سقوطِ انسان | سازندگی


استعداد سرشار خدادادی الکساندر همن [Aleksandar Hemon] در زبان چنان است که این نویسنده بوسنیایی‌آمریکایی را با ناباکوف، نابغه گزینش واژه‌ها، مقایسه کرده‌اند. این دو رمان‌نویس بعد از اثبات خود به زبان مادریشان، نسبتا دیر، نویسندگی به زبان انگلیسی را شروع کردند. اما همانطور که همن خود اذعان داشته ظرافت طبعی- نیشدار و روان‌بودن نثر و دقت، تیزبینی و طنز- که همن با دیدگاه متمایزِ اسلاوی در آثارش به نمایش گذاشته است موجب شده که این دو را شبیه هم بدانند نه شاهکارِ زبانی.

الکساندر همن [Aleksandar Hemon] کتاب زندگی‌های من» [The book of my lives]

مردم بوسنی معتقدند همن برای آدمهای شوخ‌طبع کتابهای غم‌انگیز می‌نویسد و کتابهای طنز برای آدمهای غمگین. «کتاب زندگی‌های من» [The book of my lives] (ترجمه فارسی: سمانه مداح، نشر دیدآور)، کتابی که مجموعه‌ای از خاطرات عمیقا طنز و به‌غایت غم‌انگیز را در برمی‌گیرد که به دوره اول زندگی همن، بزرگ‌شدن و پرورش در فضای فرهنگی پرشورونشاط سارایوو قبل از شروع جنگ در بوسنی و دوره دوم زندگی‌اش به‌عنوان فردی که جلای وطن کرده یا به‌نوعی یک تبعیدی در آمریکا، زمانی که جنگ در سالهای 1992 شروع شد و او در آمریکا گیر افتاد، می‌پردازد.

کاری که همن برای سارایوو انجام داده همانند کاری است که اورهان پاموک برای استانبول کرده است: او به شهرش با شیوه‌ایی جان بخشید که چندان مورد قبول عامه مردمش نبود. حکایت غم‌انگیز سارایوو علی‌الخصوص محاصره شهر توسط نیروهای صرب یکی از وقایعی است که همگی از طریق گزارشات خبری با آن آشنا هستیم. درست است که همن ما را به میانه این محاصره جنون‌آمیز وحشیانه می‌برد، اما خیابان‌های سارایووی داستان همن را جمعیت قربانیان گمنام جنگ پر نکرده‌اند، بلکه خیابان‌های رمان وی مملو از جمعیتی از انسانهایی با طرحها و ایده‌ها و سگها هستند که تماما آنها را همن خود دارد، توانایی این رمان‌نویس در زندگی‌بخشیدن.

شاید بتوان گفت ناراحت‌کننده‌ترین فصل این کتاب، راجع به نیکلا کلیویچ، استاد شعر سابق همن باشد. شخصیتی به‌غایت فاضل که همن او را می‌ستود. کلیویچ توانایی نقل‌قول آثار شکسپیر را به انگلیسی داشت و ظاهرا برای همن آیینه تمام‌نمای آدمی بسیار بافرهنگ بود.

اما هنگامی که رادوان کاراجیچ برای برانگیختن احساسات فرقه‌ای و نفرت مردم و آماده‌سازی شرایط نابودی سارایوو دست به کار شد، این کلیویچ بود که در کنفراسهای مطبوعاتی کنارش بود و او را تشویق میکرد. همن در کنایه‌زدن به این جنگ‌ستیزانی که در عشق به هنر غلو یا تظاهر می‌کنند و بعد تغییر رویه می‌دهند زیاده‌روی نکرده است. سبک او این‌گونه نیست. درعوض این انفصال را در آخرین سطر مربوط به خودکشی که پروفسور بعدها انجام می‌دهد، بسیار زیبا به تصویر می‌کشد: کلیویچ مجبور می‌شود دوبار شلیک کند. انگشتان بلند و باریک شبیه به یک نوازنده پیانواش داخل ماشه تفنگ که حرکت نمی‌کرد، گیر می‌کند.

این از ویژگیهای همن است، او متخصص به تصویرکشیدن سقوطِ انسان است. او به زیبایی صحنه‌هایی که اغلب ربطی به موضوع اصلی ندارند سرهم می‌کند. غالبشان به‌طور اجتناب‌ناپذیری به موضوعی خاص برمی‌گردنند و معمولا موضوعی است که شما انتظارش را ندارید. چون همن کسی است که شاهد ویرانی خیرسرانه سرزمین مادری‌اش بوده است و می‌داند که زندگی بر مبنای یک سیر داستانی سرراست پیش نمی‌رود.

هیچ حقیقتی در کتاب، تلختر از داستان فصل آخر آن نبود: در این فصل همن به شرح مرگ دخترک نوپایش، ایزابل، بر اثر تومور مغزی می‌پردازد. خاطره‌ای حیرت‌انگیز. واقعا تصور اینکه چگونه پدری در طول زندگی‌اش با قدرت و تمام توان با پایان زندگی فرزندش مواجهه می‌شود، بسیار دشوار است. همن کاری می‌کند که مخاطب برای خواندن جزئیات لحظاتی پلک نزد. او به خودش یا خواننده اجازه نمی‌دهد که در احساسگرایی زیاده‌روی کند، حتی وقتی که که سازوکار کودکانه کنارآمدن با چالشهای زندگی دوست خیالی دختر دیگرش را شرح می‌دهد، سازوکاری که همانند شیوه‌ای است که او به‌عنوان رمان‌نویس به کار گرفته است. او در این مورد می‌گوید: فهمیدن چیزی که درکش برایم سخت بود.

همن عنوان می‌کند: جمله کلیشه‌ای که درحال حاضر برای چنین سناریوهای وحشتناکی استفاده می‌شود: زبان قاصر است از بیان آن. اما کلمات نمی‌توانند همن را شکست دهند. او همانند ناباکوف نویسنده‌ای است که می‌داند چطور از کلمات در مواقعِ مایوس‌کننده استفاده کند.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...