• 09 بهمن 1395

    سینما-و-ادبیات-در-گفتوگو-با-هوشنگ-مرادی-کرمانی

    سر کلاس علی حاتمی و سعید نیک‌پور و داود رشیدی و نصرت کریمی بوده‌ام... حتی نقش سیاهی‌لشکر هم به من نمی‌دادند... زبان‌ها، لهجه‌ها و فرقه‌های مختلفی که داریم یاد نگرفته‌اند همدیگر را دوست داشته باشند... هر کسی بعد از 12 سال شکل شغلش می‌شود... اگر کتاب درسی را تکان دهید، اخلاقیات و نصیحت از آن شره می‌کند!... پینوکیو خیلی شبیه ایتالیایی‌هاست، الیور توئیست خیلی انگلیسی... معاون وزارتخانه گفت ما دنبال یک دانش‌آموز پاستوریزه‌ایم... دنبال چاپ قدیمی‌اش هستند چون فکر می‌کنند چاپ جدیدش سانسور شده ...

  • 25 اسفند 1385

    هوشنگ-مرادی-کرمانی

    در روستای سیرچ از توابع کرمان، به دنیا آمدم... از 8 سالگی کار کرده‌‏ام؛ از همین دوران به خواندن علاقه خاصی داشتم. تا 15 سالگی در کرمان بودم و زندگی‌‏ام بدون پدر و مادر گذشت... دوره‌ی دانشکده هنرهای دراماتیک را در تهران گذراند و در همین مدت در رشته‌ی ترجمه زبان انگلیسی نیز لیسانس گرفت... زمانی که دیدم مردم دردهای مرا گوش نمی‌‏دهند، سعی کردم آنها را به زبان طنز بگویم. ...

