پیشران جنگ و دگرگونی | تجارت فردا


طول دوره مورد بحث بر نوع پوشش اخبار بسیار تاثیرگذار خواهند بود. اخباری که یک روزنامه بر آن تمرکز می‌کند بسیار با اخبار هفته‌نامه و ماهنامه متفاوت است. اما اگر روزنامه‌ای داشتیم که هر پنجاه سال یک‌بار منتشر می‌شد چه؟ چنین روزنامه‌ای به احتمال زیاد فقط در مورد روندهای مثبت بلندمدت بحث می‌کند. به جای اخبار حوادث و آمار ناامیدکننده، صفحه اول یک روزنامه پنجاه‌ساله امروز ممکن است در مورد کاهش نرخ مرگ‌ومیر کودکان در جهان از 14 درصد به 4 درصد گزارش کند، یا این واقعیت که اکنون اشتغال در خدمات اکثریت مشاغل در سراسر جهان را تشکیل می‌دهد.

خلاصه کتاب کوتاه‌ترین تاریخ اقتصادی» [the shortest history of economics] اندرو لی [Andrew Leigh]

در یک دوره طولانی، بیشتر توسعه اقتصادی این‌گونه است. پیشرفت در سلامت کودکان با داستان ملکه آن -قدرتمندترین زن در عصر خود- تجسم یافته است. بین سال‌های 1684 و 1700، او هفده بار باردار شد. تمام بارداری‌های او به جز یک مورد به مرده‌زایی، سقط جنین یا مرگ در دوران کودکی ختم شد. سه قرن بعد، حتی فقیرترین والدین هم بعید به نظر می‌رسد فرزندی را از دست بدهند. پیشرفت در بهداشت و پزشکی جان میلیون‌ها نفر را نجات داده است. علاوه بر این به طور واقعی، کارگران در بیشتر کشورها اکنون در یک روز بیشتر از همتایان خود در سال 1900 در یک هفته درآمد دارند.

اما برای دانستن این روند باید تاریخ اقتصاد را شناخت و «کوتاه‌ترین تاریخ اقتصادی» [the shortest history of economics] اندرو لی [Andrew Leigh] می‌تواند بهترین گزینه برای این کار باشد. دامنه کتاب بسیار جاه‌طلبانه است و آن‌طور که نویسنده می‌گوید، «این کتاب کوچک داستان بزرگی را روایت می‌کند. این داستان سرمایه‌داری است- سیستم بازار ما چگونه توسعه یافت. این داستان رشته اقتصاد و برخی از چهره‌های کلیدی است که آن را ساخته‌اند و داستان این است که چگونه نیروهای اقتصادی تاریخ جهان را شکل داده‌اند». قطعاً کتاب 250صفحه‌ای اندرو لی، که در فوریه سال 2024 برای نخستین‌بار منتشر شد کوتاه‌ترین تاریخ اقتصادی منتشرشده نیست (حداقل دو مورد کوتاه‌تر از آن چاپ شده است)، اما شاید با اطمینان زیادی بتوان گفت بهترین آنهاست. می‌توان گفت این کتاب بیش از یک تاریخ اقتصاد صرف، درباره تاریخ جهان از دیدگاهی اقتصادی است. نویسنده در ابتدای کتاب سه هدف را برای خود تعیین کرده است: روایت داستان چگونگی ظهور سرمایه‌داری و نظام بازار، بحث درباره ایده‌ها و افرادی که رشته اقتصاد را شکل دادند و بررسی چگونگی تاثیر نیروهای اقتصادی بر تاریخ جهان، و می‌توان گفت به هر سه این اهداف دست پیدا کرده است حتی اگر با استدلال‌های وی موافق نباشید. اقتصاد را می‌توان به عنوان یک علم اجتماعی تعریف کرد که به مطالعه چگونگی به حداکثر رساندن رفاه در مواجهه با کمبود می‌پردازد. رفتار افراد به عنوان کوچک‌ترین واحدهای اقتصادی و نحوه کار ما با هم در خانواده‌ها و شرکت‌ها را در نظر می‌گیرد.

