نشست نقد و بررسی کتاب «رودخانه ماهی و نهنگ» نوشته حمید بابایی از سلسله نشست‌های «روایت پیشرفت» دوشنبه ۸ مرداد توسط مرکز مطالعات راهبردی ژرفا و اندیشکده هنر و رسانه با همکاری میز روایت پیشرفت و مدرسه روایت ایران برگزار شد.

خلاصه رودخانه ماهی و نهنگ» نوشته حمید بابایی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، در این نشست امیرخداوردی به عنوان منتقد و نویسنده حضور داشت و به ارائه نکاتی درباره این کتاب پرداخت.

حمید بابایی مؤلف کتاب در ابتدای این نشست گفت: در واقع ماجرای کتاب به زلزله کرمانشاه در سال ۹۶ برمی‌گردد. در این زلزله بعضی از روستاها صددرصد تخریب می‌شود و مشکلات جدی پیدا می‌کنند. در این میان نیروهای مسلح تصمیم می‌گیرند برای ساخت روستاها آن را میان افراد خود تقسیم کنند که یک روستا لب مرز می‌افتد که نه نیروهای ارتش به آن می‌رسند نه نیروهای سپاه! البته عمدی در میان نبود. در واقع «رودخانه ماهی و نهنگ» روایت ساخته شدن یک روستا توسط یک عده طلاب است.

وی افزود: سوژه کتاب که تاریخ شفاهی بود به من پیشنهاد شد و من طی شش ماه این کتاب را نوشتم. دوستانی که از اندیشکده باقرالعلوم با من تماس گرفتند شماره فردی را دادند که در این موضوع دخیل بود. از طرفی افرادی که در ساختن روستا کمک کرده، یک عده طلاب بودند و هر چند من دانش‌آموز طلبه در مدرسه اسلامی هنر داشتم و دوستان طلبه هم دارم، اما تا حالا ندیده بودم که طلاب دست به کار یدی بزنند و برای همین ارتباط و صحبت با آنها برایم جالب بود، اگرچه ارتباط با آنها سخت بود. چون حاضر به صحبت درباره این کار نبودند.

بابایی در ادامه گفت: برای گرفتن روایت آنها، سعی کردم با آنها دوست شوم تا بتوانم از آنها ماجرای ساختن روستا را بشنوم. از این رو تلاش کردم که صحبت‌های شعاری در کتاب نیاید و به شکل روضه هم نباشد. برخی از طلبه‌ها روایت جالبی داشتند و برعکس روایت برخی دیگر جالب نبود، برای همین سعی کردم بعضی روایت‌ها را ترکیب کنم تا یک روایت داستانی به دست بیاورم.

این نویسنده در خصوص کاراکترها و شخصیت‌های کتاب افزود: در کتاب سعی کردم بعضی کاراکترها (شخصیت) را دست‌کاری کنم و حتی کاراکتر خیالی بسازم یا کاراکتر بسازم. همان‌طور که می‌دانید من در روایت‌سازی خیلی زبان تندی دارم و از مخالفان سرسخت روایت‌های دفاع مقدس هستم. مخالف آثار زیادی که در این حوزه منتشر می‌شود و اغلب کیفیت خوبی ندارد. هر چند در این حوزه آثار با کیفیت هم تولید می‌شود، اما تعدادش خیلی اندک است.

وی ادامه داد: من با نویسنده زن صحبت می‌کردم که گفت طی ۱۰ سال هفتاد کتاب نوشتم و من به او گفتم چطور در این ۱۰ سال هفتاد کتاب نوشتی؟! به عبارتی اگر رونویسی هم می‌کرد نمی‌توانست این تعداد کتاب داشته باشد! فکر می‌کنم این نویسنده فقط مصاحبه گرفته و پیاده کرده است. بحث من این نیست که صرفاً تخیل وارد شود، بلکه تاکید من روی نگارش اثر است. من با مسئولان اندیشکده باقرالعلوم صحبت کردم و خواستم اجازه دهند من روایت خودم را بنویسم و بعد آنها بخوانند و نظر بدهند. به این ترتیب آنها در نگارش کتاب دخالت نکردند و من نتوانستم جهانی که می‌خواهم را در این اثر بیافرینم. در اینجا مهم ساختن جهانی بود که بتوان یک اثر را در آن خلق کرد. آن جهان زمانی ساخته می‌شود و مخاطب با آن ارتباط پیدا می‌کند که شما بتوانید از قوه تخیل در بخشی از آن استفاده کنید.

