کلماتِ آزادی‌بخشِ قرن | سازندگی


رضا جولایی نویسنده‌ای صاحب‌سبک است که آثارش بازنمای روح زمانه ماست؛ چراغی هم‌چنان روشن در ادبیات این مرزوبوم، که هر خواننده‌ای را به بازخوانی دیگربار خود و گذشته‌ تاریخی که بر او رفته است، دعوت می‌کند.

ماه غمگین، ماه سرخ

سه‌گانه رمان‌های روزنامه‌نگارِ جولایی تصویری از امروز و دیروز و فردای ماست: او در «یک پرونده کهنه» که کتاب اول این سه‌گانه به شمار می‌آید، داستان مرگ محمد مسعود مدیر روزنامه «مرد امروز» را روایت می‌کند و در «شکوفه‌های عناب» کتاب دوم، داستان مرگ جهانگیرخان شیرازی مدیر روزنامه «صوراسرافیل» را و در «ماه غمگین، ماه سرخ» که کتاب سوم این سه‌گانه است داستان مرگ میرزاده عشقی مدیر روزنامه «قرن بیستم» را که حیات و هنرش را صرف آرمان‌های وطن‌پرستانه‌اش کرد و درنهایت امر، زبان پر نیش‌وکنایه‌اش به مزاق قدرت حاکم خوش نیامد و مرگ او در راه آرمان‌ها و اعتقادات سیاسی‌اش رقم خورد.

«ماه غمگین، ماه سرخ» ماجرای به قتل‌رسیدن سید محمدرضا میرزا کردستانی متخلص به «میرزاده عشقی» است و آنچه که در پنج روز پایانی عمر این روزنامه‌نگار و شاعر بلندآوازه بر او و اطرافیانش گذشته است. از روز ۸ تیر ۱۳۰۳ تا ۱۳ تیر همان سال که جمعیت با اعلامیه‌ مدرس برای تشییع جنازه‌ سید غریب مظلوم جلوی مسجد سپه‌سالار جمع می‌شوند. روزهایی که میرزاده عشقی در خیال کابوسی که چند شب پیش دیده غرق شده و مرگ را بیش از پیش به خود نزدیک می‌بیند، می‌خواهد از مرگ بگریزد و از طرفی به مسیری که در آن قدم برداشته بدبین شده: «فکر می‌کند: آنچه نوشتم بیهوده نبود؟ با اشباح نجنگیدم؟ چرا باید باز هم بجنگم؟ به چه کسی مدیونم؟ به این ملتی که هی‌گاه مرا ندیده، نمی‌بیند، نمی‌خواهد ببیند؟ اما بعد فکر می‌کند: تمام این سال‌ها با نوشتن زنده مانده‌ام، وگرنه تفاوتی با مرده‌ها نداشتم... تا میل به فداکاری را در این ملت بیدار کنم. تا بفهمانم که برای به‌دست‌آوردن هر ارزشی باید بهایی بپردازند.» و هربار در این کشاکش ذهنی به خود بازمی‌گردد و نبردی که به حق خود را پیروز آن می‌داند و گوشزد می‌کند که ترس او نه از مرگ که از بیهوده‌بودن حیاتی ا‌ست که داشته: «می‌دانم هر کاری را بد انجام داده‌ام. بد زندگی کردم، بد نوشتم، بد عاشق شدم، اما یک کار را -فقط یک کار را- خوب انجام داده‌ام: با قلدرها خوب جنگیدم... تلاش امثال ما برای آن است که هیچ مستبدی نتواند انسان‌ها را بی‌ارزش بداند...»

«ماه غمگین، ماه سرخ» محل جدال است، جدالی که هنرمند و فرد صاحب اندیشه را در ارتباط با حکومت به تصویر می‌کشد و در این میان جنون تجلی پیدا می‌کند؛ هرچند فرد با جنون زاده نمی‌شود اما تجربه‌ زیسته فرد او را به سمت چنین وضعیتی سوق می‌دهد و تعریف تازه‌ای از انسان به نمایش می‌گذارد. این امر زمانی معنادارتر می‌شود که جنون و هنر در نقطه‌ای به اشتراک می‌رسند، در نطق مختاری برای میرزاده عشقی که در عجب بود از طبع لطیف و هنرمند مختاری و همزمان اعمال سبعانه‌ او: «چطور یک هنرمند می‌تواند برود در قالب، به فرمایش شما، جلاد؟ برایتان شرح می‌دهم. اتفاقا اینها دو روی یک سکه‌اند. هنر و جنون، ساختن و ویران‌کردن. چند مثال در تاریخ برایتان بیاورم. می‌دانید شاه شجاع با مادر خود چه کرد و چه بلایی سر پدر خود آورد. خود او شاعر بود و مشوق شعرا! از قضا چه اشعار لطیفی هم سروده. شاه‌اسماعیل هم شاعر بود و مثل آب‌خوردن گردن می‌زد. شاه‌طهماسب، نقاش و مذهب بی‌نظیری بود، برادرهای خود را یکایک خفه کرد... خشونت لازمه‌ برقراری نظم است. هرکس مخالف نظم است بهتر است نباشد. از قافله عقب نمانید آقا. دوران جدیدی آغاز شده و شما در خواب هستید!»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...