همین روند در مورد نحوه تعامل ما در بازارها هم وجود دارد که در آن خریداران و فروشندگان با هم قیمت تعادلی را تعیین می‌کنند. اقتصاد همچنین بررسی می‌کند که وقتی بازارها شکست می‌خورند چه اتفاقی می‌افتد و چگونه سیاست‌های عمومی ممکن است فقر، تغییرات آب‌وهوا یا تثبیت قیمت‌ها را بهبود بخشد. اقتصاد خرد مطالعه چگونگی تصمیم‌گیری افراد است. اقتصاد کلان به اقتصاد به عنوان یک کل نگاه می‌کند. اغلب، کتاب‌های رایج در مورد اقتصاد بر یکی از این دو بحث اصلی تمرکز می‌کنند، لی در این کتاب تلاش می‌کند اقتصاد خرد و کلان را با هم ترکیب کند. وی تلاش می‌کند به صورت زمانی در طول تاریخ حرکت کرده و تصمیمات افراد و مسیر کل جوامع را با دیدگاهی اقتصادی بررسی کند. کتاب به چهارده فصل تقسیم شده و هر فصل به یک نقطه عطف در تکامل انسان و نقش آن بر رفاه اقتصادی می‌پردازد. نویسنده ما را به سفری می‌برد که از آفریقای ماقبل تاریخ شروع می‌شود و به جوامع کشاورزی در سراسر جهان، از جمله قدرت‌های بزرگی مانند ایالات‌متحده، بریتانیا و اروپا می‌رسد. اندرو لی توضیح می‌دهد که چگونه مزیت‌های جغرافیایی در تبدیل اروپا به یک جامعه حمایت‌کننده نقش داشته است، و آن را در مقابل قاره‌های آفریقا و آمریکا قرار می‌دهد؛ جایی که توزیع منابع طبیعی متنوع در ابتدا به اقتصاد آنها شکل می‌دهد و به نابرابری‌ها منجر می‌شود.

داستانی که لی در طول کتاب تعریف می‌کند نه‌تنها بسیار قانع‌کننده است که بسیار جذاب هم روایت شده و برای همین بعید است بتوانید آن را نیمه‌کاره رها کنید. علاوه بر این، روایت لی، داستانی است که با معرفی متوالی گروهی از اقتصاددانان تاثیرگذار جان می‌گیرد- از آدام اسمیت شروع می‌شود و بسیاری از «بزرگ‌های» قرن‌های نوزدهم و بیستم را شامل می‌شود و در قرن حاضر با استرن، گلدین، کانمن و چتی، که از طریق بینش‌های تازه خود، درک ما را از روشی که اقتصادهای بازار در آن کار می‌کنند به طور مادی بهبود بخشیده‌اند، به پایان می‌رسد. اما در عین حال این انتقاد به طور مرتب به کتاب وارد شده که از کنار وقایع مهمی مانند سال 1929 و تورم بزرگ دهه 1970 یا حتی بحران 2008 می‌گذرد.

فصل پایانی کتاب اما به اندازه بقیه بخش‌ها خوش‌بینانه نیست. لی در این فصل بحث می‌کند که آیا این روند بلندمدت رشد اقتصادی ما را شادتر کرده است؟ در دهه 1970، ریچارد ایسترلین، اقتصاددان، به بررسی‌های اولیه درباره رضایت از زندگی نگاه کرد و به این نتیجه رسید که فراتر از یک نقطه خاص، پول بیشتر مردم را شادتر نمی‌کند. «پارادوکس ایسترلین» تا دهه 2000 حکمت پذیرفته‌شده بود، زمانی که تجزیه‌وتحلیل جدید، بر اساس بررسی‌های بسیار گسترده‌تر، نشان داد که این پارادوکس وجود ندارد. در داخل کشورها، افراد با درآمد بالاتر خوشحال‌تر هستند. در جهان اما مردم ساکن کشورهای با درآمد سرانه بالاتر شادتر هستند.

بیش از شادی، داده‌های جدید نشان می‌دهند که در داخل و در میان کشورها، افرادی که درآمد بیشتری دارند، به احتمال زیاد می‌گویند که احساس آرامش می‌کنند، با آنها با احترام رفتار می‌شود، زیاد لبخند می‌زنند و می‌خندند، و غذای خوب می‌خورند. افراد با درآمد بالاتر -و افراد در کشورهای با درآمد سرانه بالاتر- احتمال کمتری دارد که بگویند از درد جسمی، کسالت یا غم رنج می‌برند. در داخل کشورها، افرادی که درآمد بالاتری دارند به احتمال زیاد می‌گویند که عشق را تجربه کرده‌اند. بله، به نظر می‌رسد حداقل به نظر اندرو لی باید تمام آموزه‌های رمانتیک و غیررمانتیک قبلی را فراموش کنیم. اما لی بر این باور است که افزایش نابرابری تنها دلیل نگرانی اقتصادی نیست. مطالعات جرج آکرلوف، اقتصاددان در مورد اقتصاد هویت، اهمیت توجه به اینکه مردم چگونه خود را درک می‌کنند، برجسته کرده است. در الگوی استاندارد اقتصادی، تنها نقطه کار، کسب درآمد برای مصرف است. اما اقتصاد هویت به ما یادآوری می‌کند که هویت بسیاری از افراد به جای آنچه مصرف می‌کنند، حول آن چیزی است که تولید می‌کنند. به گفته وی، ظهور سیاستمداران پوپولیست تا حدی واکنشی است علیه از دست دادن مشاغل امن طبقه کارگر، و به ما یادآوری می‌کند که پایین بودن نرخ بیکاری برای یک جامعه باثبات تا چه اندازه بااهمیت است.

