اثبات علمی اشغالگری صهیونیستی | فرهیختگان


«من در کتاب‌هایم، مخصوصا در کتاب «ده غلط مشهور درباره اسرائیل» [Ten myths about Israel] سعی کردم تا تنها نقل‌قول‌هایی را اضافه ‌کنم که بر این نکته تاکید کنم ایدئولوگ‌ها و رهبران صهیونیست نمی‌توانستند بدون خلاص شدن از جمعیت بومی، حال چه با توافق چه با زور، پیاده‌سازی موفقیت‌آمیز پروژه‌شان را تجسم کنند.» این صحبت‌های ایلان پاپه [Ilan Pappé] نویسنده اسرائیلی مصائب زیادی را برایش به وجود آورد اما باعث نشد از آنچه سال‌ها هدفش بود و برایش زحمت کشید، دور شود. ایلان پاپه پس از انتشار اسناد مربوط به بریتانیا و اسرائیل در اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی به بازنویسی تاریخ شکل‌گیری اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و اخراج و فرار 700 هزار فلسطینی در همان سال پرداخت و به نتایج قابل‌تاملی هم رسید. به گفته او، اخراج این افراد به‌منظور پاکسازی قومی در فلسطین انجام شده است. او تشکیل اسرائیل را مقصر فقدان صلح در خاورمیانه می‌داند.

ده غلط مشهور درباره اسرائیل» [Ten myths about Israel]  ایلان پاپه [Ilan Pappé]

پژوهش‌های ایلان پاپه، برای اثبات اینکه اسرائیل سرزمینی را غصب کرده، مهم‌ترین دلیل برای این بود که او را از سرزمین اشغالی فلسطین اخراج کنند، اما او قبل از این اتفاق، خودش به انگلستان رفته است. او در دانشگاه اگزتر بریتانیا مدیریت دپارتمانی را در دفاع از مردم فلسطین برعهده دارد. به گفته خودش بارها تهدید شده که پژوهش‌هایش را متوقف کند. اما ایلان پاپه، فعلا تمرکزش را بر این موضوع گذاشته که اثبات کند فلسطینی‌ها مظلوم واقع شده‌اند و باید از آنها دفاع کرد. در گزارش امروز نگاهی داشتیم به کتاب‌هایی که او منتشر کرده و نگاهی ویژه‌تر به کتاب «10 غلط مشهور درباره اسرائیل».

پاسخ به دو پرسش مهم

کتاب حاشیه‌دار ایلان پاپه برای پاسخ به دو پرسش مهم منتشر شده و به گفته خودش او بعد از تحقیق‌های بسیاری که انجام داده، درباره دلیل اصلی برای نوشتن این کتاب می‌گوید: «برای من همیشه نوشتن درمورد اینکه چطور اسرائیل، فلسطین را اشغال کرد، مهم بود. می‌خواندم و می‌خواندم تا اینکه به دو پرسش مهم رسیدم که همین دو پرسش باعث شد کتاب ده غلط را بنویسم.»

او در توضیح این دو پرسش می‌گوید: «دو پرسش مهم در رابطه با حضور اسرائیل در فلسطین وجود دارد که هر دو را در این کتاب مورد بررسی قرار دادم. پرسش اول این بود، که «آیا اراده‌ای برای بیرون راندن فلسطینی‌ها وجود داشت؟» پرسش دوم هم درمورد خروج داوطلبانه فلسطینی‌ها در سال 1948 است. یک نکته مهم، این است که من در این کتاب فقط، برخی نقل‌قول‌ها را آورده‌ام و کنار هم قرار دادن این نقل‌قول‌ها، نشان می‌دهد که رهبران جنبش صهیونیستی، با جدیت به انتقال فلسطینی‌ها فکر می‌کردند. درست است که در دیدارهای عمومی، تمام ایدئولوگ‌ها و رهبران صهیونیست درباره انتقال با توافق صحبت می‌کردند، اما حتی آن سخنرانی‌ها هم واقعیتی تلخ را آشکار می‌کنند که چیزی شبیه انتقال داوطلبانه وجود ندارد. شیوه عمل چنین نبوده و این بازی با کلمات است.»

فلسطینی‌ها خودشان خواستند تا بروند!

