درجست‌وجوی رویای آمریکایی | آرمان امروز


جون دیدیون [Joan Didion] (2021-1934) نویسنده فقید آمریکایی از برجسته‌ترین نویسندگان معاصر بود که به‌گفته جان لئونارد، منتقد نیویورک‌تایمز، پس از ناتانیل وِست، نویسنده آمریکاییِ دیگری به‌خوبی جون دیدیون وجود نداشته است. دیدیون در سال 2013 از سوی باراک اوباما مدال ملی هنر را دریافت کرد و در سال 2017، نتفیلکس فیلم مستندی درباره زندگی و آثار او ساخت. دیدیون در کنار تام ولف، نورمن میلر و ترومن کاپوتی عضو جنبشی از روزنامه‌نگاری و خبرنویسی بود که به‌نام «ژونالیسم نو» معروف بود.

خلاصه رمان بازی روزگار» [Play it as it lays]  جون دیدیون [Joan Didion]

دیدیون درطول حیاتش موفقیت‌های چشمگیری برای آثار داستانی و غیرداستانی‌اش کسب کرد: «سال تفکر جادویی» در سال 2005 برنده جایزه کتاب ملی و نامزد جایزه پولیتزر در بخش ناداستان شد و در فهرست صدکتاب برتر قرن بیست‌ویکمِ گاردین شماره چهل را به خود اختصاص داد. اما از میان آثار داستانی دیدیون، «بازی روزگار» [Play it as it lays] مهم‌ترین رمان او در سال 1970 منتشر شد و در سال 2005 توسط مجله تایم به فهرست صد رمان برتر انگلیسی‌زبان قرن بیستم راه یافت. این رمان به‌تازگی با ترجمه حمیدرضا شکارسری از سوی نشر کتاب دیدآور منتشر شده است.

«بازی روزگار» از زمان انتشارش تا به امروز، مورد ستایش بوده است: لایبرری‌ژورنال «بازی روزگار» را کتابی بی‌پیرایه، ملایم، هوشمندانه، خوش‌ساختار، بامزه، به‌شدت بیرحم، گفتاری صریح، اثری مطلوب و شورانگیز و رمانی با ارزش ادبی و برجسته معرفی کرد. جی. آر. فراکس در دنیای کتاب، آن را رمانی کوبنده توصیف کرد که نثر موجز و فشرده‌اش یادآور آثار ارنست هیمنگوی است.

«بازی روزگار» با تشریح ظالمانه زندگی آمریکایی در اواخر دهه 1960، حال‌وهوای تمام نسل را به تصویر میکشد، احساس بیهودگی و پوچی جامعهای معاصر در نثری مختصر منعکس‌شده که به خواننده زخم زبان میزند و ذهن او را مشغول میکند؛ همانطور که در رمان لحظه‌ای وجود دارد که قهرمان داستان، افسرده و داروخورده طوری به آنچه که در اطرافش می‌گذرد نگاه می‌کند که انگار برای اولین‌بار هالیوود را می‌بیند: «زیرِ پرچمِ کم‌رنگِ آمریکا که روی عرشه آفتاب آویزان شده است، آن‌ها به ترتیب در تابلویی قرار گرفتند: بی‌زی دوستش و ماساژور، بدن‌هایشان درخشان و بدون خط گویی با شمار مردگان قرار دارند.»

نیم‌قرن پیش، رمانِ اندوهبار «بازی روزگار» از فیلمی حول محور فرهنگ جنوب کالیفرنیا، با بزرگراه‌های سرتاسر پرپیچ‌وخم و مارپیچ، آخرین سبک فرهنگ رقابتی، و داروهای خواب‌آور به بازار آمد. دیدیون در طول دهه 1960 داستان می‌نوشت، اما او بیشتر به‌خاطر روزنامه‌نگاری تیز و برنده و بی‌حاشیه‌اش که در «خمیده روانم سمت بیت‌لحم» (ترجمه فارسی: حمیدرضا شکارسری، نشر ژیل/ نورا موسوی‌نیا، نشر کتاب پاگرد) گردآوری شده، توصیفهای شکننده از جان وین، هوارد هاکس و تابستان عشق هیپی‌ها شناخته شد.