همچنین لی بر خلاف بسیاری از بررسی‌های اخیر که بعضی از آنها را در همین صفحه هم معرفی کرده‌ایم، در درازمدت، هوش مصنوعی را خطر فاجعه‌باری برای بشریت می‌داند. لی در این مورد عقیده دارد، علاوه بر اینکه استفاده گسترده از هوش مصنوعی به احتمال زیاد درآمد متوسط را افزایش می‌دهد، اما می‌تواند جایگزین بسیاری از مشاغل شود که همان‌طور که در بالا گفته شد به معنای نرخ بیکاری بیشتر و عدم ثبات جامعه خواهد بود، حتی اگر به نحوی درآمد مورد نیاز این گروه از افراد (که مشاغل خود را از دست داده‌اند) تامین شود. علم اقتصاد به ما یادآوری می‌کند که هرچه یک فناوری ارزان‌تر شود، شرکت‌های بیشتری احتمالاً آن را به کار می‌گیرند و بیشترین سود را نصیب کسانی می‌کنند که صاحب ماشین‌ها هستند و این به معنای نابرابری بیشتر هم خواهد بود. اما به عقیده لی، این تنها بخشی از مشکل هوش مصنوعی است. در بیشتر موارد، ماشین‌های هوشمند احتمالاً در تمام وظایف ممکن از انسان‌ها بهتر عمل می‌کنند و در درازمدت به عقیده لی، شکاف میان توانایی‌های آنها و ما مانند شکاف میان ما و حیوانات خانگی‌مان خواهد بود. وقتی این اتفاق بیفتد، بسیار مهم است که این ماشین‌ها ارزش‌های ما را قبول داشته باشند و قادر به ملغی کردن آنها نباشند و مایل به همزیستی مسالمت‌آمیز با بشریت باشند. هوش مصنوعی سرکش احتمالاً بزرگ‌ترین تهدید بلندمدت برای آینده بشریت است. در واقع این احتمال به نظر لی آنقدر بالاست که نیمی از فصل پایانی کتاب خود را به آن اختصاص می‌دهد؛ موضوعی که در میان پژوهشگران جدی علم اقتصاد سابقه چندانی ندارد.

«کوتاه‌ترین تاریخ اقتصادی» کتابی نوشته‌شده برای عامه خوانندگان است. ارجاعات چندانی به کتاب‌های تخصصی برای دریافت اطلاعات بیشتر در کتاب مشاهده نمی‌کنید، اما لی برای جامعه هدفی که برای خود تعیین کرده است بسیار خوب می‌نویسد، نه‌فقط به این دلیل که موضوع خود را می‌شناسد، بلکه به این دلیل که برای خود یک هدف مشخص تعیین کرده است: به ما اطمینان دهد که تکامل یک اقتصاد بازار با تنظیم سبک در یک دولت دموکراتیک (مسلماً همان چیزی است که اکنون در آن زندگی می‌کنیم) تنها راه عقلانی برای دستیابی به «بزرگ‌ترین خیر برای بیشترین تعداد» است و نباید جذابیت‌های پوپولیستی و فشارهای موقت موجب شود از این راه خارج شویم. درک مبانی علم اقتصاد، کاری که لی تلاش می‌کند در کتاب خود انجام دهد، به ما امکان می‌دهد تشخیص دهیم که چگونه رویدادها در یک دوره می‌توانند اثرگذار باشند و پیامدهایی داشته باشند که ممکن است در طول قرن‌ها ادامه داشته باشد. در کوتاه‌مدت، می‌توانیم ببینیم چه چیزی موثر بوده و چه چیزی موثر نیست، چه کسی برنده است و چه کسی بازنده است.

