تا زمانی که جنگ سرد ادامه داشت، سازمان سیا چیزی حدود ده میلیون نسخه کتاب و مجله را مخفیانه پشت این پرده آهنین توزیع کرد... کتاب نمیتوانست در غرفه آمریکا به نمایش گذاشته شود، اما سیا همدست نزدیکی برای این کار داشت: واتیکان... آنها که دستشان به کتاب رسید، جلد کتاب را پاره کردند، صفحهها را قسمت کردند و آنها را در بخشهای مختلف لباسشان جاسازی کردند تا راحتتر بتوانند پنهانش کنند... عوامل کگب، تمام مدت این دانشجوها را زیر نظر داشتند
ژانویه سال ۱۹۵۸ بستهای محرمانه به مقر سازمان سیا در آمریکا رسید. داخل این بسته دو حلقه فیلم بود از طرف سرویس اطلاعاتی انگلیس و این دو حلقه تصاویری بود از رمانی به زبان روسی؛ رمان «دکتر ژیواگو» [Doctor Zhivago]. چاپ کتاب، که آن را بوریس پاسترناک نوشته بود، در اتحاد جماهیر شوروی ممنوع اعلام شده بود و پیشنهاد بریتانیاییها این بود که سازمان سیا این رمان را به دست مردمی برساند که پشت پرده آهنین این کشور زندگی میکردند. این ایده بلافاصله توجه مقامات این سازمان را در واشنگتن جلب کرد.
یادداشتی به همه دفاتر شاخههای این سازمان که بهنوعی با اتحاد جماهیر شوروی ارتباط داشت فرستاده شد که میگفت، این کتاب ارزش تبلیغاتی بالایی دارد، نه تنها به به خاطر پیامی که کتاب با خود به همراه دارد که خواننده را به فکر وا میدارد، بلکه به دلیل شرایط انتشار کتاب در شوروی. در این یادداشت گفته شده بود، «این فرصت برای ما فراهم شده تا کاری کنیم شهروندان شوروی به این فکر کنند که مشکل دولتشان چیست که وقتی اثری از یکی از نویسندهای بزرگ این کشور منتشر میشود، این اثر در کشور خودش و به زبان مادری خودش و برای مردم خودش در دسترس نیست تا آن را بخوانند.»
به این ترتیب، اتفاقی افتاد که کتاب دست به دست در مسکو گشت و خیلی زود سر از شهرهای دیگر روسیه و بلوک شرقی در آورد. انتشار کتاب و بعد اعطای جایزه نوبل به پاسترناک یکی از طوفانهای فرهنگی جنگ سرد را جرقه زد.
استقبال از کتاب که بالا گرفت، فیلمی هم بر اساس آن با همین نام ساخته شد. با این حال، شاید خوانندههای کمتری از مکافات و سختیهای متولد شدن این کتاب خبر داشته باشند و بدانند چهطور این رمان جهانی را که عمدتا بین ایدئولوژیهای رقابتی دو ابرقدرت تقسیم شده بود به تحرک وا داشت.
نقش سازمان سیا با چاپ یک نسخه جلد اعلا از این رمان به زبان روسی در آمستردام و یک نسخه کوچک جلد مقوایی در مقر خودش در واشنگتن سالها مخفی ماند. عملیات چاپ این کتاب به عهده شاخه شوروی سازمان سیا بود و با نظارت رییس وقت آن انجام شد. قرار بود نقش سیا در این عملیات به هیچ عنوان فاش نشود.
در طول جنگ سرد، سازمان سیا بسیار به ادبیات علاقهمند بود: به رمان، داستان کوتاه، شعر و به جویس، همینگوی، الیوت، داستایفسکی، تولستوی و نابوکوف. کتابها مثل سلاح عمل میکردند و اگر اثری ادبی در دسترس نبود یا دولت شوروی یا اروپای شرقی چاپش را ممنوع کرده بود، چاپ آنها میتوانست به عنوان تبلیغاتی عمل شود که نسخه دولت شوروی را از واقعیت به چالش بکشد. تا زمانی که جنگ سرد ادامه داشت، سازمان سیا چیزی حدود ده میلیون نسخه کتاب و مجله را مخفیانه پشت این پرده آهنین توزیع کرد و این بخشی از کارزار مبارزاتی سیاسی این سازمان بود. به همین ترتیب، «دکتر ژیواگو» فرصتی طلایی برای سیا بود.
رمان پاسترناک حول شخصیت دکتر-شاعر یوری ژیواگو میگذرد؛ حول زندگی هنری، عاشقانه و شکستها و از دست دادنهای این شخصیت در دهههایی حول و حوش انقلاب سال ۱۹۱۷ روسیه و گاهی به نظر میرسد دکتر ژیواگو همزاد پاسترناک است.
