آنها که رفتند و بازنگشتند | الف


کتاب «دیگران» [Öbürküler] نخستین رمانی است که از ماهر اونسال اریش [Mahir Ünsal Eriş]، نویسنده‌ی معاصر ترک، به زبان فارسی ترجمه شده است. از این نویسنده که در سال ۲۰۱۴ با یکی از مجموعه داستان‌هایش موفق به کسب جایزه‌ی ادبی سعید فائیک شده است، پیش از این تنها چند داستان کوتاه به زبان فارسی در نشریات ایران چاپ و منتشر شده بود. متن کتاب را نقاشی‌هایی از م. ک. پِرکِر، نقاش و کارتونیست ترک که آثاری در نیویورک تایمز و وال‌استریت ژورنال دارد، همراهی می‌کنند. مقدمه‌ی کتاب با عنوان «یادداشت مترجم» علاوه بر معرفی مختصر نویسنده، شامل اشاراتی به چگونگی ساختار کتاب نیز هست.

دیگران» [Öbürküler] ماهر اونسال اریش [Mahir Ünsal Eriş]

«دیگران‌» در قالب دو فصل نوشته شده است که هر کدام به زیر فصل‌هایی تقسیم شده‌اند. در آغاز هر فصل، شعری از کتاب «مناظری از انسان‌های کشورم»، اثر ناظم حکمت، آمده است که شاید به نوعی با ماجراهای آن فصل ارتباط دارد. علاوه بر این، نویسنده هر بخش از کتاب خود را به یکی از نویسندگان پیش‌کسوت ترکیه تقدیم کرده است؛ بخش اول با عنوان «این نیمه» به رفیک حالید کارای تقدیم شده است و بخش دوم با نام «نیمه‌ی دیگر» به حسین رحمی گُر‌پینار. این دو فصل که به نوعی بیان یک روایت‌اند اما از دو زاویه دید متفاوت، گویی از زبان دو راوی سوم شخص نقل شده‌اند؛ در بخش اول راوی در کنار شخصیت‌های داستان و مخاطب ایستاده است و از دریچه‌ی نگاه و آگاهی آنان به مسایل می‌نگرد. در حالی که در نیمه‌ی دوم، راویِ دانای کل با احاطه به زمان و مکان و تقدم و تأخر رویدادها، کلیت داستان را در قالب واقعیت‌های عقلانی روایت می‌کند و در این نیمه است که دلیل منطقی بسیاری از پدیده‌های مرموز و معماگونه‌ی نیمه‌ی اول مشخص می‌شود. درواقع در نیمه‌ی دوم است که پرده‌ها از پیش چشم مخاطب کنار می‌روند و حقیقت عیان می‌شود.

شخصیت‌های اصلی داستان اغلب در سایه‌اند؛ اگرچه حضور شخصیت‌های غایبی همچون دکتر اوانگلیدیس اصلان‌اوغلو، پزشک کودکان و یونانی‌الاصل، همسرش مادام یولا و دختران‌شان ماریا و کاستا به همراه همسایه‌شان فاطمه خانم معروف به پاته‌نینه در پیشبرد حوادث داستان بسیار تأثیرگذار است اما حضور ساکنان فعلی کوشک شماره 57، یعنی آقا فخرالدین و همسرش فوزیه خانم و فرزندان‌شان در هویت‌بخشی به مکان اصلی رویدادهای رمان، خانه‌ی کوچه‌ی بویالی‌کوشک در استانبول، چندان پررنگ به نظر نمی‌رسد.

