دو کتاب «دولت رفاه» و «بازخوانی و بازاندیشی دولت رفاه » حاوی ٣٢ مقاله درباره دولت رفاه، سیر تطور آن، میزان هم‌پوشانی مکاتب سیاسی و اقتصادی با آن و تغییرات رویکردی دولت رفاه در سال‌های اخیر است.
مؤسس دولت رفاه (مصرف بخش‌هایی از منابع عمومی کشور در راه آموزش، مراقبت‌های بهداشتی، رفع آسیب‌های اجتماعی، مراقبت از کودکان، مقرری‌های بیکاری و سالمندان) بیسمارک صدر اعظم اسطوره‌ای پروس بود که سودای خود در تشکیل کشور آلمان را محقق ساخت. شاید انگیزه اصلی او خلع سلاح سوسیالیست‌هایی بود که در دهه‌های پایانی قرن نوزدهم سر برکشیده بودند و حیثیت امپراطوری‌های محافظه‌کار را به چالش می‌کشیدند.

دولت رفاه

بسیاری از کشورهای اروپایی، دولت رفاه‌اند. حتی اگر گرایش‌های راست داشته باشند اما توجه به موضوعات یاد شده را از یاد نمی‌برند. برجسته‌ترین این گرایش در کشورهای اسکاندیناوی بویژه سوئد دیده می‌شود. آمریکایی‌ها به دلیل استیلای فرهنگ سرمایه‌داری، آموزه‌ها و الزامات دولت رفاه را به پررنگی اروپایی‌ها دنبال نمی‌کنند. (چندی پیش در همین‌جا و در معرفی کتاب «ناخوشی ما» تفاوت عملکرد دو سنت آمریکایی و اروپایی در حوزه نظام سلامت را مطرح کردم) نئو لیبرال‌ها که همه مشکلات عالم را در وجود نهاد دولت می‌دانند طبیعی است هرگونه مداخله دولت در تنظیم نابرابری‌ها را برنتابند. آنان عدالت اجتماعی را در قرائتی دیگر می‌جویند.

محافظه‌کاران، کمونیست‌ها، فمنیست‌ها و سایر نحله‌ها تضادها و اشتراکاتی با دولت رفاه دارند. حتی راست رادیکال که حدود٣ دهه است به عنوان قطب سوم در مقابل راست/چپ سنتی در اروپا برکشیده بخش زیادی از کارگران را -که سنتا پیاده نظام احزاب چپ و نیروی محرکه دولت رفاه بودند- به خود جذب کرده است. این همان نحله‌ای است که در زمان ظهور خود به احزاب تک مسئله‌ای و با شعارها و برنامه‌های ضد مهاجرتی شناخته می‌شد.

دولت رفاه البته نمودهای گوناگونی دارد. در بعضی کشورها، شیوه‌های پوپولیستی مانند یارانه و مستمری، وجه غالب آن را می‌سازد و در بعضی کشورها که به مدرنیزاسیون دولت رفاه اعتقاد دارند از سیاست‌های مصرف (مانند مستمری) به سرمایه‌گذاری اجتماعی تغییر ریل داده‌ است. رویکرد اخیر معتقد است چالش اصلی، دیگر گسترش فرصت‌های برابر اقتصادی نیست بلکه غلبه بر ضعف اجتماعی است که برآمده از خانواده‌های طلاق و ناتوانی بسیاری از افراد در تحصیل است. به عبارت بهتر با صرف بودجه عمومی کشور در جهت توسعه مهارت‌های انسانی، نسل آینده را ساخت و درهزینه‌های بعدی صرفه جویی کرد.

[این یادداشت در صفحه شخصی دکتر حسین انتظامی منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...