اگرچه لی اذعان می‌کند که «سرمایه‌داری رفاه کسانی را که فاقد سرمایه هستند تضمین نمی‌کند»، اما پیشنهاد می‌کند که این مشکل با مقدار متوسطی از مداخله فعال دولت در «بازار» حل خواهد شد. در این زمینه وی با اکثر اقتصاددانان که پیشنهاد می‌کنند این مشکل بدون دخالت و منفعلانه از طریق سازوکارهای عمدتاً نادیده‌ای به وقوع خواهد پیوست، مخالف است. در حالی که نابرابری‌ها، گاهی اوقات غیرمنتظره رخ می‌دهند، لی این موارد را «شکست‌های بازار» می‌داند- اشکالاتی که با مدیریت اقتصادی درست قابل رفع شدن است. لی خود دولت را از نظر اقتصادی به عنوان یک «مدیر ریسک» می‌بیند که هم برای بازارها و هم برای افرادی که در آن زندگی می‌کنند و به آنها وابسته هستند داوری می‌کند.

اندرو لی عاقلانه به ما توصیه می‌کند که برای پایداری پیشرفتی که در صدها سال گذشته شاهدش بوده‌ایم لازم است «اثرات خارجی یعنی تاثیرات مثبت و منفی تصمیمات [ما] بر دیگران را فراموش نکنیم»، اما همان‌طور که تاریخ اقتصاد او ما را به تمجید از اقتصاد بازار سوق می‌دهد، فصل پایانی دلهره‌آور او سهواً توضیح می‌دهد که چرا سیستم بازار می‌تواند یک سیستم شکست‌خورده (حداقل بدون دخالتی وسیع) محسوب شود: اقتصاد بازار بحران‌های اقلیمی یا تنوع زیستی را حل نمی‌کند، زیرا سرمایه‌گذاران بازار از آنها سود می‌برند. اقتصاد بازار بی‌خانمانی را ریشه‌کن نمی‌کند، زیرا برای سرمایه‌گذاران کاملاً کار می‌کند، و هیچ‌یک از طرف‌های اصلی از اولویت دادن به ثروتمندان و قدرتمندان دست نمی‌کشند. این ثروتمندان هستند که احزاب اصلی را تحت حمایت مالی قرار می‌دهند. کسانی که می‌گویند (و تلاش می‌کنند ما باور کنیم) «بازار» شکست نمی‌خورد، سرمایه‌گذاران شرکتی ثروتمند، و میلیاردرهایی مانند کری استوکس و مرداک‌ها هستند که صاحب رسانه‌ها هستند. همین گروه از افراد هستند که از «بحران بی‌خانمانی» یا «بحران هزینه زندگی» یا «بحران بیکاری» به عنوان مشکلات محلی گذرا یاد می‌کنند که فقط به «مدیریت ریسک» صحیح از سوی دولت نیاز دارد. در حالی‌ که اگر این بحران‌های مثلاً گذرا را در کنار هوش مصنوعی و پیش‌بینی‌های لی در مورد آن در فصل پایانی کتاب قرار دهیم، به نتایج ناخوشایندی خواهیم رسید. شاید زندگی در یک دنیای آخرزمانی که تاکنون فقط در فیلم‌های تخیلی دیده بودیم، چندان هم از ما فاصله نداشته باشد.

«امیدوارم با خواندن این کتاب، تاریخ بشریت را کمی متفاوت ببینید. وقتی به نقشه جهان نگاه می‌کنید، به یاد بیاورید که چگونه شکل قاره‌ها به تعیین اینکه چه کسی مستعمره شده است کمک کرد. وقتی آینه‌ای را می‌بینید، به این فکر کنید که چگونه اختراع آن فرهنگ مصرف را ایجاد کرده است. هنگامی که از یک پلت‌فرم بزرگ فناوری استفاده می‌کنید، متوجه شوید هزینه استفاده از آن را نه با پول نقد که با داده‌های خود پرداخت می‌کنید و به‌هرحال استفاده از آن رایگان نیست. و از شانس خود که در زمانی زندگی می‌کنید که اکثر بشریت به مدارس، واکسن‌ها و اینترنت دسترسی دارند، آگاه باشید.» اینها جملات پایانی کتاب لی است و می‌توان گفت به این اهداف هم دست یافته است. کتاب وی اگرچه برای خواننده متخصص جز لذت خواندن متنی بسیار جذاب چیز زیادی نخواهد داشت، اما برای خواننده عام علاوه بر این لذت، دانستنی‌های بسیاری برای استفاده آگاهانه در زندگی روزمره به همراه دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...