سال‌هاست که غاصبان صهیونیستی در برابر همه حرف‌هایی که درمورد اخراج فلسطینی‌ها از سرزمین‌شان زده می‌شود، می‌گویند، آنها خودشان خواسته‌اند بروند و هیچ اجباری در بیرون کردن‌شان نبوده است، ایلان پاپه در این‌باره گفته است: «این ایده که فلسطینی‌ها داوطلبانه رفتند تنها فرضیه غلط مرتبط با جنگ ۱۹۴۸ نیست. سه مورد دیگر هم هستند که اغلب پخش می‌شوند تا با ارائه توضیحاتی اهمیت رویدادهای آن سال را تقلیل دهند. اولین مورد این است که فلسطینی‌ها مقصر هرچه بر سرشان آمد، هستند، زیرا طرح تقسیم نوامبر ۱۹۴۷ سازمان ملل را رد کردند. این ادعا ماهیت استعماری جنبش صهیونیستی را نادیده می‌گیرد. آنچه واضح است اینکه پاکسازی قومی فلسطینیان به هیچ شکل نمی‌تواند به‌عنوان «تنبیه» توجیه شود که به‌دلیل ردکردن طرح صلح سازمان ملل بر سرشان آمده است. آن هم طرح صلحی که بدون هیچ مشاوره‌ای با خود فلسطینی‌ها طراحی شده بود.»

اسرائیل دست صلح را دراز کرد اما...

مقامات اسرائیل همیشه می‌گویند، این ما بودیم که بعد از جنگ سال 1948، دست صلح را به‌سمت فلسطینی‌ها دراز کردیم اما آنها نخواستند و نشد. در برابر این فرضیه که همیشه تکرار می‌شود، ایلان پاپه بعد از تحقیق‌های فراوان گفته است: «آنچه مشخص است اینکه در واقع رهبران مصالحه‌ناپذیر اسرائیل به‌وضوح از ورود به مذاکرات بر سر آینده فلسطین بعد از قیمومیت یا بررسی بازگشت مردم اخراج‌شده یا فرارکرده خودداری کردند. درحالی‌که دولت‌های عرب و رهبران فلسطینی حاضر بودند در ابتکار صلح جدید و منطقی‌تری از سازمان ملل شرکت کنند، رهبران اسرائیلی در سپتامبر ۱۹۴۸ چشم‌شان را روی قتل میانجی سازمان ملل، کنت برنادوت، به دست تروریست‌های یهودی بستند. وقتی مذاکرات جدید در پایان ۱۹۴۸ آغاز شد، آنها هر پیشنهاد جدیدی برای صلح از سوی نهاد جانشین برنادوت، کمیسیون آشتی فلسطین را رد کردند.»

دولتی که با گناه پدید آمد!

وقتی در کتاب‌ها و مقاله‌های مختلفی که درمورد فلسطین و سرنوشت مردمش نگاشته شد، تامل کنید، نشان می‌دهد که اسرائیلی‌ها همواره تلاش داشته‌اند حرف‌شان را در رسانه‌ها غالب کنند و نگذارند حرف اصلی شنیده شود، ایلان پاپه در کتابش بر مساله جنایت اسرائیل درمورد پناهندگان فلسطینی هم تحقیق کرده و در این‌باره گفته است: «اسرائیل منحصرا مقصر ایجاد مساله پناهندگان فلسطینی است. این تقصیر برایش مسئولیت حقوقی و اخلاقی هم دارد. پیامد حقوقی‌اش این است که حتی اگر بعد از گذشت این دوران طولانی، کسانی که مرتکب عملی شده‌اند که جنایت علیه بشریت قلمداد می‌شود، مشمول مرور زمان شوند، خود عمل همچنان جنایتی است که هیچ‌کس به‌خاطرش به دادگاه کشیده نشده است. پیامد اخلاقی‌اش هم این است که دولت یهودی-البته مثل خیلی دولت‌های دیگر- از گناه زاده شد اما این گناه یا جنایت را هرگز قبول نکرد. بدتر از این، در میان حلقه‌های مشخصی در اسرائیل هنوز این گناه پذیرفته می‌شود، اما هم‌زمان و کاملا با درنظرگرفتن گذشته و به‌عنوان سیاستی برای آینده علیه فلسطینی‌ها در هر کجا که باشند، توجیه می‌شود. این نکته را هم باید تاکید کنم که هیچ‌گاه جنایت‌های اسرائیل تمام نشد و همچنان هم درحال انجام است.»

