نگاهی متفاوت به پول، رکود، تورم | شرق


پول چیست و چه نسبتی با تورم دارد؟ مشخصات آن در جوامع مدرن چیست و کارکرد آن چه فرقی با جوامع سنتی دارد؟ آیا پول در روابط اجتماعی خنثی است؟ آیا داشتن یا نداشتن آن تأثیری بر اعتمادبه‌نفس افراد در ارتباط با دیگران نمی‌گذارد؟ تجربه نشان می‌دهد «قیمت دارایی‌ها بر واقعیت اقتصادی، بر باورهای فردی ما درباره واقعیت و بر رفتار اجتماعی ما تأثیر می‌گذارد». (ص53) «پول در اندازه‌گیری خودش بسیار کاراست: در اندازه‌گیری قیمت، هزینه، درآمد و فروش. ارزش مبادله، یعنی قیمت، جزو ذاتی توسعه بازار است و در هماهنگ‌‌کردن فعلیت پیچیده اقتصادی بسیار مؤثرتر از برنامه‌ریزان مرکزی است». (ص126) نظریه‌پردازان کلاسیک مانند مارکس و زیمل بخش مهمی از بحث‌های خود را به پول اختصاص داده‌اند. مارکس می‌گوید: «پول ارباب پیداست، تبدیل همه خصال انسانی و طبیعی است به ضد آن، به آشفتگی عمومی و وارونگی چیزها؛ پول مردم ناسازگار را به برادری فرا می‌خواند». (ص14) درباره پول و جایگاه آن در زندگی انسان‌ها كتاب‌های بسیاری نوشته شده است. به‌تازگی تفسیر اریك لونرگن [Eric Lonergan] با عنوان «پول» [Money] به فارسی ترجمه شده كه در آن مقولاتی از قبیل پول، رکود و تورم با نگاهی متفاوت بررسی شده و باورهای عقل سلیمی و عرفی ما را به چالش می‌كشد. از نظر نویسنده پول چهار کارکرد عمده دارد: وابستگی متقابل، مهار آینده، اندازه‌گیری و افسون؛ و رابطه‌ای که پول با زمان - به‌خصوص زمان آینده - دارد، بیش از دیگر مختصاتش قابل‌توجه است.

 اریك لونرگن [Eric Lonergan] پول» [Money]

باور عمومی بر آن است که «پس‌انداز» کاری سودمند و «قرض» کاری مذموم است. اما بر اساس دیدگاه نویسنده «قرض‌گرفتن رفتار سخاوتمندانه آینده ثروتمندتر [ما] است [...] با خویشتن کنونی فقیرتر[مان]». (ص64) «هر قرضی یک دارایی است و می‌توان (برای مثال برای خرید خانه) قرض کرد و در همین‌حال پس‌انداز کرد، و در اغلب اوقات قرض‌کردن بسیار مفید است». (ص 162) ضمن آنکه پس‌اندازکردن همواره رفتاری ممدوح نیست. جامعه‌ای که همه افراد آن علاقه‌مند به پس‌انداز دارایی‌هایشان باشند، جامعه‌ای محافظه‌کار است که به زودی با رکود مواجه می‌شود: اگر همه از رکود بترسیم و پس‌انداز کنیم، رکود به وجود می‌آید». (ص101) «از لحاظ آماری بیشترین قرض‌ها را افراد 25 تا 35 ساله دارای فرزند می‌گیرند و بیشتر سپرده‌‌گذاری‌ها متعلق به افراد 45 تا 65 ساله است. در جامعه‌ای ثروتمند با فرزندان بسیار کمتر و افراد (نسبتا) پیر هیچ‌کس نمی‌خواهد قرض بگیرد و همه می‌خواهند پس‌انداز کنند. در نتیجه نرخ بهره بسیار پایین است: پس‌انداز هیچ بار کششی ندارد زیرا هیچ تقاضایی برای سرمایه نیست. در نتیجه بانکداری کاری بی‌اندازه دشوار می‌شود زیرا درآمد بانک‌ها از انتقال منابع از سپرده‌گذاران به وام‌گیرندگان به‌دست می‌آید». (ص 68)