رمان «دیگران‌» در ترکیه‌ی حوالی سال‌های ۱۹۶۰ می‌گذرد و پر است از جغرافیای خرد تا کلان این کشور؛ از شهرها و روستاها و سواحل و بندرگاه‌ها گرفته تا شهر استانبول و محله‌ها و گذرهایش. چنان که مکان رویدادها بخشی هویت‌بخش و جداناشدنی از کتاب‌اند: «وقتی پشت به اسکله آرناووت کوی روبه‌رویت را نگاه کنی، مسیری سنگفرش و باریک و اندکی پیچان رو به بالا می‌بینی که خیابان بیاض‌گل نام دارد. ابتدای آن خیابان، در سمت چپ، دکان آساتور قهوه‌فروش است که همه چیز می‌فروشد. از لوکوم تا نخ ماهیگیری، از مهره‌های تخته‌نرد تا سنجاق سر. سمت راست هم میوه‌فروش اهل قونیه. کنار مغازه آساتور مغازه‌های مانول میوه‌فروش و واسیل سبزی‌فروش است. ...»

تاریخ ترکیه و فراز و فرود‌هایش نیز از شالوده‌های اصلی این رمان اجتماعی- سیاسی – فرهنگی است؛ از فاجعه‌ی ششم و هفتم سپتامبر سال ۱۹۵۵ و آزار و کشتار یونانیان و ارامنه توسط ترک‌ها تا کریسمس خونین و حملات نظامی یونانی‌ها به ترک‌های قبرس در دسامبر ۱۹۶۳. از ریاست جمهوری عدنان مندرس تا مصطفی عصمت اینونو و احزاب حاکم بر ترکیه در زمان فعالیت این سیاستمداران تا شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم. و از جامعه‌ی نیمی یونانی و نیمی ترک که در نهایت یونانیان ریشه‌گرفته در خاک و فرهنگ ترکیه را مجبور به کوچ اجباری به یونان می‌کند: «رومیان آن محل هم مثل دیگر رومی‌ها در تمام نقاط استانبول، وسایل سبک اما قیمتی‌شان را در چمدان‌های چوبی چپاندند و یک روز عصر با چهره‌های غمزده و دل‌های شکسته کوچ کردند و رفتند. بالکن‌های پر از گلدان‌های شمعدانی، پله‌های غژغژکن و سقف‌های آبچکان به وقت باران را پشت سرشان رها کردند و رفتند. کلید خانه‌هایشان را به دست همسایگان مسلمان سپردند به امید روزی که اوضاع درست شود و بتوانند برگردند. اما برنگشتند. در کوچه‌‌ای با حدود بیست خانه فقط شش رومی باقی ماند. آن هم دکانداران. رفتگان دیگر بازنگشتند. اول توت‌فرنگی کمیاب شد و بعد هم عطر شیرینی انجیری از محله کوچ کرد.»

فرهنگ اجتماعات کوچک و بزرگ ترکیه نیز از درون‌مایه‌های اصلی «دیگران» است؛ ترانه‌ها و موسیقی‌های کالت، هنرپیشه‌ها و خواننده‌های عجین‌شده با روح فرهنگ جاری جامعه همچون سویم تونا و لاله بلقیس، در توصیف صحنه‌ها و به تصویر کشیدن بستر داستان نقشی مؤثر ایفا می‌کنند. سبک زندگی مردم معمولی، خرافات حاکم بر اعتقادات آدم‌های کوچه و خیابان و آداب و رسوم و رفتارهای اجتماعی آن‌ها نیز در جای‌جای رمان حضور دارند؛ طلسمِ قیچی‌کردن کفن مرده، اسپند دود‌کردن، پنهان کردن نعل و تاج خروس در خانه برای دفع شر و دور‌کردن اجنه، تلاش برای راضی نگه‌داشتن موجودات خیالی مقتدر و یافتن راه و رسم همزیستی مسالمت‌آمیز با آنان. «نام کتاب از سویی اشاره دارد به از ما بهتران و از سوی دیگر به هرکس غیر از ما! یعنی هرکس که دیگری یا جامعه به نوعی از خود می‌راندش. در واقع گویی هر فرد جامعه برای سایر افرادش "دیگری" به حساب می‌آید و این کتاب حکایت همان "دیگران" است.»

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...