گذر از تلخی‌های زندگی | الف


زندگی روزمره در عین رکود و یکنواختی‌اش برای نویسنده‌ای همچون آیین نوروزی، می‌تواند آبستن وقایع بزرگ و تکان‌دهنده‌ای باشد. او در اغلب آثارش، چه مجموعه‌داستان و چه رمان، تمرکز خود را معطوف به کشف این گونه وقایع می‌کند. در اولین اثر بلندش، «دستگاه گوارش» او به همین شیوه از دل روزمرگی‌های زندگی، ماجراهایی غریب و تلخ بیرون می‌کشد و این ویژگی داستان‌نویسی‌اش را در اوج خود نشان می‌دهد.

خلاصه رمان آمار دقیق مرده‌ها آیین نوروزی

در این رمان سفری که می‌تواند مانند اغلب اتفاقات روزمره بسیار عادی پیش رود، سرشار از تنش‌ها و هراس‌ها و در عین حال حوادث کمیک می‌شود. نوروزی در رمان «آمار دقیق مرده‌ها»، به چنین وقایع ساده‌ای که می‌توانند به تراژدی‌هایی بزرگ ختم شوند، جنبه‌ی عمومی‌تری بخشیده و شخصیت‌های متنوع‌تری را وارد داستان کرده تا بر این فرضیه که همواره در بطن ساده‌ترین پدیده‌ها پیچیده‌ترین رخدادها را می‌توان یافت، صحه بگذارد.

شخصیت‌های رمان «آمار دقیق مرده‌ها» اغلب موقعیت‌های تلخ زندگی‌شان را از سر گذرانده‌اند و در نقطه‌ی شروع روایت، وضعیتی باثبات را تجربه می‌کنند؛ دختر دانشجوی پزشکی که اگرچه کار پراسترسی دارد، اما زندگی او طبق روالی ساکن و ثابت پیش می‌رود، پیرمردی که اغلب موضوعات جنجالی‌ زندگی‌اش در جوانی رخ داده‌اند و حال به نظر می‌رسد در سالمندی روندی آرام را پیشِ رو داشته باشد و مردی جوان که پس از جدایی و مهاجرت به دنبال رسیدن به آسایشی نسبی است. آدم‌های اطراف این شخصیت‌ها نیز تقریباً وضعیت‌هایی مشابه دارند و همه چیز در ظاهر به عادی‌ترین شکل خود در جریان است، اما از عمق همین روال‌های عادت‌شده و به نظر ساده، رویدادهایی بیرون می‌آیند که زندگی‌ها را زیر و رو می‌کنند.

روایت در هر بخش از رمان بر یکی از شخصیت‌ها متمرکز می‌شود. نخستین بخش مربوط به دنا است؛ دانشجوی پزشکی‌ای که آن‌قدر با بیماران وخیم سروکار دارد که این موضوع به رویه‌ی معمول زندگی‌اش تبدیل شده است. اما زندگی خصوصی دنا بیش از آن‌که با حضور فیزیکی آدم‌ها پر باشد، آکنده از تصاویر، خاطرات و نوشته‌های آن‌هاست. نویسنده با دنا در مرور این مطالب همراه می‌شود و آن‌ها را در قالب عکس، ایمیل و پیام‌ به مخاطب نشان می‌دهد. کاوه دوستی است که دور از دنا مدام برای او ایمیل می‌فرستد و موضوعاتی را مطرح می‌کند که می‌تواند برای دنا تفکربرانگیز و چالش‌زا باشد. برخلاف خانه‌ی خلوت دنا، ذهن او به خاطر این حجم از تصاویر و پیام‌های مکتوب، شلوغ و پرهمهمه است. مرور گذشته‌ی تلخ خانواده‌اش نیز بر این تراکم موضوعات می‌افزاید. اما دنا به تناسب ماهیت زندگی و شغل دشوارش، کوشیده با شرایط سازگاری حاصل کند تا این‌که توازن میان مسائل شخصی و شغلی او با وقایعی به ظاهر پیش پا افتاده، به هم می‌ریزد و او را در دل تلاطماتی می‌اندازد که به راحتی قابل حل نیستند.

