هوشنگ مرادی کرمانی گفت: شبی که کتاب «شما که غریبه نیستید» را تمام کردم داشتم دیوانه می‌شدم اما از واقعیت‌ها خجالت نکشیدم.

رضا خضرایی  هوشنگ مرادی کرمانی و ملوک بهروز منصور ضابطیان

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، آئین رونمایی و امضای کتاب‌های صوتی «ته خیار» و «شما که غریبه نیستید» چهارشنبه ۲۰ دی با حضور هوشنگ مرادی کرمانی و همسرش ملوک بهروز در کوشک باغ هنر برگزار شد.

در این برنامه منصور ضابطیان روایت کننده اثر «ته خیار» و رضا خضرایی روایت کننده «شما که غریبه نیستید» بخش‌هایی از این کتاب‌ها را به صورت زنده اجرا کردند.

سپس مرادی کرمانی گفت: شما که غریبه نیستید، می‌خواستم کتاب «شما که غریبه نیستید» را خودم بخوانم، اما سن و سالم این اجازه را نداد.

وی ضمن تقدیر از ضابطیان و خضرایی روایت کننده‌های دو اثرش گفت: رضا خضرایی ۵۰ سال گوینده رادیو بوده و روز اول چانه زنی داشتیم که تهرانی صحبت نکند و لهجه کرمانی بگیرد و روزهای آخر آن‌قدر در قالب لهجه کرمانی رفته بود که روایت را باب میل من بخواند.

نویسنده کتاب «شما که غریبه نیستید» با بیان اینکه این کتاب یک زندگی نامه است، گفت: من در این اثر خود زندگی‌نامه‌ام را صادقانه نوشتم و به نظر می‌رسد تأثیر گذار هم بوده است چرا که به چاپ چهلم رسید. آنچه که من نوشتم یک پارچه از جامه بود که به عنوان خیاط آن را به یک پیراهن برای خودم تبدیل کردم. حدود ۱۰۰ جلسه برای نوشتم این کتاب صحبت کردم و با روانشناسان و افراد بسیاری از جمله دکتر رفیعی و چیستا یثربی و دکتر عشایری صحبت کردم.

مرادی کرمانی درباره اینکه چطور سختی زندگی او به تروما تبدیل نشده و به کتاب تبدیل شده است، گفت: شبی که کتاب «شما که غریبه نیستید» را تمام کردم داشتم دیوانه می‌شدم اما هیچ وقت از آنچه که واقعیت بوده و من در آن دخالت نداشتم خجالت نکشیده‌ایم. از طرفی همسرم و خانواده‌ام من را در این زمینه حمایت کردند. قبل از آنکه این کتاب را بنویسم حدود ۱۲ زندگینامه خواندم که عموماً ترجمه‌ها بهتر بود.

در ادامه ملوک بهروز همسر هوشنگ مرادی کرمانی که خودش هم نویسنده است، درباره اینکه همسر یک نویسنده بودن چقدر سخت است، گفت: خیلی سخت است. آدم معمولی دستش برای انجام کارها باز است اما زندگی با یک هنرمند با زندگی با یک آدم معمولی متفاوت است. چرا که با کوچک‌ترین حرکت زیر ذره بین هستی. زمانی که دختر من دبیرستانی بود و انشا می‌نوشت به او گفته بودند خودت انشاهایت را نمی‌نویسی و پدرت آن را برایت می‌نویسد تا اینکه آقای مرادی کرمانی به مدرسه او رفت و گفت من نقشی در انشاهای دخترم ندارم. زندگی با هنرمندان دیگر شرایط خاص خود را دارد و زندگی با نویسنده‌ها هم شرایط خاص خودش را دارد.

وی درباره تأثیر مرادی کرمانی روی آثار و نوشته‌هایش گفت: محبت و احترامی که مردم می‌گذارند، ارزشمند است و در زندگی تأثیر خودش را دارد.

در ادامه این برنامه مرادی کرمانی از لیما صالح رامسری که انتشار ۱۵ اثر از ۱۷ کتابش را به عهده داشته خواست کمی صحبت کند.

لیما صالح رامسری هم در سخنان کوتاهی گفت: خوشبختم که زیر آسمان کشور و شهری نفس می‌کشم که با اینکه دودآلود است اما امثال هوشنگ مرادی کرمانی‌ها هم در آن نفس می‌کشند. ما هر کسی را که می‌خواهیم به کتاب‌های کرمانی معتاد کنیم «شما که غریبه نیستید» را به آنان معرفی می‌کنیم و من بسیاری را با اثر کتاب خوان کردم.

در ادامه مصطفی رحماندوست نیز در سخنان کوتاهی درباره مرادی کرمانی گفت: من به هوشنگ حسودی‌ام می‌شود چون خوب می‌نویسد اما خوشبختانه او برای نوجوانان و بزرگسالان می‌نویسد و من برای کودکان و کسی نمی‌تواند نوشته‌هایم را با او مقایسه کند و آبرویم حفظ می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...