رمان «موزه تسلیم بی‌قید و شرط» [The museum of unconditional surrender یا Muzej bezuvjetne predaje] نوشته دوبراوکا اوگرشیچ [Dubravka Ugrešić] با ترجمه آذر عالی‌پور توسط نشر نو منتشر شد.

موزه تسلیم بی‌قید و شرط» [The museum of unconditional surrender یا Muzej bezuvjetne predaje] نوشته دوبراوکا اوگرشیچ [Dubravka Ugrešić

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نسخه اصلی این‌کتاب سال ۲۰۰۲ در نیویورک چاپ و ترجمه‌اش به فارسی از زبان انگلیسی انجام شده است.

از این‌نویسنده، پیش‌تر ترجمه رمان «وزارت درد» با ترجمه نسرین طباطبایی توسط همین‌ناشر منتشر شده است. «وزارت درد» رمانی منسجم و دارای ترتیب و نظم بود. اما «موزه تسلیم بی‌قید و شرط» روایتی نامنسجم و غیریکپارچه از ژانرهای ادبی گوناگون است که فرازهایی از آن زندگی‌نامه‌اند و فرازهایی دیگر خیال‌پردازانه، فرازهایی هم مستند و فرازهایی هم سوررئالیستی. قطعات و بخش‌های مختلف رمان هم در ساختاری پست‌مدرنیستی کنار هم قرار گرفته‌اند.

رمان پیش‌رو ۷ بخش دارد که به‌ترتیب عبارت‌اند از: «Ich bin mude»، «موزه خانوادگی»،‌ «Guten Tag»، «آرشیو: شش داستان با درونمایه نامحسوس بازگشت فرشته‌ای به آسمان»، «?Was ist Kunst»، «عکس دسته‌جمعی» و «Wo bin ich?».

دوبراوکا اوگرشیچ می‌گوید اگر خواننده کتاب احساس می‌کند ارتباط معنادار یا محکمی بین بخش‌های مختلف این‌داستان وجود ندارد، بهتر است صبور باشد. چون ارتباطات هرگاه اراده کنند خود را نشان می‌دهند. نکته دیگر این پرسش است که آیا این رمان، اثری اتوبیوگرافیک (زندگینامه خودنوشت) است یا نه؟ پاسخ نویسنده به این‌سوال این است که ممکن است در یک‌لحظه فرضی این‌مساله برای پلیس مهم باشد اما برای خواننده کتاب اهمیتی ندارد.

نویسنده در کتاب پیش‌رو به مفاهیمی چون تبعید، هنر، پیری، تاریخ، مرگ، فراموشی و حافظه پرداخته و خرده‌روایت‌هایی را از خاطرات دوستان و بستگانش که از میهن مهاجرت کرده و غربت‌نشین شده‌اند، ذکر کرده است. این‌میان نقل‌قول‌هایی از نویسندگان، نقاشان، هنرمندان مجسمه‌ساز و دیگر چهره‌های فرهنگی هنری گذشته و معاصر هم آورده است.

روایت‌ها و قطعات مندرج در این‌کتاب، در ابتدا از هم گسیخته و پاره‌پاره به‌نظر می‌آیند اما در پایان به هم پیوسته و تصاویری از سال‌های اختناق در اروپای شرقی را به تصویر می‌کشند.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

۴۳. زیمونه مَنگوس، هنرمند برلینی، از آب‌های رودخانه اشپری عکس گرفت و عکس را گذاشت توی محفظه‌ای شیشه‌ای پر از آب و در محفظه را قفل کرد. مدیر گالری توضیح داد که یک عکس می‌تواند حدود شش ماه یا حتی بیشتر داخل آب دوام بیاورد، به شرطی که آب داخل محفظه را عوض کنیم. بعد از این‌مدت ناپدید می‌شود.

۴۴. میروسلاو کرلژا، نویسنده کُروات در فوریه ۱۹۲۵ سر راهش به روسیه مدت کوتاهی در برلین توقف کرد. در آن‌زمان یکی از جاذبه‌های پرطرفدار برای برلینی‌ها لاشه یک نهنگ بود.

«بنابراین برلین نه‌تنها شهر تابلوهای زربفت روخیر فان دِر ویدن و علاقه خیرتْخِن به شیرینی مارزیپان است، نه‌تنها شهر آدم‌های افاده‌ای، مفرغ‌های مصری و حکاکی‌های دورِر است، بلکه شهر یک نهنگ است، نهنگی به طول بیست‌وچهار متر که برای سان‌کلوت‌ها و پلبی‌ها حکم معجزه دارد، و سوار بر کلکی چوبی بر رود اشپری، در برابر کاخ سلطنتی به نمایش گذاشته می‌شود.»

۴۵. برلین شهری جهش‌یافته است. هم چهره غربی‌اش را حفظ می‌کند و هم چهره شرقی‌اش را: گاهی چهره غربی در برلین شرقی دیده می‌شود و گاهی چهره شرقی در برلین غربی. بازتاب‌های هولوگرامی شهرهای دیگر در چهره برلین تداخل ایجاد می‌کنند. من اگر به کروزبرگ بروم به گوشه‌ای از شهر استانبول می‌رسم. اگر با قطار شهری به مرز خروجی برلین بروم، مطمئنا به حومه مسکو می‌رسم. به همین‌دلیل است که صدها مبدل‌پوش جنسی که سالی یک‌روز در ماه ژوئن به خیابان‌های برلین سرازیر می‌شوند، هم واقعی هستند و هم چهره‌ای استعاری از جهش‌یافتگی شهر.

این‌کتاب با ۳۶۶ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۳۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...