پاسترناک میدانست دنیای انتشارات روسیه از لحن غریب دکتر ژیواگو، از خشکهمقدسی علنی کتاب، از بیتفاوتی عظیمش نسبت به مطالبات رئالیسم سوسیالیستی و اجبار به زانو افتادن در مقابل انقلاب اکتبر دوری میکند.
اما پاسترناک آن زمان شهامت و بیپروایی غریبی از خودش نشان میداد: به دیدار اقوام کسانی میرفت که به [اردوگاه کار اجباری] گولاگ فرستاده شده بودند و به آنها کمک مالی میکرد. همه اینها در حالی بود که ترس از برچسب خوردن بسیاری را ترسانده بود. پاسترناک پادرمیانی میکرد و با مقامات حرف میزد که به آنها که به جنایات سیاسی متهم شده بودند، با شفقت رفتار کنند و از امضا کردن طومارهایی امتناع میکرد که درخواست اعدام آنهایی را داشتند که گفته میشد دشمن کشورند.
یک بار در جلسهای عمومی همقطارانش سرش آوار شدند، به این دلیل که تاکید میکرد نویسندهها نباید از کسی دستور بگیرند. به آنها گفت، «سر من فریاد نکشید، اما اگر مجبورید فریاد بکشید، دست کم یکصدا این کار را نکنید.»
پاسترناک هیچ نیازی حس نمیکرد که به درخواستهای سیاسی دولت در اثرش دست ببرد. پاسترناک اعتقاد داشت، قربانی کردن رمانش خیانت به نبوغ خودش است. در نتیجه، نهادهای ادبی شوروی هم امتناع کردند از این که دستشان به رمان «دکتر ژیواگو» بخورد.
خوشبختانه، کارگزاری ادبی که در مسکو کار میکرد نسخهای از این کتاب را به ناشری اهل میلان رساند. ژوئن سال ۱۹۵۶، پاسترناک قراردادی را با این ناشر میلانی امضا کرد که در مقابل همه تلاشهای کرملین و حزب کمونیست ایتالیا برای سرکوب کتاب مقاومت کرده بود. نوامبر سال ۱۹۵۷، نسخه ایتالیایی رمان «دکتر ژیواگو» منتشر شد.
کارشناسان سیا در واشنگتن بلافاصله متوجه شدند چرا مقامات شوروی از این رمان نفرت دارند. رییس شاخه شوروی در سیا نوشت، «این کتاب تهدید روشنیست برای آنچه کرملین قصد دارد از خودش به دنیا نشان دهد.»
پیام انسانی رمان پاسترناک -این که هر فردی مستحق آن است که زندگی خصوصی داشته باشد و استحقاق دارد که به عنوان انسان به او احترام گذاشته شود- ارزشهای اخلاقی نظام کمونیستی این کشور را از اساس به چالش میکشید که معتقد به قربانی کردن فردیت در این نظام بود.
اعضای سازمان سیا توصیه کردند این کتاب به حداکثر زبانهای دنیا چاپ شود و حداکثر توزیع رایگان را در دنیا داشته باشد و ادعا شود این کار به این دلیل انجام شده که توجه جایزه نوبل را به کتاب جلب کند.
سیا اولین مقصد برای توزیع این کتاب را، اولین نمایشگاه کتاب بعد از جنگ در نظر گرفت؛ نمایشگاه بینالمللی بروکسل در سال ۱۹۵۸. چهل و سه کشور قرار بود در این نمایشگاه شرکت کنند. هم روسیه و هم آمریکا غرفههای عظیمی ساخته بودند تا شیوه زندگی متفاوتشان را به رقابت هم بکشند. چیزی که از نظر سیا اهمیت داشت این بود که نمایشگاه موقعیت ویژهای فراهم کرده بود تا تعداد زیادی شهروندان از روسیه بتوانند برای این رویداد به غرب سفر کنند. بلژیک شانزده هزار ویزا برای شهروندان روسی صادر کرده بود.
این بار سیا برای چاپ کتاب با سرویس اطلاعاتی هلند تماس گرفت و با کمک آنها، که بخشی از نیروهایشان در واشنگتن تعلیم دیده بودند، ناشری در لاهه در هلند پیدا کردند و اوایل سال ۱۹۵۸ نسخه روسی رمان «دکتر ژیواگو» از ماشینهای چاپخانهای در این شهر در آمد. تعدادی از نسخههای این کتاب به کشورهای مختلف فرستاده شد و ۳۶۵ نسخه از آن راهی نمایشگاه جهانی بروکسل شد. نکته این جا بود که این کتاب نمیتوانست در غرفه آمریکا به نمایش گذاشته شود، اما سیا همدست نزدیکی برای این کار داشت: واتیکان.