القای عقیده مهم و ضروری

نوریت پلد الهانان، نویسنده اسرائیلی در کتاب‌هایی که چند جلد از آن منتشر شده، به‌صورت پیوسته از آموزش مدارس در اسرائیل گفته است و سعی کرده با تحقیق‌های کاملی که انجام می‌دهد، بحث شست‌وشوی مغزی توسط دولت صهیونیستی در مدارس و القای این نکته را که ما (اسرائیلی‌ها) از همه برتر هستیم، مطرح کند. ایلان پاپه در گفت‌وگویی این موضوع را تایید کرده و در این‌باره گفته است: «القای عقیده در اسرائیل خیلی مهم است، به احتمال قریب‌به‌یقین بیش از هر جامعه دیگری. این مساله از یک نظام [سیاسی] اقتدارگراتر ناشی نمی‌شود، بلکه به این خاطر است که القای عقیده از زمان تولد شما تا روز مرگ‌تان در جریان است و هیچ‌کس انتظار ندارد که شما از آن بیرون بزنید، چراکه شما به‌طور دائمی و پیوسته در آن غوطه‌ورید. همان‌طور که نوریت پلد الهانان در کتابش می‌گوید، این شرایط، قابل‌مقایسه‌ است با شرایط یک فرد مذهبی که ملحد می‌شود و همچنان به این باور ادامه می‌دهد که شاید خدا وجود داشته باشد، و اینکه اگر گناهی مرتکب شود، خدا می‌تواند او را تنبیه کند.»

دو هدف اساسی برای بیرون راندن مردم

رژیم صهیونیستی برای کارهایش همیشه توجیه داشته است و سعی کرده با این کار، اهدافش را پیش ببرد. ایلان پاپه درمورد اهداف اصلی صهیونیست‌ها برای فلسطین ضمن اشاره‌ به ظهور جنبش صهیونیسم در سال 1936 گفته است: «صهیونیست‌ها دو هدف داشتند، اولین هدف‌شان پیدا کردن مکانی بود که یهودی‌ها بتوانند در آنجا با امنیت زندگی کنند. از طرف دیگر، برخی یهودیان می‌خواستند گروه مذهبی‌شان را به گروهی ملی تبدیل کنند. اما‌ مشکلات زمانی شروع شد که آنها زمین فلسطینی‌ها را برای به انجام رساندن این دو پروژه خود انتخاب کردند. از آنجا که این سرزمین مملو از جمعیت بود، مسلم بود که باید از مسیر زور و راندن مردم بومی محلی از این مساله می‌گذشتند.»

ایلان پاپه یک نکته را درمورد اشغال سرزمین فلسطین مهم می‌داند و می‌گوید: «زمان زیادی طول کشید تا فلسطینی‌ها دریابند که برنامه صهیونیست‌ها چه بوده است و همین باعث شد اسرائیل کارش را راحت‌تر پیش ببرد، زمانی که در 1917 قرارداد بالفور به امضا رسید، فلسطینی‌ها متوجه نشدند که چه اتفاقی افتاده و برای همین هیچ اعتراضی به این قرارداد نکردند. اما استراتژی‌‌های این قرارداد پیامدهایش در سال 1936 دیده شد، آن هم زمانی که فلسطینی‌ها از زمین‌های خریداری‌شده توسط صهیونیست‌ها بیرون رانده شدند و شغل‌هایشان را از دست دادند، چراکه صهیونیست‌ها به‌تدریج کنترل بازار کار را به دست می‌گرفتند.»

پروژه غصب‌سازی

ایلان پاپه برخلاف سیستم رسانه‌ای صهیونیست‌ها بر این معتقد است و از ابتدا نیز در تحقیق‌هایش، روی این نکته تاکید کرده که برای پروژه استعماری‌ای‌ که همواره مدنظر صهیونیست‌ها بوده، اسرائیل با نفی انسانیت کارش را پیش می‌برد و می‌گوید: «صهیونیسم، آخرین جنبش یا پروژه‌ مهاجرتی-استعماری است که هنوز در دنیا فعال است. استعمار مهاجرتی، در یک جمله، پروژه جایگزین‌سازی و جابه‌جاسازی، اسکان و اخراج است. این پروژه از این قرار است که شما موطن افراد دیگری را غصب می‌کنید و راضی نمی‌شوید مگر تا وقتی که احساس کنید به قدر کافی اراضی به دست آورده و به قدر کافی شر مردمان بومی را کم کرده‌اید. بنابراین تا زمانی که حس کنید پروژه‌تان ناتمام است، ادامه‌اش می‌دهید. بدین ترتیب، چنین پروژه‌ای بنای خود را بر نفی انسانیت جمعیت بومی و قلع و قمع آن قرار می‌دهد. چنین پروژه‌ای نمی‌تواند لیبرال باشد. نمی‌تواند سوسیالیست باشد. مطلقا نمی‌تواند جهانشمول باشد چون در این ایدئولوژی یک گروه از مردم به‌دنبال بیرون‌انداختن گروهی دیگر از مردمان هستند. در اغلب ارزش‌های جهانشمول، سعی ما این است که بگوییم انسان‌ها چطور باید کنار هم زندگی کنند، نه اینکه به جای هم زندگی کنند.»

