توانایی عشق ورزیدن چه چیز شگفت‌انگیزی بود! حالا درک می‌کرد چرا این‌قدر برای آن همه آدم مهم بود، در واقع برای همه. با حسرتی خاص در دلش، فکر کرد چه قدر به دیگران رنج تحمیل کرده، ولی هیچ کاری نمی‌شد کرد، عشق است دیگر. این همان چیزی است که مجبورمان می‌کند ماموریت‌مان بر زمین را درک کنیم، و هدف‌مان در زندگی را... صخره‌ها تلاش نمی‌کردند کاری بکنند، یا حتی نظم یا ترتیبی بگیرند تا بتوانند در برابر حمله‌ی مستمر طبیعت بهتر مقاومت کنند

ماموریت ما برای زمین! | الف


پائولو کوئلیو، که معمولاً در آثارش از کشورهای متعددی روایت می‌کند و از اسطوره‌ها و افسانه‌ها و ادبیات کهن ملت‌های مختلف الهام می‌گیرد، این بار به سراغ هلند، نپال و ترکیه می‌رود و حواشی مربوط به هر کدام از این کشورها را در سطحی از روایت می‌گنجاند.

سفرهای یک هیپی پائولو کوئلیو

«هیپی» [Hippie] روایت دوره‌ی کوتاهی از زندگی جوانی برزیلی به نام پائولو است که همراه با دختری هلندی به نام کارلا سفری را در دل سفری دیگر آغاز می‌کند. او که به دنبال رفع کنجکاوی برای دیدن یکی از دو میدان معروف دنیا که به مرکز عالم معروفند، راهی آمستردام شده است، قصد دارد تا پس از تجربه‌ی کوتاهی از زندگی در این شهر و دیدن میدان دام، راهی لندن شود تا آن میدان دیگر یعنی پیکادلی را نیز از نزدیک ببیند. اما پرسه در میدان دام آمستردام او را با کارلا، دختری هیپی که رویای رفتن به نپال را واقعیت می‌بخشد، آشنا می‌کند.

کاتماندو، پایتخت نپال، برای آن‌ها تنها مقصدی برای سفرشان نیست بلکه شهری است که با ورود به آن بسیاری از پرسش‌های فلسفی و انسان‌شناسانه‌شان پاسخ داده خواهد شد. سفر جدید پائولو، همراهی کارلا در راه رسیدن به نپال است. آن‌ها با ورودشان به شهر استانبول در ترکیه دنیاهای جدیدی را تجربه می‌کنند. دنیاهایی که به شناختی فردی از خودشان و درون‌شان می‌انجامد. و دستاوردهایی به دست می‌آورند که نه تنها مسیر سفرشان را بلکه مسیر زندگی‌شان را نیز برای همیشه تغییر می‌دهد: «توانایی عشق ورزیدن چه چیز شگفت‌انگیزی بود! حالا درک می‌کرد چرا این‌قدر برای آن همه آدم مهم بود، در واقع برای همه. با حسرتی خاص در دلش، فکر کرد چه قدر به دیگران رنج تحمیل کرده، ولی هیچ کاری نمی‌شد کرد، عشق است دیگر. این همان چیزی است که مجبورمان می‌کند ماموریت‌مان بر زمین را درک کنیم، و هدف‌مان در زندگی را. هر که با این نکته در ذهنش زندگی کند، سایه‌ی نیکی و امنیت از پی‌اش می‌آید، در لحظه‌های سخت، آرامش می‌یابد، همه چیز را می‌دهد بی این‌که در عوض، چیزی طلب کند جز حضور عاشق، نگه‌دارنده‌ی چراغ، مجرای سازندگی، مشعلی که راه را روشن می‌کند.»

شخصیت‌های محوری داستان را پائولو و کارلا برمی‌سازند اما، میرت و رایان نیز در بسیاری از بخش‌های داستان نقشی بیش از شخصیت فرعی بر عهده دارند. این زوج جوان که از مسافران اتوبوس کاتماندو هستند گاه نقش راهنما را بر عهده دارند و گاه در نقش پیر و مراد فرو می‌روند. گاهی وسیله‌ای هستند برای رساندن پائولو و کارلا به مقصد و گاه بسیار بازدارنده عمل می‌کنند. اما به نظر می‌رسد که همه‌ی شخصیت‌ها در حین سفر عجیب‌شان با اتوبوس کاتماندو، سیر و سلوکی درونی را نیز پشت سر می‌گذارند. نویسنده در آغاز کتاب با توضیح کوتاهی روشن می‌سازد که بخش‌های زیادی از کتاب را بر اساس واقعیت‌هایی از زندگی خود نوشته است اما جزئیات و ترتیب اتفاقات را بر هم زده است. حضور راوی دانای کل در طی تمام داستان، این امکان را فراهم کرده است که نویسنده مسایل را تنها از زاویه‌ی دید پائولو ننگرد بلکه در دنیای ذهنی سایر شخصیت‌ها نیز پرسه‌هایی عمیق بزند و روایتی چند بعدی از تجربه‌هایی شخصی ارائه دهد.

هیپی پائولو کوئلیو

«هیپی» در قالب رمانی واقع‌گرایانه نوشته شده است و جای‌جای آن پر است از توصیفات مکان‌ها و فضاها و مناظر. این توصیف‌ها که معمولا نشان‌دهنده‌ی احساسات و تمایلات درونی کاراکترهاست، علاوه بر معرفی فضا و جغرافیای مکان، پیوندی محسوس بین ذهنیات و عینیات نیز برقرار می‌کنند: «بقیه‌ی آن‌جا مطلقا بی‌نظمی بود، بی‌نظمیِ صخره‌های سیاه و صخره‌های دیگر، بی هیچ قاعده‌ای، و هیچ توجهی به ظاهرکه به خصوص، زیباترشان کرده بود. صخره‌ها تلاش نمی‌کردند کاری بکنند، یا حتی نظم یا ترتیبی بگیرند تا بتوانند در برابر حمله‌ی مستمر طبیعت بهتر مقاومت کنند. صخره‌ها ممکن بود از میلیون‌ها سال پیش آن جا بوده باشند یا فقط از دو هفته پیش. تابلوهای نزدیک ورودی از رانندگان می‌خواست مراقب ریزش کوه باشند، معنی‌اش این بود که کوهستان هنوز در حال شکل‌گیری است، کوه‌ها زنده بودند، صخره‌ها مثل آدم‌ها در جست وجوی هم بودند.» کتاب با ترجمه‌ای روان و نثری سلیس و یکدست ارائه شده است و درج نام‌نامه‌ای شامل نام‌های غیر‌فارسی در انتهای کتاب نیز تاییدی است بر ترجمه‌ی حرفه‌ای این اثر. همچنین ویراستاری دقیق و درست نیز از جمله عواملی است که خوانش این کتاب را آسان و لذت‌بخش می‌کند.

[رمان «هیپی» به قلم پائولو کوئیلو؛ با ترجمه‌ی امیرمهدی حقیقت در 244صفحه توسط نشر چشمه منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...