چرا باید زیدی اسمیت بخوانیم؟ | سازندگی


اگر شما هم، مثل من، هر وقت به بخشی از گذشته‌تان برمی‌گردید ردی از شرم را در وجودتان حس می‌کنید احتمالاً این حس را هم تجربه کرده‌اید: این‌که می‌خواهید هر چه سریع‌تر یک‌جوری گذشته‌تان را پاک کنید، انگار آن آدمی که بوده‌اید هرگز وجود نداشته، یا به هر شکلی یک جوری اشتباهی بوده و لازم است با یکی دو جمله‌ی سردستی در باب جوانی و خامی کنار گذاشته شود. ولی آیا شما هم، مثل من، در اعماق وجودتان، این حس را دارید که هر چه بوده‌اید، هر چه از سر گذرانده‌اید، واقعی بوده؟ که یعنی، این‌طور نادیده‌گرفتنش انگار از سر یک‌جور لج‌بازی است برای هرگز ندیدنش؟ صداخفه‌کنی برای صداهایی که هنوز هم، اگر میدان پیدا کنند، بلندند؟

ماجرا فقط این نبود [Feel free: essays] زیدی اسمیت [Zadie Smith]

زیدی اسمیت [Zadie Smith] متعلق به نسلی است که جوانی‌شان خورد به اواخر دهه‌ی ۹۰ میلادی و آغاز هزاره‌ی سوم. عصر تغییر و انفجار اطلاعات. جوانی‌اش، شاید مثل هر جوانی، به عشق‌های گذرا و پرشور گذشته و داروهای نشاط‌آور عصر خودش. به خواندنِ بی‌وقفه و بحث‌های خام ولی معصومانه‌ی ادبی. به تلاش برای یافتن جایی در هنر که بتواند با آن خودش را بیان کند. خواننده بوده، رقاص بوده، خب، طبعاً نویسنده هم بوده. حالا از همه‌ی این تجربه‌ها نوشتن باقی مانده. مادر دو بچه است، استاد دانشگاه، نویسنده‌ای مطرح. اما جوانی‌اش را هرگز از صحنه‌ی روزگار محو نمی‌کند. آن شورِ معصومانه و پرخطا را نه تنها به رسمیت می‌شناسد، که هنوز هم زنده نگه داشته. بی‌پروا به مرز قصه‌های کهنه می‌تازد. و این‌جاست که تبدیل می‌شود به نویسنده‌ای الهام‌بخش که چیزی جایی درون ما آزاد می‌کند. اسمیت به خوبی فهمیده که برای حرکت به جلو باید با گذشته گفت‌وگو کرد، باید به استقبالش رفت. باید راه‌های میان آن‌چه بوده‌ایم و آن‌چه هستیم را دوباره طی کنیم تا به چشم‌اندازی از آینده برسیم. باید ایده‌های مختلف و متعارض را بشنویم و در کنار هم ارزیابی‌شان کنیم تا به تجربه‌های تازه برسیم. به نظر او، بی‌ثباتی در نظر نشانه‌ی باور داشتن به زنده‌بودن انسان است. به همین دلیل آزادانه میان تجربیات خودش و دیگران (انگار) می‌رقصد، و در نهایت نه حقیقت، که مسیری را که برای دریافت حقیقت طی کرده به ما نشان می‌دهد.

شش جستاری که من و احسان لطفی برای ماجرا فقط این نبود [Feel free: essays] از زیدی اسمیت انتخاب کرده‌ایم، هر کدام، به گونه‌ای، چنین مسیری را می‌روند. در این جستارها با نویسنده‌ای باهوش و طناز طرف‌ایم که، بی‌آن‌که معذب شود، از گذشته و حالِ خود می‌گوید. قطب‌های به‌ظاهر متضاد خودش و مشاهداتش را کنار هم می‌گذارد و سعی می‌کند بین آن‌ها آشتی برقرار کند. و اگر نشد، راهی شخصی پیدا می‌کند تا وجودِ چندپاره‌اش را به هم بدوزد. اسمیت وقتی پای تجربیات شخصی‌اش به میان می‌آید با شوری خردمندانه آن‌ها را می‌کاود. مثلاً از تجربه‌ی خودخواهانه‌ی فرزندبودن می‌گوید و جلوتر آن را با تجربه‌ی به‌کل متفاوتِ فرزند داشتن مقایسه می‌کند تا بتواند به تصویری از خانواده‌ی اول و دومش برسد. وقتی هم که موضوعی بیرونی وسط باشد، این بار نه شورِ خردمندانه، که خردِ پُرشورش را به کار می‌گیرد. طوری درباره‌ی نابوکوف و بارت و ایده‌های متعارض آن‌ها درباره‌ی وظایف خواننده و نویسنده می‌نویسد که انگار دارد تجربه‌ی عشق را تعریف می‌کند. و واقعاً هم عاشقِ فرآیند خواندن و نوشتن است، فقط با این تفاوت که می‌داند این‌جا باید استدلال کند، و البته، شور خود را سرکوب نکند.

حرکت مدام اسمیت بین شور و خرد، گذشته و حال، خود و دیگران پیشنهادی راه‌گشا برای ما دارد: این‌که هیچ چیز آن‌قدر که فکر می‌کنیم ترسناک نیست. مکانیزم‌های سرکوبگر درونی ما درنهایت از ما محافظت نمی‌کنند، فقط راه را به تجربیات و تأملاتی می‌بندند که اگر به آن‌ها میدان دهیم، دیگر نیازی به سرکوب نداریم. و مگر ادبیات چیزی جز راهی برای مقابله با سرکوب‌های ذهنی و بیرونی و مواجهه با تجربه‌های دیگران از خلال اندیشه‌ها و خیال‌های آزاد است؟

[کتاب «ماجرا فقط این نبود: شش جستار درباره‌ی زندگی در کنار ادبیات و هنر» نوشته زیدی اسمیت با ترجمه‌ی معین فرخی و احسان لطفی در 136صفحه و با قیمت 21هزار تومان توسط نشر اطراف منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...