اما وابستگی متقابل پول و آینده چگونه است؟ به نظر نویسنده «نگرانی بهایی است که برای داشتن آینده می‌پردازیم». (ص66) آینده می‌تواند خیلی چیزها را روشن کند و بسیاری از امور را حل‌ناشده باقی بگذارد. «اما تناقض در همین‌جاست: اگر آینده‌ای نداشته باشید، آیا خطر می‌کنید؟ البته که نمی‌کنید. اگر آینده‌ای نباشد، حقیقتا چیزی برای ازدست‌دادن ندارید. می‌توانید خطر کنید، چون خوش‌بین هستید و الهام‌بخش یا محرک خطرکردن‌تان بازگشت سرمایه فراوان است (که معمولا مفید و مطلوب است) یا می‌توانید در زمان حال زندگی کنید و خطر کنید، چون چیزی برای ازدست‌دادن ندارید». (ص2-91) اینجاست که برخلاف نظر نویسنده امور متضاد مدنظر مارکس مسئله‌ساز می‌شود. ارزش مبادله، ارزش مصرف را تحت ‌تأثیر قرار می‌دهد. امور فنی تولید بر امور انسانی آن مؤثر واقع می‌شود و فقر گسترده در عین فراوانی کالا به وجود می‌آید و شاهد «تبدیل همه‌چیز... به ضد خود» (ص14) هستیم. دیالکتیک همین است و اصولا وقتی مواجه با امور انسانی هستیم، آنتی‌تز آن امور اجتناب‌ناپذیر است و زمان آینده به‌مثابه امری انسانی از این قاعده مستثنا نیست.

مثالی می‌تواند رهگشا باشد: در صورتی که همه مردم تمایل به پس‌اندازکردن داشته باشند و کششی جهت ریسک نباشد، رکود به وجود می‌آید. رکود و تورم غالبا ناهمزمانند یعنی وجود یکی، دیگری را بلامحل می‌کند- البته استثنائاتی هست که در شرایطی، تورم بسیار بالا رکود را هم در پی دارد. به هرحال فرض کنید جامعه‌ای دچار رکود ضدتورمی شده باشد. می‌دانیم که یکی از راه‌های برطرف‌كردن تورم، بالابردن سود بانکی است. بنابراین در شرایط رکود می‌توان سود بانکی را کاهش داد؛ اما همین کاهش خود منجر به افزایش رکود می‌شود؛ چراکه میدان مناسبی برای سرمایه‌گذاری وجود ندارد و صرفا نتیجه آن بالارفتن تورم است. «سرمایه‌گذاری در درازمدت نیازمند پیش‌بینی‌پذیری مالکیت و قوانین است. نهادهای منصف و قدرتمند حق بیمه ریسک را کاهش می‌دهند و افق‌های سرمایه‌گذاری درازمدت را گسترده‌تر می‌کنند اما سرمایه‌گذاری به چیزی بیش از این نیازمند است: نگاه مثبت به آینده» (ص88) به نظر می‌رسد با توجه به شرایط بالا رکود تورمی، امری تقدیری است که خلاص‌شدن از آن ناممکن است.
اما نویسنده نظری غیر از این دارد: «طولانی‌ترکردن چرخه ویران‌گر بدبینی و اجتناب از ریسک که ظرفیت تولید و تمایل جمعی ما را به آزمایش و ریسک‌پذیری از بین می‌برد، راهی انتحاری برای تخصیص مجدد سرمایه است ... [کینز و فریدمن] هر دو می‌گویند که درمان رکود ضد‌تورمی بی‌هزینه و آسان است: پول چاپ کنید و بگذارید خانواده‌ها آن را خرج کنند. برای این کار دو راه وجود دارد: یا دولت قرض کند و چکی برای هر خانه بفرستد یا بانک مرکزی به سادگی پول بیشتری به خانواده‌ها بدهد». (ص155) اگر بخواهیم این رویه را در ایران پیاده کنیم، معادل آن است که دولت سهم خانوارها را از یارانه‌ها چندبرابر کند. «هایک می‌گفت که علت رکود بزرگ دهه 1920 این بود که نرخ بهره بسیار پایین نگه داشته شده بود. این تشخیص امروز در این دیدگاه پر‌طرفدار و به همان اندازه نابخردانه انعکاس دارد که علت بحران بانکی 2008 نرخ بهره بسیار پایین بود، به‌ویژه در 2003 که بانک مرکزی آمریکا نرخ بهره را یک درصد و بانک مرکزی اروپا آن را دو درصد نگه داشته بود. در دنیایی که تورم پایین است، نرخ بهره همیشه در دوره بحران و پس از آن پایین خواهد بود». (ص 140) در واقع با تقسیم پول میان خانوارها، شکل پایین‌بودن نرخ بهره بانکی نیز خودبه‌خود حل می‌شود و همین نرخ پایین، کمک مضاعفی به از‌بین‌رفتن رکود خواهد کرد: یعنی چیزی که تابه‌حال عامل رکورد بود، با تقسیم پول می‌تواند رویه‌ای متفاوت در پیش گیرد و در راستای امحای رکود عمل کند؛ چراکه نقدینگی کافی برای سرمایه‌گذاری و ریسک فراهم می‌شود و مردم نیازی به پس‌انداز ندارند، پس خودبه‌خود نرخ بهره‌ پایین می‌آید.

