چرا کاری نمی‌کنند؟ | سازندگی


پدیده‌ تقلب در نشر ایران صورت‌های گوناگونی به خود گرفته و تا آن‌جا پیش رفته که می‌توان آن را با پخشِ مواد مخدر در حلبی‌آباد‌ها و نواحی جرم‌خیز در حومه‌های شهرهای بزرگ مقایسه کرد؛ جایی‌که پلیس هم به‌سختی می‌تواند وارد آن بشود. از این نظر چنین مقایسه‌ای می‌کنم که همه، مجرم و جرم را می‌شناسند. از وزارت ارشاد گرفته تا اتحادیه‌ ناشران و مراکز پخش کتاب. اما همه چشم‌شان را به این پدیده‌ نفرت‌انگیز بسته‌اند. پس از شکایت چند ناشر که کتاب‌هایشان عینا چاپ و عرضه می‌شد، بالاخره دادگستری دخالت کرد و چند نفر را دستگیر کرد و آن صورت تقلب ناپدید شد، اما به صورت‌های دیگر به حاشیه‌ خیابان‌ها و مراکز پخش و کتابفروشی‌ها وارد شد.

 تقلب و کپی‌کاری کتبب

بازچاپ اثر ترجمه‌شده، این‌بار به‌عنوان تألیف و با نام ساختگی برای مؤلف یکی از صورت‌های این تقلب است. وقتی با ناشر تماس می‌گیری، می‌گوید مؤلف ساکن اروپاست، اگر قصد گفت‌وگو با او دارید، ایمیلش را در اختیارتان می‌گذاریم. اخیرا شکلِ دیگر از تقلب را ناشرِ اثر اختراع کرده است. وقتی اثری پرفروش می‌شود، که غالبا ترجمه است، ناشر بنای کج‌خلقی با مترجم را می‌گذارد که ترجمه‌ شما دقیق نبود و با او لغو قرارداد می‌کند و بلافاصله با تغییر جملات، اثر را این‌بار با نامی مجعول منتشر می‌کند. مترجم دستش به‌جایی نمی‌رسد، چون اتحادیه‌‌ ناشران و وزارت ارشاد ظاهرا وظایف دیگری دارند: یکی بررسی کتاب را وظیفه‌ خود می‌داند و دیگری حمایت از ناشر را.

تشکیل تیم ترجمه‌ تقلبی صورت دیگری از این فاجعه است. خانمی که راه به ناشران معتبر پیدا کرده، طی پنج‌سال بیش از چهارصد کتاب به‌نام خودش منتشر کرده و هم‌چنین آقایی که با او مسابقه گذاشته و هر اثری که منتشر شود، بی‌درنگ ترجمه‌ دیگری از آن را به ناشر می‌دهد. کسی به عملِ این دو نفر اعتراض کند، بلافاصله پرونده‌سازی می‌کنند: از تماس تلفنی و تهدید گرفته تا فحاشی.

همه می‌دانند که چند ناشر که همه یک آدرس دارند و ظاهرا جدا اما متعلق به یک خانواده است، تیمی انتخاب کرده‌اند که متأسفانه عنوان «استاد دانشگاه» را نیز یدک می‌کشند. این تیم شبانه‌روز مشغول تغییر متون ترجمه شده‌اند و گاه چنان متن را تغییر می‌دهند که هیچ معنایی ندارند. این ترجمه‌ها با پنجاه تا هفتاد درصد تخفیف به‌فروش می‌رسد.

در دهه‌ هفتاد جوانی پیدا شد و نشری دایر کرد. او که پیشتر در شهر استانبول دلالی می‌کرد، آثاری را از ترکی به فارسی درمی‌آورد و روی جلد می‌نوشت ترجمه از اسپانیایی. تا آن‌جا پیش رفت که جلد دوم «صدسال تنهایی» و «کیمیاگر» را هم روانه بازار کرد. هیچ‌کس در ایران به او اعتراض نکرد. تا عاقبت خانم باسلرز، کارگزارِ مارکز از بارسلون به او اعتراض کرد. چرا نهادهای نظارتی ما چنین دچار خفقان شده است؟ اتحادیه‌ ناشران اگر در این کار دخالت نکند، مفهوم خود را از دست می‌دهد و از آن باید به‌عنوان «ورشکسته به‌تقصیر» یاد کرد. وزارت ارشاد اصولا چنین وظیفه‌ای برای خود قائل نیست. اعتراضی هم اگر بشود، می‌گوید مستندات را بیاورید. رسیدگی هم سال‌ها طول خواهد کشید، اگر اصولا اقدام به این کار بکنند!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...