در نخستین سالگرد درگذشت عدنان غُریفی، ترجمه‌ او از رمان «وقتی درخت‌ها آواز می‌خوانند»[when the tree sings]  نوشته استراتیس هاویاراس [Stratis Haviaras] منتشر شد.

وقتی درخت‌ها آواز می‌خوانند»[when the tree sings]  نوشته استراتیس هاویاراس [Stratis Haviaras]

اعظم کیان‌افراز، مدیر انتشارات افراز، ناشر اختصاصی آثار عدنان غُریفی، به ایسنا گفت:  این رمان یکی از رمان‌های مهم ادبیات انگلیسی زبان است که نویسنده‌اش یونانی است و تاکنون هیچ اثری از این نویسنده به فارسی ترجمه نشده است. «استراتیس هاویاراس» تنها دو رمان نوشته است. «رمان درخت‌ها آواز می‌خوانند» در فهرستِ نامزدهای نهایی جایزه‌ی ملی کتاب ALA قرار داشته و مورد تحسین منتقدانِ ادبی و مطبوعات آمریکا نیز قرار گرفته و به چند زبان ترجمه شده است.

کیان‌افراز درباره‌ اهمیتِ این رمان افزود: روزنامه‌ی «گاردین» رمانِ «وقتی درخت‌ها آواز می‌خوانند» را به‌عنوانِ یکی از ۱۰ رمانِ مهمِ سیاسیِ قرنِ بیستم انتخاب کرد و انتشارات افراز، این افتخار را دارد برای نخستین بار این نویسنده را در کشور معرفی می‌کند.

به گفته این ناشر، عدنان غُریفی که خود از نویسندگان مدرنیست جنوب و از آغازگران این جنبش در دهه‌ چهل و پنجاه بوده است، تاکنون چندین اثرِ داستانی مهم را نوشته است که می‌توان به مجموعه داستان «شنل‌پوش درم»، «مادرِ نخل»، «مرغِ عشق»، «چهار آپارتمان در تهرانپارس» و رمان «سکه‌ها» اشاره کرد.

همچنین چندین مجموعه شعر از او چاپ و منتشر شده است، ازجمله «این‌سوی عطر قبیله»، «نخل مشتعل»، «به موشک بستن فرشتگان» و...

غُریفی که توأمان در کنار شعر و داستان‌نویسی، مترجم برجسته‌ای بوده است، آثارِ متعددی از نویسندگان برجسته‌ای چون بوهمیل هرابال، جی. دی. سالینجر، غَسان کَنَفانی، ایتالو کالوینو و... ترجمه کرده است. او که از نخستین مترجمان ادبیات داستانی عرب به‌شمار می‌رود، در زمینه‌ نقد ادبی و گویندگی رادیو نیز فعالیت چمشگیری داشته است.

عدنان غُریفی اردیبهشت سال ۱۴۰۲ به‌علت بیماری در سن ۷۹ سالگی و در کشور هلند درگذشت.

................ هر روز با کتاب ................

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...