رمان «شهر بادخیز» [مدینة الریاح] نوشته موسی ولد ابنو [Moussa Ould Ebnou] با ترجمه فریبا حزباوی منتشر شد.

«شهر بادخیز» [مدینة الریاح] نوشته موسی ولد ابنو [Moussa Ould Ebnou]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، رمان «شهر بادخیز» در ۱۸۰ صفحه و بهای ۱۱۰ هزار تومان توسط انتشارات مروارید  روانه کتابفروشی‌ها شده است.

موسی ولد ابنو (متولد ۱۹۵۶) از شخصیت‌های علمی و از نویسندگان برجسته کشور موریتانی است. او رمان‌هایش را ابتدا به زبان فرانسوی می‌نویسد و سپس خود آنها را به عربی ترجمه می‌کند. از او دو رمان به زبان فرانسه منتشر شده است: «لمور غیرممکن» (۱۹۹۰) و «برزخ» (۱۹۹۴) که بعداً به عربی با نام‌های الحب المستحیل (الحب المستحیل) (۱۹۹۹) و مدینه الریاح (۱۹۹۹) منتشر شد.

رمان «شهر بادخیز» وی، که اتحادیه نویسندگان عرب آن را به‌عنوان یکی از صد رمان برتر جهان عرب انتخاب کرده، خواننده را به شکل کاملی با فرهنگ، تمدن، موسیقی و تاریخ کشور موریتانی آشنا می‌کند. توصیف‌ها و تشبیه‌های زیبا و ظریف و شاعرانه نویسنده برای انواع دانه‌های شن، پوشش گیاهی، طبیعت، مردم و زندگی مردم این کشور، مورد توجه بسیاری از خوانندگان قرار گرفته است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...