در یکی دو دهه اخیر، حضور پررنگ زنان نویسنده در ادبیات داستانی معاصر، باعث شده نقش زنان نه فقط در کسوت نویسنده، بلکه به عنوان محور اصلی در متن آثار داستانی نیز به طرز محسوسی پررنگ‌تر شود. «آینه‌باز» نوشته ناهید فرامرزی، رمانی است پر از شخصیت‌های زنی که اغلب‌شان جسارت و اقتدار را در وجود خود دارند. از «مهرانه»، شخصیت اصلی رمان که سی‌ساله است و مجرد و فرزندخوانده‌ی زوجی که خودشان بچه‌دار نشده‌اند تا مادربزرگش «زرنازخاتون» که زمانی در روستای محل زندگی‌اش، قربانی هوس‌بازی‌های ارباب شده است. زنان قربانی در جای‌جای این رمان دیده می‌شوند، اما نکته اینجاست که همه‌ی آنها هر جا که هستند خود را نباخته و هنوز محکم روی پای خود ایستاده‌اند؛ اگر چه زیر پایشان سُست است و اگرچه از درون فروپاشیده‌اند.

رازهای زنانه در آب و آتش و آینه باز ناهید فرامرزی | زهره مسکنی

قصه از داخل هواپیما شروع می‌شود. نوه و مادربزرگ، دو زن از دو نسل متفاوت که سینه‌ی هر دو پر از راز است و شاید سفر با هواپیما نشانی باشد از سفر زندگی آنها که آکنده از ابرهای پراکنده‌ی رازآلود در هوای روزگارشان است. طرح داستان بر اساس پرسش‌هایی متمرکز شده که یک به یک در ثلث آخر آن گره‌گشایی می‌شود. نویسنده برای پایان داستان نیز از عنصر دیگری استفاده کرده است. «ساره بیگم» از شنیدن آنچه در خصوص مرد محبوبش انتظار نداشته، آتشی به راه می‌اندازد که با هیچ آبی خاموش نمی‌شود. عنصر دیگری که در این قصه بسیار به کار نویسنده آمده، خاک است. خاکی که پذیرنده و نگه‌دارنده‌ی پیکرهایی است که با رازهای درونشان از این دنیا رفته‌اند.

«مهرانه» یک قُل از دوقلوهای «برات» و «صدف» است که در کودکی، سر قُل دیگر خود را به باد داده و تا پایان داستان نیز این راز را بین خودش و خواننده حفظ می‌کند. «برات» که تماشای تصویر آب‌تنی‌اش تمام عمر صحنه‌های عاشقانه‌ای را در سینه‌ی سوخته‌ی «ساره بیگم» باقی گذاشته، خود دل به دختری کولی داده و رفته است. داستان طوری نوشته شده که خواننده از ابتدا با راوی همراه و همذات‌پندار می‌شود، حتی اگر راوی در کودکی خبطی کرده تا جای خواهرش را در زندگی غصب کند و تا پایان عمر از کابوس «مهرویه» در امان نمانَد. اما نویسنده تمهیدی نیز اندیشیده تا خواننده در میانه‌ی این همراهی گاهی از راوی فاصله بگیرد و بتواند زودتر به پاسخ پرسش‌ها و کشف رازها برسد و آن راه چیزی نیست جز استفاده از راوی دوم شخص.

گاه و بی‌گاه، هر جا که شخصیت‌های فرعی به داستان وارد شده و قرار است خارج شوند، خواننده در قالب راوی دوم شخص با این شخصیت‌ها همراه می‌شود و مثلاً می‌رود به کابین خلبان تا از مکنونات قلبی زن مهمان‌دار مطلع شود؛ یا همراه زن مسافر به خانه‌ای می‌رود که مرد معتادی زندگی را پیش چشم او و فرزندانش سیاه کرده و در همین اوقات است که فاصله‌ی میان خواننده و داستان متلاشی می‌شود و چون خودش به شخصیت اصلی داستان تبدیل شده، بهتر و سریع‌تر در جریان حوادث و کشمکش‌های آن قرار می‌گیرد.

نکته‌ی دیگر این داستان، استفاده از «دست» برای بیان حقایقی است که در شخصیت‌ها پنهان مانده‌اند. دست‌ها در بدن انسان ابزاری انعطاف‌پذیر و بیان‌کننده‌ی احساس‌اند و به همین دلیل آگاهانه برای رساندن پیام به کار می‌روند. اهالی ده به پنجه‌ی دستی که سال‌ها پیش از زنی در آن وادی به جا مانده اعتقاد دارند؛ در نبش قبر، چنگِ دستی نظیر دست «مهرویه» دیده می‌شود؛ راوی همیشه با حالتی وسواس‌گونه مشغول تمیزکردن دست‌هایش با پَد و الکل است و آن‌قدر این کار را تکرار کرده که دیگران او را از دامن‌زدن به التهاب دست‌هایش باز می‌دارند. گویی همه‌ی این دست‌ها نشانه‌هایی هستند برای روایت عدم اعتماد و صداقت و مقاومت در برابر رازهای سر به مُهر شخصیت‌ها.

«آینه» اما در این رمان نشانه‌ای است که نویسنده از آن برای سوق‌دادن خواننده به موضوعی ویژه استفاده کرده است. آینه در افسانه‌های بسیاری مورد استفاده قرار گرفته است. در افسانه‌‌های یونان باستان آمده است که ارواح مردگان بعد از مرگ، در آینه‌ی اتاق‌شان زندانی خواهند ماند. در بعضی قصه‌ها آینه توانایی زندانی‌کردن روح انسان را دارد تا بعدها آن را به عنوان ارواح خبیثه به دنیا پس بدهد. داستان‌ها و فیلم‌های بسیاری نیز راجع به آینه ساخته و پرداخته شده که به آینه و نیروی خبیث موجود در آن اشاره دارد. در «آینه باز» راوی خیره در اتاق تاریک «ساره بیگم» که پیش‌ترها مرکز وحشت اهالی خانه بوده و اینک نیز هیچ دریچه و پنجره‌ای به نور ندارد، به خودِ غریبه‌اش در آینه زل می‌زند: «می‌خواست بگوید که آمده تا گذشته را جبران کند. انگار دنبال بخشش بود. چقدر شبیه من بود، حتی آرزوهایش هم. انگار توی دلش را می‌خواندم. با این همه نزدیکی برایم غریبه بود. حتی چشم‌هایش را به یاد نمی‌آوردم. آن که در آینه التماس می‌کرد آمده بود تا به خیال خودش بار گذشته را زمین بگذارد... .»

«آینه‌باز» داستان زنانی است که عمر خود را در بستری از اوهام و خرافات و عقایدِ به ارث رسیده از پیشینیان در «کلات زریوار» به پایان رسانده‌ و ناآگاهانه در آتش جنون و پندارهای نادرست نفس کشیده‌اند.

کلام آخر اینکه اگر به دنبال خواندن داستانی بلند حاوی سرگذشت زنانی از چند نسل با گذشته‌هایی اعجاب‌انگیز، اکنونی آشفته و آینده‌ای نه چندان مبهم هستید، خواندن رمان «آینه‌باز» را از دست ندهید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...