Loading
روایت شیرین واردشدن یک زوج تازه عروسی‌کرده برای مهمانی، به منزل خاله‌شان است... قرار می‌شود چون دیروقت شب است، یکی از مرغ‌ها یا خروس‌های مش‌مریم را قرض بگیرند و سر ببرند... مرغ و خروس‌ها به جانش بسته‌اند... ساده‌نگاری اما نه ساده‌نگری... هنرنمایی نمی‌کند، رئالیسمش جادویی نیست، اما جادو می‌کند... کاری که حافظ با فخامت و احتشام بیان انجام می‌دهد، سعدی خونسردانه با زبان و بیان ساده‌اش به ثمر می‌رساند... ...
«مهمان مامان» داستان مادرهاست؛ مادرانی که جملگی نگران آبروی خانواده هستند. چه مادر امیر، چه مادر یوسف. همان یوسفی که به خانه‌ی مادرش رفته است تا برای مهمانی همسایه، میوه و غذا ببرد _ این قسمت در کتاب نیست_ همان مادری که مخالف ازدواج او و صدیقه بوده و حالا در گیرودار خط و نشان کشیدن، عروسش و حتی نوه‌ی درون شکمش را نفرین می‌کند! همینقدر سیاه، همینقدر حقیر و همینقدر غریب ...
گل به چه درد می‌خوره. خشک می‌شود و می‌ریزیش دور. هندوانه خوب است. کمپوت خوب است. تازه کمپوت هم خوب نیست. میوه تازه بهتر است. سیب و گلابی و انگور و انار... گل مصنوعی می‌آوریم که بماند. وقتی هم مرخص شدی با خودمان می‌آوریمش خانه. می‌گذاریمش روی کمد... پدرگفت: ببین چه قدر رسیده و سرخ است! و گل هندوانه را گذاشت توی دهانش ...
اقرار می‌کنم‌ که‌ مرادی کرمانی در این مجموعه، برای من نویسنده‌ای است هم سنگ چخوف‌. او‌ هم‌ از هیچ، همه چیز می‌آفرید‌... گریه‌ام نه به خاطر طنز تلخ این داستان که به خاطر لحن صمیمانه، روان‌ و تأثیرگذار نویسنده‌ در‌ بیان بخشی از واقعیت‌های‌‌ اجتماعی‌ است... چنان‌ فضا و شخصیت‌پردازی جذابی دارند‌، که‌ هرکس با خواندشان وسوسه می‌شود آن‌ها را به فیلم تبدیل‌ کند. ...
من آدم خوش‌بختی بودم که پشت کتاب‌های کودک، خودم را قایم نکردم و حرف سیاسی نزدم... احمدرضا بچه‌ی کرمان است؛ او بعد از خواجوی کرمانی، مشهورترین شاعر کرمانی است... در سال‌هایی، کار برای کودکان را آغاز کرد که کسی برای بچه‌ها اهمیت قائل نبود... ...
پسرکی کرمانی را تصویر می‌کند که لاغر است و سیاه و شیطان و عاشق کتاب و بیزار از ریاضی... مجید و بی‌بی(مادربزرگ مجید) با هم زندگی می‌کنند... قصه‌ها،‌ هرکدام موضوع خاصی دارند و نهایتا سه صفحه‌اند. غالبا با ایجاد مشکل خاصی قصه شروع می‌شود، با پیگیری‌های مجید و دردسرهایش برای حل مسئله ادامه می‌یابد ...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
دختری نوجوان، زیبا و در آستانه‌ بلوغ است و به خاطر فقر خانواده‌اش در یک محله‌ بدنام زندگی می‌کند... خواهرش نیز یک زن بد نام است... با رسیدن به سن بلوغ باید کار خواهر بزرگترش را انجام دهد تا کمک خرج خانواده باشد... پسر یک راهب ریاکار بودایی است... عاشق میدوری می‌شود اما خجالت می‌کشد از اینکه عشقش را به میدوری اظهار کند؛ به‌رغم اینکه همانند سایر همبازیان خود به کار خواهر بزرگتر میدوری آگاه است ...
تمایل به مبادله و خرید و فروش انگیزه‌های غریزی در انسان‌ها نیست، بلکه صرفاً پدیده‌ای متاخر است که از اروپای قرن 16 آغاز می‌شود... بحران جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نتیجه عدم تعادل بین آرمان بازار و رفاه اجتماعی و ناتوانی هرگونه ضدجنبش اجتماعی، نظیر سوسیالیزم و کمونیزم، برای کاهش تنش‌ها بود... تاریخ انگلیس، از جنبش حصارکشی در قرن شانزدهم تا لغو قانون حمایت از فقرا در 1834، تاریخ کالایی سازی جامعه و طبیعت است... نئولیبرال‌ها و فاشیست‌ها همچنان مشغول آرمانشهر بازارند! ...
سنت حشره‌شناسی در ایران به دانشکده‌های کشاورزی پیوند خورده و خب طبعا بیشتر پژوهشگران به مطالعه حشرات آفت می‌پردازند... جمله معروفی وجود دارد که می‌گوید: «ما فقط چیزهایی را حفاظت می‌کنیم که می‌شناسیم»... وقتی این ادراک در یک مدیر سازمانی ایجاد شود، بی‌شک برای اتخاذ تصمیمات مهمی مثل سم‌پاشی، درختکاری یا چرای دام، لختی درنگ می‌کند... دولت چین در سال‌های بعد، صدها هزار گنجشک از روسیه وارد کرد!... سازمان محیط زیست، مجوزهای نمونه‌برداری من در ایران را باطل کرد ...
چه باور کنید و چه نکنید، خروج از بحران‌های ملی نیز به همان نظم و انضباطی نیاز دارند که برای خروج از بحران‌های شخصی نیاز است... چه شما در بحران میانسالی یا در بحران شغلی گرفتار شده باشید و چه کشور شما با کودتا توسط نظامیان تصرف شده باشد؛ اصول برای یافتن راه‌حل خروج از بحران و حرکت روبه جلو یکسان است... ملت‌ها برای خروج از تمامی آن بحران‌ها مجبور بودند که ابتدا در مورد وضعیت کنونی‌شان صادق باشند، سپس مسئولیت‌ها را بپذیرند و در نهایت محدودیت‌های‌شان را کنار بزنند تا خود را نجات دهند ...
در ایران، شهروندان درجه یک و دو و سه داریم: شهرنشینان، روستانشینان و اقلیت‌ها؛ ما باید ملت بشویم... اگر روستاییان مشکل داشته باشند یا فقیر باشند؛ به شهر که می‌روند، همه مشکلات را با خود خواهند برد... رشدِ روستای من، رشدِ بخش ماست و رشدِ شهرستانِ ما رشد استان و کشور است... روستاییان رأی می‌دهند، اهمیت جدولی و آماری دارند اهمیت تولیدی ندارند! رأی هم که دادند بعدش با بسته‌های معیشتی کمکشان می‌کنیم ولی خودشان اگر بخواهند مولد باشند، کاری نمی‌شود کرد... اگر کسی در روستا بماند مفهوم باختن را متوجه ...