قطعی‌نبودن جهان | سازندگی


عدم قطعیت، در سایه‌ تجاربی که انسان از جنگ‌ها، فجایع تاریخی، بحران‌های سیاسی، فروریختن ایده‌آل‌ها و ارزش‌های جامعه‌ مدرن به‌دست آورده، پدید آمده است. بی‌ثباتی‌های سیاسی، فقدان تعادل اجتماعی و شرایطِ دائما متغیر اقتصادی همواره بر عمق این عدم قطعیت افزوده و در پی آن پست‌مدرنیسم را به‌عنوان یک رویکرد مشخص در ادبیات داستانی تثبیت کرده است. مجموعه‌‌داستان «خوکچه‌ بادنما» به چنین نگاهی و با در نظرگرفتن این نکته که عدم قطعیت در تمام ارکان زندگی جاری است، نوشته شده؛ کتابی که قصه‌هایی مبتنی بر قطعی‌نبودن جهان پیرامونی ما را در خود گرد آورده است.

خوکچه‌ بادنما احمد آرام

هرچه بر عمق بحران‌های این زندگی افزوده می‌شود این مسأله نمود بارزتری پیدا می‌کند و فضای غالب داستان‌های این مجموعه نیز حاکی از تزلزل و بی‌ثباتی و قطعیت‌ناپذیری این جهان است. در داستان «حفره»، که آغازگر این مجموعه است، راوی نابینا و توصیف‌های او از دنیای پیرامونی‌اش، بر عدم قطعیت تأکید دارد. او هرگز ابر ندیده، رنگ‌ها را متفاوت از دیگران شناخته و تصورش از شکل آدم‌ها و اشیاء با همین ویژگی جسمی‌اش گره خورده است. محیط زندگی‌ او نیز بر شدت ابهامش می‌افزاید. او جایی برای گدایی و حفره‌ای برای گذراندن شب دارد و هر رهگذری یک تهدید بالقوه برای او به‌شمار می‌آید. در همین محیط غیرقابل ‌اطمینان است که او ارزشمندترین دارایی‌های زندگی‌اش، یعنی ویولون و رفیق همپایش را از دست می‌دهد و بر شدت وحشتش از این جهان بی‌ثبات افزوده می‌شود. محیط زندگی شخصیت محوری این داستان، متمایزترین نمونه در این کتاب از جهانی است که هیچ چیز قابل اتکایی در آن نمی‌توان یافت.
فراواقعیت، عنصر دیگر جاری در برخی داستان‌های این مجموعه و از همه بیشتر در داستان «خوکچه‌ بادنما» و «این سه ‌نفر» است. نگاه فراواقعی نیز برخاسته از همان قطعیت‌ناپذیری جهان امروزی است. وقتی پدیده‌ای را نمی‌توان به شکلی متقن و قطعی تشریح کرد، چرا نباید به حالات فراواقعی در تحلیل آن اندیشید؟ به‌علاوه، واقعیت دنیای موجود چنان تحمل‌ناپذیر و بغرنج است که گریزی از درنوردیدن مرزهای واقعیت پیش روی انسان باقی نمی‌ماند. این درماندگی از سازگاری با واقعیت کُشنده، در «خوکچه‌ بادنما» به تفصیل نمایش داده می‌شود. مردی که برادرش را در جنگ از دست داده، اکنون پس از سال‌ها، همچنان با دغدغه‌ فنا دست‌وپنجه نرم می‌کند. از این رو حالات مختلفی از واقعیت و فراواقعیت به زندگی‌اش هجوم می‌آورد و او همواره درگیر آنهاست. واقعیت و ورای آن‌چنان در زندگی این شخصیت درهم‌ می‌آمیزند که گاه تفکیک آنها از یکدیگر دشوار می‌شود. این ویژگی ذاتیِ زیستِ پساجنگ است و البته معنایی بسیار گسترده‌تر از استرس پس از سانحه دارد؛ زیرا جهان‌بینی انسان جنگ‌دیده و جنگ‌زده را زیرورو می‌کند و تعاریف بنیادین را در ذهن او متحول می‌سازد.
شخصیت‌پردازی بُعد مهم دیگری در پردازش داستان مبتنی بر عدم قطیعت در این مجموعه به شمار می‌آید. در داستانی مانند «خانه‌ اچو»، رویکردی که شخصیت در مرور گذشته در پیش می‌گیرد و نوع نگاه او به رابطه‌ پدر و فرزندی، سهم بزرگی در خلق موقعیت غیرقطعی ایفا می‌کند. در داستان «حفره»، شخصیت کازی و نوع مراواداتی که به فراخور خصوصیات شخصیتی‌اش با رفیقش جفی شکل می‌دهد، دنیایی می‌سازد که از تطابق با واقعیت‌های موجود می‌گریزد. دنیایی که می‌تواند کلیشه‌های مرسوم درباره‌ طبقه یا طیف خاصی از اجتماع را کنار بزند و نوع تازه‌ خود را جایگزین کند که البته مطلق‌گرا نیست و از قطعیت‌بخشیدن به هر چیزی می‌پرهیزد.

احمد آرام در این کتاب به یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های داستان پست‌مدرن نیز نظر داشته که همانا عنصر تصادف است. بزنگاه‌های تصادفی گاهی نقش‌هایی اساسی در پیشبرد داستان دارند و نقاطی جریان‌ساز و تأثیرگذار در زندگی آدم‌های قصه رقم می‌زنند. در دل این تصادف‌ها طنزی سیاه نهفته که بر وضعیت تراژیک انسان امروزی صحه می‌گذارد. طنزی که اتفاقا قطعیت‌پذیری را ریشخند می‌کند و آن را پس می‌زند و بر بی‌بنیادی و سستی واقعیت موجود تأکید می‌ورزد. مجموع این مؤلفه‌ها در خدمت عدم قطعیتی هستند که بخش عمده‌ای از پلات داستان‌های این کتاب بر آن بنا نهاده شده‌اند و حاکی از موقعیت جهان امروزی‌اند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...