در بخش دوم رمان، شخصیت دیگری به نام امین حضور دارد که برای تحصیل و متعاقب آن، یافتن شغل به آمریکا مهاجرت کرده است. نقطه‌ی شروع روایت او، روبه‌رو شدن با دختری به نام شادی در یک مرکز تفریحی است. امین امیدوار است پس از تجربه‌ی تلخ جدایی از همسرش، سمانه، بتواند رابطه‌ای تازه را با شادی آغاز کند. گرچه شادی به راحتی تن به رابطه‌ای تمام‌عیار و صمیمانه با امین نمی‌دهد، اما حتی این موضوع هم از شدت رکود حاکم بر زندگی این مرد نمی‌کاهد، تا زمانی که تراژدی بزرگ‌تری همه چیزش را تحت تأثیر قرار می‌دهد و او را در گردابی از اتفاقات پیچیده می‌اندازد.

شخصیت اصلی دیگری که در این کتاب حوادث عمده‌ای بر محور او می‌چرخند، منصور عمادی است. او در کارنامه‌ی سال‌های دور زندگی‌اش قتلی را ثبت کرده که عواقب روانی آن همچنان دنبال‌اش می‌کنند. قتل پدرش نقطه‌ی آغاز فجایعی است که مسیر زندگی او را به کلی عوض کرده است. منصور پس از آن مرگ پر ماجرا، فراز و نشیب‌های بسیاری را در موقعیت مالی و عاطفی‌اش تجربه کرده و سال‌ها زمان صرف کرده تا به آرامشی هرچند نسبی برسد. در همین سکون که هیچ تضمینی برای تداوم‌اش نیست، وقایعی رخ می‌دهند که زنجیره‌وار گذشته و حال منصور را به هم وصل می‌کنند و آشوبی غریب در زندگی او رقم می‌زنند.

آن‌چه حلقه‌ی اتصال شخصیت‌ها و اتفاقات مختلف داستان را تشکیل می‌دهد، موضوع مرگ است. شخصیت‌ها مدام و در هر ساعت از زندگی خود به نوعی با این پدیده درگیرند. نقطه‌ی عطف زندگی همگی‌شان از آغاز تاکنون با مرگ شکل گرفته است. دنا این موضوع را ابتدا با مرگ مادرش لمس کرده و در ادامه با سلسله‌ای از مرگ‌ها در محیط کارش این تجربه را تکمیل کرده است. اغلب بیماران بدحالی که او با آن‌ها مواجه می‌شوند، از فرآیندهای درمانی جان سالم به در نمی‌برند و دنا همه روزه شاهد از دست رفتن انسان‌هایی است که تلاشی شبانه‌روزی برای بازگرداندن‌شان به زندگی عادی داشته است. امین مرگ را با فقدان پسرش تجربه می‌کند؛ سوگی که همه‌ی ابعاد زندگی او را دستخوش تلاطم می‌کند. منصور با گره زدن مرگ پدر به زندگی امروزی و از پی دهه‌ها تلاش برای به فراموشی سپردن جنایتی که خود عامل اصلی آن بوده، با مفهوم مرگ دست و پنجه نرم می‌کند.

نویسنده کوشیده آدم‌ها را در موقعیت‌های مختلف و با شرایط اجتماعی و وضعیت سنی متفاوت در معرض پدیده‌ی گریزناپذیری همچون مرگ قرار دهد. رویکرد کمیک و گاه ابزورد او در روبه‌رو شدن با چنین موضوعی به خواننده کمک می‌کند که بیش از آن‌که فلسفی و انتزاعی به آن بنگرد، برخوردی عینی، تصویری و ماجرامحور را در پیش بگیرد. او مرگ را در دل عادی‌ترین و ساده‌ترین وقایع زندگی روزمره به مخاطب عرضه می‌کند، دقیقاً در جایی که ممکن است کم‌ترین توجه به آن معطوف شود و این بارزترین ویژگی کار داستان‌نویسی اوست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...