کاتولیکهای مهاجر روس در غرفه واتیکان پشتپرده کتابخانه کوچکی درست کرده بودند و به این ترتیب بود که نسخه چاپی سیا از این رمان به دست شهروندان روسی رسید. آنها که دستشان به کتاب رسید، جلد کتاب را پاره کردند، صفحهها را قسمت کردند و آنها را در بخشهای مختلف لباسشان جاسازی کردند تا راحتتر بتوانند پنهانش کنند.
پوستر اقتباس سینمایی «دکتر ژیواگو»، اثر دیوید لین
سیا از خودش خیلی راضی بود. ماموریتش با موفقیت انجام شده بود. خبر رویت کتاب خیلی زود به گوش پاسترناک رسید و به نظر میرسید تلاشهای سیا انرژی دوبارهای به کتاب بخشید برای این که دوباره مطرح شود و توجه آکادمی نوبل را جلب کند و در نهایت جایزه این آکادمی را از آن خودش کند. اما کرملین اهدای جایزه نوبل را به کتاب حرکتی تحریکآمیز در جهت مخالفت با دولت شوروی خواند، به نویسنده کتاب توهین کرد و از او خواست جایزه را قبول نکند.
از آن طرف هم سازمان سیا دفترچه راهنمای مفصلی درست کرد و در اختیار کارکنانش قرار داد تا توریستهای غربی را تشویق کنند در صورت مواجهه با شهروندان روسی چهطور پای ادبیات و «دکتر ژیواگو» را به صحبتهایشان باز کنند. در این دفترچه نوشته شده بود، «مسافرها باید خودشان را آماده کنند تا با روسها نه تنها درباره مضمون اصلی این کتاب صحبت کنند که فریاد برای آزادی و شان فردیت انسان است، بلکه از وضعیت مصیبتبار افراد در جوامع کمونیستی هم حرف بزنند.»
حملهها به پاسترناک در مسکو بالا گرفت تا او را از اعتبار بیندازند، از آن طرف هم روزبهروز به تعداد دانشجوها و روشنفکرانی که به دنبال این کتاب بودند اضافه میشد. همین بود که سیا تصمیم گرفت نسخهای جیبی از این کتاب را دوباره چاپ کند، آن هم در قطع و اندازهای که بشود بهراحتی داخل جیب کت یا شلوار جایش داد. ژوییه ۱۹۵۹، نه هزار نسخه مینیاتوری از کتاب در یک جلد یا دو جلد منتشر شد. انتخاب چاپ دو جلدی کتاب به این دلیل بود که قطور نباشد و بشود راحت آن را پاره و پنهان کرد. نسخههایی از کتاب به اروپای شرقی فرستاده شد و تعدادی از آنها در کنار کتابهای دیگری به فستیوال صلح و دوستی جوانان و دانشجویان به وین. تلاشهای فراوانی شده بود که کتابهای متفاوتی از این دست در وین توزیع شود. سی هزار عنوان کتاب به چهارده زبان مختلف از جمله «۱۹۸۴»، «مزرعه حیوانات» و «خدایی که شکست خورد» در فستیوال وین توزیع شد و قرار شد دکتر ژیواگو در همین فستیوال بین لهستانیها، آلمانها، چکها، مجارستانیها و چینیها هم توزیع شود.
وقتی کاروانی از اتوبوسهای روسی در وین از راه رسیدند، جمعیت مهاجران روس سرازیر شدند سمت اتوبوسها و نسخههای مینیاتوری این رمان را از پنجرههای باز اتوبوسها به دست روسها رساندند. یکی از بازدیدکنندگان روس میگفت، وقتی از بازدید فستیوال برگشته، دیده کل اتوبوس را پر از نسخههای کوچک این رمان کردهاند. او میگفت، «البته که هیچ کدام ما کتاب را نخوانده بودیم، اما ازش میترسیدیم.» عوامل کگب، که نام خود را در این فستیوال «محقق» گذاشته بودند، تمام مدت این دانشجوها را زیر نظر داشتند؛ البته که همه میدانستند کار اصلی این محققها چیست. محققها در عمل نشان دادند تحملشان بیشتر از آن چیزی بود که انتظارش میرفت. آنها خطاب به بازدیدکنندگان روس میگفتند، «کتاب را بردارید، بخوانید، اما به هیچ طریقی آن را با خودتان به کشور برنگردانید.»