چطور باید مظلومیت فلسطین را ثابت کرد؟

ایلان پاپه در بیشتر کتاب‌هایش، روی مظلومیت مردم فلسطین مانور می‌دهد و در این‌باره گفته است: «این مظلومیت را باید همواره تاکید کرد، چون صهیونیست‌ها، همیشه حق به‌جانب درمورد کارهایشان حرف می‌زنند، من فکر می‌کنم یکی از مهم‌ترین چالش‌ها، توفیق در یافتن راهی است که به ساکنان اسرائیل و غرب بفهمانیم چطور همه‌چیز شروع شد. زمانی که اولین استعمارگران صهیونیستی به فلسطین رسیدند و متوجه شدند سرزمینی که فکر می‌کردند خالی است، سکنه دارد و معتقد بودند این سرزمین که متعلق به آنهاست، درواقع مردم عرب را در خود جای داده است و حالا باید خالی شود تا خودشان در آن ساکن شوند، کاری که صهیونیست‌ها انجام دادند دقیقا تصرف و اشغال بود، آنها مانند بربرهای خشن، سرزمینی را که برای خودشان نبود، تصرف کردند و این اولین و درست‌ترین تصویری است که آنها درست کردند و باید در همه‌جا گفته شود، اما خودشان با تبلیغات رسانه‌ای سعی می‌کنند چیز دیگری را به گوش مردم دنیا برسانند و بگویند هیچ‌کسی در این سرزمین نبود و از ابتدا برای ما بود! این همان ناانسان انگاشتن فلسطینی‌هاست، که از اواخر قرن نوزدهم شروع شده است و امروز هم ادامه دارد. به نظرم یکی از دشوارترین وظایف برای کسانی که می‌خواهند حق مردم فلسطین را بگیرند این است که باید در این راه دشوار قدم بگذارند و با تبلیغات رسانه‌ای فراوان در برابر پروپاگاندای اسرائیل قرار بگیرند. صهیونیست‌‌ها، همواره سعی کرده‌اند پیغامی متفاوت از آنچه را که وجود داشته و دارد، به همه و حتی همان جامعه خودشان(اسرائیلی‌ها) انتقال دهند. این مظلومیت فلسطینی‌ها را باید در همه جا گفت و منتشر کرد.»

نگاه به محمود درویش به‌عنوان یک الگو

شاید بد نباشد در این گزارش اشاره‌ای هم داشته باشیم به علاقه ایلان پاپه به محمود درویش، شاعر فلسطینی. شاعری که همواره آوازه‌اش در مبارزه با اسرائیل توسط فلسطینی‌ها تکرار می‌شود، او در بیشتر اشعارش به وطن و سرنوشتش اشاره می‌کند و آرزویش آزادی وطن است، ایلان پاپه خود را از علاقه‌مندان محمود درویش می‌داند و می‌گوید: «محمود درویش نمونه یک انسان واقعی است که برای آزادی وطنش سال‌ها تلاش کرد، همیشه به من گفته‌اند که به‌عنوان یک اسرائیلی باید از او بدم بیاید اما من برایش احترام خاصی قائلم و دوستش دارم، ادوارد سعید و محمود درویش دو الگو برای مردم فلسطین هستند. من فکر می‌کنم آنها تنها الهام‌بخش فلسطینی‌ها نیستند، بلکه ما همگی در حوزه‌های دانش، اخلاق، کنش‌گری (اکتیویسم) ملهم از آن دو هستیم. باید بگویم که همواره از این دو برای کارهایم الگو گرفته و سعی کرده‌ام از آموزه‌هایشان برای پیشبرد کارم استفاده کنم.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...