هنر بازی با کلمات | الف


هانیه سلطان‌پور خبرنگار است و کسی که در این حوزه کار می‌کند بازی با کلمات را خوب بلد است. دانستن همین راز، اثر او را به یک رمان خواندنی تبدیل کرده است. باید زندگی با کلمات را بلد باشید و به خواندن و نوشتن آنها عشق بورزید که از همان صفحات نخست داستان متوجه چگونگی چینش هدفمند جملاتش بشوید. «پارک شهر» دومین اثر سلطان‌پور بعد از «عمق یک و نیم متری» است که نشان می‌دهد این نویسنده برای آفرینش اثر دوم خود به تجارب و پختگی بیشتری رسیده است.

پارک شهر هانیه سلطان‌پور

«پارک شهر» ماجرای شخصی به نام آیدین مرادخانی است که با حضورش در غسالخانه‌ی پزشکی قانونی تهران خواننده را به رمان سلطان‌پور وارد می‌کند. ورودی سرد و خشک و بی‌روح و اندوه‌بار و در عین حال بسیار ملموس به فضایی خاص که از نظر جغرافیایی در خیابان بهشت، ضلع جنوبی پارک شهر تهران قرار گرفته است. مادر آیدین از دنیا رفته و او بعد از مرگ مادر بیمارش می‌بایست با پدری بیکار سر کرده و بقیه‌ی این داستان را رقم بزند. نویسنده با نکته‌سنجی و نکته‌گویی‌هایی روان و ساده شرح ناملایمات جامعه‌ی کنونی را برای شخصیت جوان داستانش روایت کرده و به موازات این جریان در مقطع زمانی دیگری به نوجوانی شخصیتش پرداخته است. نوجوانی که از سوی پدر وادار به کار در کارخانه‌ی سیگارسازی شده و همکار و همدم او شخصی به نام «اصغر کمونیست»، کارتن خواب جلوی کارخانه است.

آیدین هم در نوجوانی از مدیر کارخانه‌ی سیگارسازی و هم در جوانی از پدرش ضربه می‌خورَد و سپس جامعه و آدم‌هایش یکی پس از دیگری ضربات مکرر را بر پیکر او وارد می‌آورند. این ضربات و حملات تا جایی پیش می‌رود که می‌بینیم حالا دیگر آیدین به انسان دیگری تبدیل شده است. انسانی که نه به آن نوجوان هنرمند و نه به جوانی جویا و پویا برای ایجاد تحول در زندگی­ شباهت دارد. اینجاست که خشونت در وجود او رسوخ کرده و نابودی و نیستی آدم‌ها برایش عادی می‌شود: «پدر کشوِ لباس‌ها را باز کرد و اول از همه تی‌شرت قرمزه که روش عکسی از چه‌گوارا گراور شده بود، پرت شد وسط تاریکیِ شب و سپیدی برف. بعد یک پای شلوار جین آبی از قسمت ران قطع شد و ایستاد کنار چه‌گوارا. بعد شکم پیراهن سبزی که از جمهوری خریده بودم پاره شد. بعد ژاکت سفید راه‌راهم جفتِ دست‌هاش را از کتف از دست داد. بعد تسبیح چوبی‌ای که گردنم می‌انداختم پاره شد وسط اتاق و هر دانه تسبیح یک جا گم شد. بعد تن چندتا از صفحه‌ها خرد شد، گلوی نوارها بُریده شد، سر کتاب‌ها شکست...»

قهرمان «پارک شهر» در بسیاری از بخش‌های ماجرا، در صدد تغییر خود و ایجاد تحول در چگونگی زندگی‌اش است و نویسنده این چرایی و چگونگی را به گونه‌ای روایت کرده تا خواننده به وضوح ببیند در روزگار کنونی چیزی برای هدایت افراد به آنچه در آن گرفتار آمده‌اند وجود ندارد. وی با تبحر در آفرینش بدیع، فضاپردازی‌های کوبنده و دیالوگ‌های قوی، قهرمان خود را ساخته و سایر آدم‌های زندگی‌اش را که هر کدام برای خود قصه‌ای دارند، پرورش داده است. از همان ابتدای کتاب، جوانِ داستان در حال پیشروی به سوی بیهودگی آمیخته با نیستی است و مرگ به عنوان پدیده‌ای که پایان چرخه‌ی زندگی انسان را به مثابه یک توقف برگشت‌ناپذیر رقم می‌زند برایش عادی است؛ اما در عین حال او نمی‌تواند با این اتفاق مهم زندگی کنار بیاید. کسی نیست که او را به درستی هدایت کند و گاهی هم که گویی به سمت و سویی کشیده می‌شود، ناکامی به او یادآوری می‌کند که شاید مسیر را اشتباه طی کرده و این است که مدام در حال دست و پا زدن‌های بیهوده است.

نویسنده آیدین را در عین قهرمانی به ضدقهرمانی نیز رسانده است. فردی روانی. کسل و بی‌روح که درون دنیای خودش زندانی شده و قادر به طراحی راه گریز نیست. ابتدا مرگ مادر و سپس فوت پدر او را به این تصمیم می‌رساند که دوباره به دنیای هنر برگردد. او که در نوجوانی به هنر عشق می‌ورزیده و حالا در مرکز پزشکی قانونی کار می‌کند، به خرید ابزار هنری می‌رود و بعد از سال‌ها به فروشگاه‌هایی که صدای موسیقی زندگی در آنها جاری است سر می‌زند تا خودش را از فضای کسالت بار زندگی‌اش آزاد کند؛ اما گویی سرنوشت او چیزی جز سرگردانی و نابودی نیست.

همه‌ی شخصیت‌های اصلی و فرعی داستان «پارک شهر» کارآمد و هنرمندانه خلق شده و در قصه اثرگذارند. نویسنده کوچکترین رفتار شخصیت‌ها و همچنین اطلاعاتی درباره‌ی شغل و جایگاه اجتماعی‌ و حتی ویژگی‌ها و آرزوهای‌ آنان را شرح داده است. دیالوگ‌ها نیز با دقت و حساسیت و مهارت نوشته شده‌اند تا بتوانند در هویت‌بخشی به هر شخصیت اثرگذار باشند و تلفیق این دو مقوله با هم به ساخته‌شدن قطعه‌ا‌ی از جامعه منجر شده که انسان‌های بیچاره و زخم‌خورده و سرگردان را در خود جای داده است. قصه با مرگ آغاز و به نوعی با اندیشه‌ی نیستی به پایان می‌رسد؛ چرا که آیدین تنهایی را بزرگترین درد بی‌درمان خود می‌یابد. تنهایی آیدین که از گذشته‌ی او شروع شده و حاصل عوامل مختلف احساسی، اقتصادی، اجتماعی و ... است عنصری است که چون سایه تمام وقایع رمان «پارک شهر» را در دو بازه زمانی موازی تعقیب می‌کند و در تمام این مدت به بوی عجیب مرگ در مرکز پزشکی قانونی، محل کار او به عنوان یک جوان تهرانی معاصر آمیخته است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...