فاطمه شکرزاده | ایبنا


خدیجه خانی متولد 1358 و نویسنده‌ای که کودکی‌اش با اخبار جنگ و جبهه عجین بوده، چند سالی است که قلم به دست گرفته تا از ناگفته‌های آن روزگار روایت کند. وی لیسانس حسابداری دارد و مدرس ریاضی است اما از سال 93 نوشتن داستان را آغاز کرد که حاصل آن رمان اجتماعی «آوای شیرین» از انتشارات یاوریان بوده است. به اینها اضافه کنید چاپ مجموعه داستان‌هایی چون «داستان‌های پاییز»، «چهل داستان»، «هشت»، «ساوالان» و نشریه «امضای ارومیه» که برخی به زبان ترکی و برخی نیز به زبان فارسی نوشته شده‌اند. خانی به سبب قلم توانمندش توانسته نام خود را در جشنواره‌های ملی و منطقه‌ای نیز ثبت کند؛ از جمله در جشنواره «ساوالان» برای داستان «قوناق»، در جشنواره «یوسف» برای داستان «مارپله» و «قیرمیزی فندک» و در جشنواره «ورزیل» برای داستان «اونون یولداشی».

مدتی پیش رمان «نوزده تماس بی‌پاسخ» از این نویسنده به چاپ رسید که بیشتر درباره وقایع روز و به‌ویژه شیوع بیماری کرونا است. همین بهانه‌ای شد تا با وی به گفت‌وگو بنشینیم و با کتاب اخیر و سبک نوشتاری او بیشتر آشنا شویم؛ آنچه می‌خوانید، حاصل این هم‌نشینی است.

نوزده تماس بی‌پاسخ در گفت‌وگو با خدیجه خانی

نام کتابتان آدم را کنجکاو می‌کند؛ «نوزده تماس بی‌پاسخ» با چه‌کسی؟

داستان به ایام شروع و اوج کرونا برمی‌گردد و درباره جانبازی است که به این ویروس مبتلا شده است. قسمت‌هایی از آن در محل زندگی دخترش در نیویورک اتفاق می‌افتد و بخشی نیز در ایران؛ البته گاهی در برخی صحنه‌ها به جبهه نیز پرداخته‌ام.

شخصیت‌های اصلی رمان، پدر و دختری هستند که در شرایط کرونایی به علل گوناگون از یکدیگر دور مانده‌اند. پدر، جانبازی شیمیایی و موج‌زده است که گذشته‌ او و شرایطش در دوران کنونی، برای جامعه و خانواده‌اش به نمایش گذاشته می‌شود؛ ضمن اینکه در روند داستان به مسائل اجتماعی دیگری نیز به صورت غیرمستقیم پرداخته می‌شود که کشف آن‌ها به مخاطب واگذار شده است.

در زمان خلق این داستان چقدر از کرونا متأثر یا با آن درگیر بودید؟

کرونا بیشترین آسیب را به روح و روان مردم وارد کرد؛ طوری که ماه‌ها از دیدن عزیزان خود محروم ماندند. من هم از این قاعده مستثنی نبودم و جسم و روحم تحت تأثیر این شرایط در تنش و فشار بود. به دلیل شرایط سِنی پدر و مادرم، خود را از دیدارشان محروم کرده بودم و این سخت‌ترین قسمت ماجرا بود. علاوه بر آن، هنگام نگارش این داستان، پرستاری همسرم را می‌کردم که با بیماری سختی دست و پنجه نرم می‌کرد و سرانجام نیز نتوانست تحمل کند و از بین ما رفت.

این داستان در چنان شرایط روحی و روانی شکل گرفت و به پایان رسید. در واقع وقتی کلمه‌ها هجوم می‌آورند، نوشتن است که منجر به آرامش می‌شود و تحمل لحظات سخت و تنگناهای زندگی را میسر می‌سازد.

از زمان شیوع کرونا، صحبت‌ها در مورد پیدایش آن مبهم بوده و دقیقاً معلوم نیست سرچشمه این ویروس کجا یا چه چیزی بوده است. در داستان «نوزده تماس بی‌پاسخ» به موضوعات و صحبت‌های مردم درباره کرونا نیز پرداخته‌ام تا ماندگار باشد؛ حتی به موضوع سوپ خفاش چینی‌ها و نقدی که از سوی مردم دنیا بر آن وارد شد نیز اشاره کرده‌ام و اینکه آیا امکان ندارد مردم دیگر نقاط جهان به سیرابی‌خوردن ما نیز همین‌قدر نقد داشته باشند؟!

چگونه کرونا و زوایایی از جنگ را در یک کتاب تلفیق کردید؟

به اعتقاد من، یک نویسنده باید به جامعه خود وفادار بوده و موضوعات و مشکلات آن را مد نظر قرار دهد؛ من هم اغلب سعی می‌کنم قهرمانان و اتفاقات زمان خودم را در داستان بیاورم. شاید از نظر برخی، شعارگرایی باشد، اما من اینطور فکر نمی‌کنم. برای مثال، شهید قاسم سلیمانی در فصل 3 کتاب «فرمانده» شخصیت اصلی این داستان است؛ پس سعی کردم بعد از تحقیق و مطالعه، صفحاتی را به فرماندهی ایشان در جنگ اختصاص دهم، چون معتقدم اگر بعد از 50 سال منتقدی این کتاب را در دست بگیرد، باید وفاداری نویسنده به اتفاقات زمان خود را مشاهده کند.

