‌شود.

عشق، کار و منزلت در عصر مدرن

دیوانگی خاص تو چیست؟!

دوباتن در اینجا دست به نقدِ عشق رومانتیزیسم می‎زند و معایب این رویکرد در عشق را بیان می‎کند. او معتقد است که آنچه اکثر ما امروزه از عشق دریافت می‌کنیم، حاصل سیطره رومانتیزیسم است و این نگرش معایب خاص خود را دارد که رواج‌دهنده‌گان آن هرگز در رابطه با آن سخن نگفته‌اند. از جمله عیوبی که دوباتن برای عشق رمانتیک برمی‌شمارد این است که در آن عشق را غریزه می‌دانند و از این صحبت نمی‌کنند که این غریزه خود از کجا می‌آید. دوباتن در ادامه بیان می‌کند که در عشق رمانتیک؛ خلاف امر واقع، معشوق یک فرد ماورایی محسوب می‌شود که فاقد هرگونه نقصی است، به مسائل روزمره‌ای که بین همه به وجود می‌آید توجه نشده، طرفین انتظار دارند بدون‌گفت‌وگو یکدیگر را درک و پیش‌بینی کنند. دوباتن البته با همه اینها به امکانِ عشق ناامید نیست، اما عشق را آموختنی می‌داند و نه غریزی او پیشنهاد می‌کند اولین سوال در اولین قرار این باشد که؛ «دیوانگی خاص تو چیست؟»

اسنابیزمِ قرن 21

یکی دیگر از فصل‌های مهم کتاب به مساله‌ای همه‌گیر و ناشی از دنیای مدرن می‌پردازد که همگان با آن درگیر هستیم، اما از صحبت در رابطه با آن خودداری می‌کنیم. امروزه ما در اولین ارتباط‌مان با شخصی جدید اولین سوالی که از او خواهیم پرسید این است که شغلت چیست؟ دوباتن این را ناشی از یک «اسنابیزم» جدید می‌داند. اسنابیزم به کسانی اطلاق می‌شده که در انگلستان شیفته سلطنت، دوک‌ها و این نوع سبک از زندگی بودند. برای آنها اعتبار انسان‌ها در نسبت‌شان با چنین مواردی سنجیده می‌شده است. در دنیای جدید هم با این پدیده مواجه هستیم و اعتبار انسان‌ها به شغل و موفقیت‌های مادی‌شان سنجیده می‌شود. دوباتن بیان می‌کند که این پدیده موجب اضطرابی مزمن میان ما می‌شود. اینکه همکلاسی دانشگاه ما امروز توانست ماشین فلان بخرد، اینکه دوستم‌ توانست به همان موقعیت شغلی دست یابد و هزاران مثال دیگر که همه با آن آشنا هستیم. دوباتن در ادامه بیان می‌کند که موفقیت‌های شغلی و مادی نه در ذات بلکه‌ به‌خاطرِ منزلتی که می‌آورند، مورد توجه هستند. او عواملی را که باعث به وجود آمدن این اضطراب‌ها می‌شود بر‌می‌شمارد و مهم‌ترین آن را تلقی مسوول بودن مطلق انسان در زندگی و توجه به سخنان دیگران می‌داند. دوباتن ضمن برشمردن دیگر عوامل در پدید آمدن این اضطراب راهکارهای بسیار جالبی در رابطه با چگونگی مواجهه با آن بیان می‌کند.

در دو فصل بعدی کتاب با نظریات دوباتن در رابطه با رسانه و آموزش در عصر دیجیتال آشنا می‌شوید. دوباتن رویکردِ مثبتی به فراگیر شدن رسانه ندارد. او معتقد است که در عصر ما اگر کسی بپرسد مشغول چه کاری هستید به او جواب بدهیم که اخبار تماشا می‌کنم کار ما را بسیار جدی می‌گیرد اما اگر پاسخ دهیم که به کودکی‌ام فکر می‌کنم، قطعا می‌گوید برو کار دیگری انجام بده! فصل‌های پایانی این کتاب به هنر اختصاص دارد. دوباتن برای هنر در حل مشکلات امروز بشر جایگاه ویژه‌ای قائل است.

در مجموع در رابطه با این کتاب می‌توان گفت شما به‌راحتی و با گذاشتن چندساعت وقت می‌توانید سیری در اندیشه‌های دوباتن داشته باشید و با استمداد از رویکردِ او به‌دنیای جدید، در بسیاری از چیزها که برای همه عادی و پیش‌فرض است یک بازبینی اساسی داشته باشید؛ گویی برای ساعتی در حیاطِ «مدرسه زندگی»، مدرسه‌ای که دوباتن در انگلستان تاسیس کرده است، نشسته‌اید و به سخنرانی او گوش می‌کنید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...