بابایی گفت: برای من مستندسازی به این شکل تعریف شده که تخیل در آن جایی داشته باشد و ضمن این‌که اعتقادی به روایت بی‌طرفانه ندارم. به نظرم روایت مستند صرف هرگز شکل نمی‌گیرد. چون نویسنده با توجه به جایی که ایستاده و روایت می‌کند بالاخره در سمتی از ماجرا ایستاده است. از این رو سعی کردم در «رودخانه ماهی و نهنگ» سعی کردم شخصیت‌های خیالی ایجاد کنم تا اینکه به سمت دیگری بروم. من ابتدا مصاحبه‌ها را گوش دادم و بعد طرحی نوشتم و پس از آن سراغ خلق شخصیت‌ها رفتم. شخصیت‌هایی که بر اساس جذابیت، مساله‌مندی و در راستای روایت زلزله باشند و برای همین اغلب طلابی که در کتاب روایت کردم که پرونده شخصیت داشتند و تکراری نبودند. در پایان یک مصاحبه آوردم که در راستای مستند بودن روایت بود.

امیر خداوردی، منتقد نیز در ادامه این نشست گفت: به نظرم کتاب از این لحاظ که استانداردهای روایت را به خوبی رعایت کرده، کتاب ارزشمندی است. مؤلف تا جایی که می‌توانسته سمت شعار و تبلیغ نرفته است و حتی با سوءنیت وارد می‌شود و بعد سعی کرده است موضوع را بی‌طرفانه روایت کند. ما معمولاً در نقد ادبی انواع ادبی کاری نداریم، در حالی که این نکته خیلی مهم است و اگر قرار است متن ادبی را نقد کنم ابتدا باید مشخص کنم این متن چه نوع ادبی دارد؟ داستان است یا ناداستان، تاریخ یا جستار؟ اگر تاریخ باشد باید سند تاریخی در ضمیمه کتاب قرار بگیرد و بر اساس آن اسناد کتاب نوشته شود. امروز نام آن را روایت گذاشتند و حدودی برای آن قائل هستند؛ روایت شخصی، روایت جمعی، روایت تاریخی و مستند.

این منتقد گفت: یک روایت عام را هم به کار می‌گیرند با عنوان ناداستان. اگرچه ما از قدیم قالبی داشتیم که به آن خاطره‌نویسی می‌گفتیم. در این میان تفاوتی میان خاطره‌نویسی، داستان و ناداستان وجود دارد که تفاوتی ماهوی است. وقتی خاطره می‌نویسید علت حوادث را ذکر نمی‌کنید فقط اتفاقات را می‌نویسد، اما در داستان قبل و بعد اتفاق هم مهم است که پیرنگ داستان را در بردارد.

وی در پایان گفت: ناداستان در میان تاریخ و داستان قرار دارد، به عبارتی اتفاقی رخ داده و تکیه بر واقعیت دارد، اما شکل داستان دارد و قوه خیال در آن ایفای نقش می‌کند. بنابراین در کتاب «رودخانه ماهی و نهنگ» برخی روایت‌ها ریشه در واقعیت دارد، اما شخصیت‌پردازی در آن مهم است. برای من ایده مرکزی کتاب خیلی مهم بود. به عبارتی کتاب چه می‌خواهد بگوید که شاخ و پرگ پیدا کرده تا در من نفوذ بیشتری داشته باشد. در این کتاب ایده‌ای که من درآوردم حضور طلبه‌ها در ساختن یک روستا بعد از زلزله بود. چون تفکر غالب این است که طلبه‌ها دست به کاری نمی‌زنند، در حالی که این‌طور نیست و آنها دیده نمی‌شوند و دیده شدن آنها در این کتاب ایده مرکزی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...