یك عامل واحد تأثیرات متفاوتی در شرایط گوناگون دارد و این باز هم به‌نوعی بازگشت به دیالکتیک هگل و مارکس است: نرخ بهره. بهره پایین در دوران رکود ضد‌تورمی پایین و گریزناپذیر است و بهره پایین پس از تقسیم پول میان خانوارها، معلول رونق فضای کسب‌وکار است1؛ چراکه علاوه بر پول اختصاص‌یافته به مصارف شخصی و اولیه، پول زیادی برای تخصیص به امور دیگر- از قبیل سرمایه‌گذاری- وجود دارد. علاوه‌‌براین، وقتی پول زیاد باشد، مردم بیشتر خرید می‌کنند و این افزایش تقاضا - از آنجاکه بازار گنجایش مالی تولید یا واردات بیشتر را دارد- به‌خودی‌خود موجب گسترش عرضه خواهد شد. یعنی عده‌ای هم که جرئت ریسک و سرمایه‌گذاری ندارند، با خرید بیشتر هزینه سرمایه‌گذاران شجاع‌تر را تأمین می‌کنند. «در هنگام رکود، قیمت خانه و کالاها و خدمات و خودرو افت می‌کند [...] دادن پول نقد به مردم از سقوط قیمت‌ها جلوگیری می‌کند و نتیجه آن فروشگاه‌های شلوغ‌تر، فروش بیشتر و مشاغل بیشتر می‌شود. در این مرحله بدیهی است که چاپ پول را متوقف کنید و اگر اقتصاد سریع‌تر بهبود یافت، نرخ بهره و مالیات را می‌توان بالا برد». (ص 163) در واقع بالابردن نرخ بهره، تضمینی برای جلوگیری از تورم - پس از توزیع پول و آغاز رونق - است. «مشکل واقعی روانی است. میراث و ترسی عقلانی از تورم به جا مانده [...] که نیرومند است». (ص 164) «ترس‌های نامعقول مرتبط با سیاست‌های درمانی هنوز همه‌جا به چشم می‌خورد. ما از چاپ پول می‌هراسیم و احساس می‌کنیم که رکود مکافاتی است برای افراد بی‌پروا. هر دو این غریزه‌ها خطرناک است. نگرانی‌های مربوط به تورم موجه‌تر می‌بود اگر در یک اقتصاد جهانی عاری از محدودیت و با قیمت‌های انعطاف‌پذیر کالا و خدمات و نیروی کار زندگی نمی‌کردیم. قیمت‌ها فقط در صورتی بر مبنایی پایدار افزایش خواهد یافت که پس از رونق و بازگشت خوش‌بینی همه‌جانبه همچنان پول چاپ کنیم: سیاستی که هیچ بانک مرکزی مستقلی آن را دنبال نخواهد کرد». (صص 7-156) «دادن پول به مردم راه‌حلی بیش از حد ساده برای مشکل بزرگ است [...] چاپ پول و انتقال آن به خانواده‌ها کاری نامتعارف است؛ نمی‌خواهیم این کار را بکنیم چون نکرده‌ایم [...] انتقال مالی چینی‌ها سرمایه‌اش عمدتا از طریق وام‌گرفتن از بانک‌های دولتی تأمین می‌شود و شبیه به همین کار است؛ دولت استرالیا نیز پول نقد به مردم داده است، هرچند منابع مالی آن با استقراض دولتی فراهم شده است. جای شگفتی نیست که این اقتصادها بیشترین بهبود را نشان می‌دهند و دچار کمترین رکود شده‌اند». (ص 165)

برای مشارکت و سرمایه‌گذاری هرچه بیشتر در اقتصاد - از آنجا که توزیع پول و نرخ بهره با یکدیگر ارتباطی معنادار دارند - «اکثر کشورها باید بپذیرند که تعیین نرخ بهره باید از چرخه انتخابات و دستکاری سیاسی جدا شود. این در مورد نظارت بر عرضه پول نیز صدق می‌کند». (ص 164) از کنار طرح فوق
- به‌خصوص برای اقتصاد راکد ایران- به‌راحتی نمی‌توان گذشت. باید پرسید یارانه‌ای که پیش‌تر به مایحتاج ضروری (مثل شکر، شیر و پوشک بچه) تخصیص داده می‌شد، حالا چرا به حساب سرپرستان خانوار واریز نمی‌شود؛ حتی باید طرح و تخیل را جولان داد و پرسید آیا یارانه‌ای برای سرمایه‌گذاری افراد - که می‌توانند بی‌بضاعت اما بی‌باک باشند - وجود ندارد؟ جالب آن است که طرح نویسنده كتاب حاضر به‌ناچار آدمی را به یاد جمله معروف مارکس می‌اندازد: «به هر کس به میزان نیازش، از هرکسی به میزان توانش».

پی‌نوشت:
1- در دوران رکود ضدتورمی نمی‌توان این نرخ را بالا برد- چراکه تورم پایین اجازه نمی‌دهد- و در دوران پس از توزیع پول برای جلوگیری از تورم، چاره‌ای جز این کار نیست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...