داستانِ «بازی روزگار» درمورد ماریا است. او 31 سال دارد اما زندگی پرمشغله‌ای داشته که خوب نبوده است. پدرش یک قمارباز بود- عنوان کتاب نه از گلف، بلکه از بازی‌ای به نام «کرپس» گرفته شده است- که بدون خستگی دور از نِوادا در جست‌وجوی پول اندکی بود، جایی که مادرش در تصادف رانندگی جان خود را ازدست داد. ممکن است که تصادف خودکشی بوده، اما از زمانی که کایوتها جسد او را تکه‌تکه کردند هیچ‌کس نمی‌تواند با اطمینان حرفی بزند. در ابتدای رمان ماریا می‌گوید که سعی می‌کند تا «به چیزهای مرده و لوله‌کشی فکر نکند»، سعی می‌کند به چیزی بیش از اندازه فکر نکند، درهرحال ذهنش به سرعت می‌چرخد و تصوراتی از شکست و ناکامی مدام در اطراف او وجود دارد.

ماریا تحت درمان است. او خوددرمانی نیز می‌کند. او مجبور است برای بازیگری در آستانه ستاره‌شدن به طرز ناخوشایندی که مردها با او صحبت می‌کنند و زنها به او نگاه می‌اندازند، عادت کند. اطرافیان او یا در سینما هستند یا می‌خواهند که باشند؛ به‌جز پزشکها که در درام‌هایی از نوع دیگر نقش بازی می‌کنند. هنگامی که دختر چهارساله‌اش از بیماری عدمِ توازنِ شیمیاییِ مرموزی رنج می‌برد، ماریا سقط جنین خطرناکی را پشت سر می‌گذارد. بنابر همه این دلایل و حتی بیشتر، او از امیدها و رویاهایی که ممکن است داشته باشد دست کشیده است. دیدیون می‌نویسد: «ماریا مخصوصا به ثواب و پاداش اعتقادی ندارد، تنها به مکافاتها، سرعت و مسائل شخصی اعتقاد دارد.»

حتی زمانی که به‌نظر می‌رسد ماریا بیشتر ناظرِ زندگیِ خود است، باز هم مکافاتها پیش می‌آیند. دیدیون در مقاله‌ای کوتاه و در صفحات پایانی نسخه تازه‌منتشرشده کتابخانه آمریکا از آثارش نشان می‌دهد که «ترس از بی‌معنابودن که سرنوشت انسان بود» رفتارِ حاکم بر سالهای شکلگیریِ او بود. درحقیقت در به‌تصویرکشیدن روحهای مُرده، «بازی روزگار» کاملا قطعه‌ای با آن جهان‌بینی است: «من همینی‌ام که هستم. گشتن به دنبال دلایل، نابجا‌ست. اما چون در اینجا کارشان جست‌وجوی دلایل است، از من می‌پرسند. ماریا، آره یا نه: من در این لکه جوهر، تصویر می‌بینم. ماریا، آره یا نه: تعداد زیادی از آدم ها متهم به رفتار نامناسب هستند، من باور دارم گناهانم نابخشودنی است، از عشق ناامید شدم. چه جوابی می‌توانم بدهم؟ اصلا به چه کار می‌آید. با مدادِ آی‌بی‌امِ آهن‌ربادار می‌نویسم، هیچ‌چیز به کار نمی‌آید. بعدها می‌پرسند چه چیزی به کار می‌آید... من می‌گویم که فقط حقایق خاصی وجود دارد و دوباره می‌کوشم بازیکنِ سازگارِ بازی باشم.»

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...