در داستان این کتاب حتی به زلزله‌ای که اوایل کرونا در اردبیل اتفاق افتاد نیز اشاره کرده‌ام که مردم استرس مضاعفی را علاوه بر کرونا متحمل شدند؛ یا حتی ترامپ و بعضی صحبت‌هایی که در بین مردم به عنوان جوک متداول شده بود نیز جایی در این داستان دارد.

چه چیز شما را به نوشتن وامی‌دارد؟

لذتبخش‌ترین بخش نویسندگی برای من توان نقش‌پذیری در موقعیت‌های مختلف است و اینکه به موازات آن با مشکلات و معضلات مربوط به هر نقش آشنا شده و دنیای آنها را تجربه می‌کنم. به نظرم، یک نویسنده می‌تواند بازیگر خوبی هم باشد؛ چرا که هنگام نوشتن، نوع برخورد، رفتار و حتی لحن سخنان شخصیت‌ها نیز در ذهنش تداعی می‌شود.

چرا در اغلب نوشته‌هایتان به دفاع مقدس پرداخته‌اید؟

اگر چه برخی افراد نوشته‌هایم را در مورد دفاع مقدس «سفارشی» می‌دانند، اما به هیچ عنوان چنین نیست و صرف علاقه به اتفاقات زمان جنگ دلیل نوشتنم در مورد آن است. باید گفت فضای جنگ صرفاً اسلحه و خمپاره و تانک و مسلسل نیست، بلکه موضوعات بسیار قابل تأملی در پسِ آن وجود دارد که تجربه شده است.

چه موضوعاتی؟

داستانی به زبان ترکی در موضوع جنگ نوشته‌ام که مورد استقبال هم واقع شد و قصه آن به رزمنده‌ای برمی‌گردد که در کوله‌اش ماری را بی‌آنکه بداند حمل می‌کند؛ در نهایت هم پیش از دیدار نامزدش با نیش همان مار به دیار باقی می‌رود.

داستانهای کوتاهی هم در خصوص دفاع مقدس نوشته‌ام که در جشنواره‌های مختلف مقام آورده اند؛ همه را در مجموعه‌ای گرد آورده‌ام که در شُرُف چاپ است.

آیا شده که از شخصیت‌های داستانتان در زندگی فردی خود تأثیر بگیرید؟

گاهی در مدت نوشتن کتاب با شخصیت‌های داستان دوست بوده‌ام و تا مدت‌ها نمی‌توانستم فراموششان کنم و خواندن دوباره داستان باعث می‌شد با این دلتنگی کنار بیایم. یعنی در طول شکل‌گیری داستان، با این شخصیت‌ها زندگی کرده‌ام و تا مدت‌ها پس از نوشتن، در ذهنم بودند.

انتظار دارید از کتابتان چقدر استقبال شود؟

این روزها اغلب مردم رغبت چندانی به خواندن ندارند که شاید یکی از دلایل آن استفاده از فایل‌های موجود در فضای مجازی باشد. البته کتاب نیز باید جذابیت‌هایی بخصوص برای جوانان داشته باشد که در این داستان، نامه‌نگاری‌های عاشقانه یکی از شخصیت‌های داستان در زمان جنگ - که عشق‌های آن دوران را به تصویر می‌کشد - می‌تواند آن جذابیت را داشته باشد.

خود من بیشتر رمان‌های کم حجم را می‌پسندم و فکر می‎کنم کمتر رمانی کشش طولانی بودن را دارد. از سویی، برای من، سوژه خیلی مهم است؛ چون اگر سوژه برای نسل جدید جذاب باشد می‌تواند آنها را به سوی مطالعه بکشاند.

در این کتاب، فصل اول در مورد کروناست و فصل دوم و سوم گریزی به زمان انقلاب و دفاع مقدس دارد؛ در کل اگر کسی به داستان‌های اجتماعی علاقه‌مند باشد، این کتاب برای او نوشته شده است. امیدوارم مخاطب با خواندن این داستان، با هم و در کنار هم بودن‌های بی‌دغدغه را با استرس‌های بعد از کرونا مقایسه کند و زیرا معتقدم به ساده‌ترین شکل می‌توان شکرگزار لحظه به لحظه زندگی بود و خوبی و قدردانی را در کنار هم تجربه کرد.

بر اساس این گزارش، «نوزده تماس بی‌پاسخ» از سوی نشر یارمند، با همکاری نشر صاد در 148 صفحه به قیمت 38 هزار تومان منتشر شده است. نسخه‌ الکترونیکی این اثر نیز با قیمت 19 هزار تومان از وبگاه طاقچه قابل دسترسی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...