کندوکاو در معنای زمان | الف


«جوهر نامرئی» [Encre sympathique] از تازه‌ترین آثار پاتریک مودیانو [modiano patrick]، نویسنده‌ی فرانسوی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل به شمار می‌آید که در سال 2019 منتشر شده است. او به سبب پیشینه‌ی مذهبی و ملیت متفاوت پدر و مادرش که یکی یهودی یونانی و دیگری مسیحی بلژیکی است، همواره در معرض پرسش هویت قرار داشته و این دغدغه‌ی مادام‌العمر را به آثارش نیز تسری داده است. بر همین مبنا، رگه‌هایی از آراء بلانشو و دلوز را درباره‌ی هویت می‌توان در کتاب‌های او پی گرفت. او از بلانشو آموخته که تمام پیش‌فرض‌های هویتی را باید پاک کرد تا به آن شناخت ناب و عمیق از آن رسید و از دلوز درباره‌ی ادبیات اقلیت در دل جامعه‌ای که بر اثبات برتری ملیت‌اش تأکید دارد، درس‌ها گرفته است. «جوهر نامرئی» جوهره‌ی همین درس‌هاست که مودیانو به آن‌ها لباس داستان پوشانیده و در قالب رمان ارائه کرده است.

جوهر نامرئی» [Encre sympathique]  پاتریک مودیانو [modiano patrick]،

در رمان «جوهر نامرئی» شخصیت اصلی، ژان ایبن، که روزگاری کارآگاهی خصوصی بوده، پس از سال‌ها به پرونده‌ای مسکوت علاقمند می‌شود. شواهدی که در دست اوست و جذابیت هویت زنی که در این پرونده ناپدید شده، ژان را وادار می‌کند به دنبال سرنخ‌های تازه برود و زن را دوباره بشناسد. در این فرآیند او با شخصیت‌های بسیاری دیدار و گفت وگو می‌کند و می‌کوشد از دل این مکالمه‌ها حقایقی درباره‌ی هویت زن بیابد. هر یک از افرادی که به نوعی با نوئل، زن گم‌شده، و همسرش، روژه، در ارتباط بوده‌اند، به بخشی از نقاط تاریک پرونده نور می‌تابانند. ژان گفته‌های آن‌ها را ثبت و ضبط می‌کند تا از خلال آن‌ها به شواهدی تازه و راهگشا درباره‌ی مفقود شدن زن برسد. اگرچه فرآیند رسیدن به سرنخ‌ها، طبقه‌بندی و غربال‌گری‌شان بسیار پیچیده و طولانی به نظر می‌رسد، اما ژان با نحوه‌ی برخورد طنازانه و جذاب‌اش از رکود و اطناب داستان جلوگیری می‌کند.

دیدار ژان با دوست روژه، شامل چند مرحله است و پیچیدگی‌هایی در دل خود دارد. دوست روژه به راحتی تن به گفت‌وگو نمی‌دهد. اطمینان به ژان و پرونده‌ای پس از سال‌ها دوباره گشوده شده، مرد شاهد را از دادن اطلاعات باز می‌دارد. ژان مجبور است داستانی خیالی از آشنایی‌اش با نوئل و همسرش ببافد. کلیدهایی که به دست می‌دهد گاه مربوط و درست از آب درمی‌آیند و گاه با واقعیت کوچک‌ترین انطباقی ندارند. همین مسأله گاه موجب سلب اعتماد دوست روژه می‌شود. اما نکته‌ی جالب این است که حتی سرنخ‌های اثبات شده و متقن هم گاه با شواهدی که دوست روژه درباره‌ی نوئل می‌دهد، مغایرت دارد. گویی آن‌ها از دو زن متفاوت حرف می‌زنند. تصویری که دوست خانوادگی از این زن دارد با اوهام و همچنین قضاوت‌های همسر نوئل آمیخته است و در عینی‌ترین مشاهدات‌اش نیز مواردی مغایر با مدارک تثبیت شده‌ی پرونده وجود دارد.

جست‌وجوی ژان گویی به وسعت همه‌ی قاره و به اندازه‌ی یک قرن زمان می‌برد:

«از این کندوکاو می‌تواند چنین برآید که زمان بسیاری را وقف آن کرده‌ام -مثلا صد سال- اما درست نیست. اگر همه‌ی لحظه‌هایی را که جسته گریخته درباره‌شان گفتم سر هم کنیم، یک روز هم نمی‌شود. در فاصله‌ی زمانی سی سال، یک روز چه به حساب می‌آید؟ و سی سال از بهاری که اوت مرا پیِ نامه‌های جامانده به دفتر پست فرستاده بود تا زمان گفت‌وگویم با روژه بئاویور سپری شده بود، مردی که املای درست نامش بهاویور نبود. در مجموع، سی سال که در گذارش نوئل لفبور به راستی فقط به اندازه‌ی یک روز فکرم را مشغول کرده بود.»

تعریف زمان نیز در این کندوکاو پر از معما دگرگون می‌شود. تمامی آن‌چه ژان تجربه می‌کند می‌تواند قدر یک روز یا کم‌تر باشد. اما به قطعیت نمی‌توان درباره‌ی طول مدت قضاوت کرد. این عدم قطعیت به تمامی آدم‌ها تسری می‌یابد. برای دوستان و نزدیکان نوئل هم زمان تعابیر متفاوت و گاهی متناقضی دارد. در آغاز دیدار ژان با تک‌تک آن‌ها هریک تقریب و تعریفی از زمان گم شدن نوئل به دست می‌دهند که دنیایی با دیگری تفاوت دارد. یکی به نظرش ناپدید شدن نوئل همین یکی دو ماه پیش می‌آید و دیگری آن را سال‌های سال می‌بیند. این مسأله بر ابهام‌های ژان درباره‌ی نوئل می‌افزاید. عدم قطعیت در ادامه دامان هویت آدم‌ها را نیز می‌گیرد و تمامی جهان پیش روی ژان را از پرسش‌های بی‌پاسخ دراین‌باره پر می‌کند.

پاتریک مودیانو در رمان «جوهر نامرئی» هویت را سیال و غیرقطعی به تصویر می‌کشد که از منظر هر کسی می‌تواند شکل و تعریفی متفاوت داشته باشد. جوهر زمان و موقعیت نیز بسیار بر هویت از دید مودیانو تأثیر می‌گذارد، به‌گونه‌ای که با کوچک‌ترین تغییری در آن‌ها، هویت تحولی شگرف می‌یابد. تصویری که هریک از شاهدان ماجرای سرشار از معمای جوهر نامرئی پیش روی مخاطب می‌گذارد، متغیری کاملاً وابسته به زمان، مکان و موقعیت گفت‌وگو و حتی وضعیت جسمانی آدم‌هاست. کارآگاهی که می‌کوشد از این تصاویر تابلویی شفاف و واضح بسازد و دست‌کم تصویری مورد اجماع همگان ارائه دهد، در دام تحلیل‌ها و قضاوت‌های متعارض دیگران می‌افتد و درمی‌یابد که هویت را نه فقط با شواهد که باید با مقتضیات تاریخی و اجتماعی سنجید. کنار هم چیدن قطعات این پازل گرچه با دشواری‌های بسیار همراه است، اما کنجکاوی و اشتیاق هر مخاطبی را برای رسیدن به تصویری شفاف از انسانی گمشده برمی‌انگیزد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...