زنی بی‌وطن است که در دوران نازیسم به آمریکا پناهنده می‌شود، تلاش می‌کند تکه‌پاره‌های روحش را جمع کند و کتاب ریشه‌های تام‌گرایی را بنویسد. زنی که فلسفه خوانده بود و در گروه کوچک مهاجران نیویورک ناشناخته بود... در سراسر زندگی‌اش تندمزاح بود، خیلی زود شرمنده می‌شد و در داوری‌هایش سختگیر و بی‌صبر بود... روی میز کارش عکس‌هایی از مارتا کوهن آرنت، هاینریش بلوکر و مارتین هایدگر وجود داشت


آرنت فیلسوفی بی‌‏وطن | هم‌وطن


«هانا آرنت و محبت به دنیا، زندگی یک زن بی‌وطن» [hannah arendt, for love of the world] نوشته الیزابت یانگ بروئل [Elisabeth Young-Bruehl] از شاگردان آرنت است که داستان زندگی شخصی و روشنفکری آرنت، برجسته‌ترین فیلسوف سیاسی قرن بیستم از تولد تا مرگ را ارائه می‌دهد. آرنت غیر از چند یادآوری شخصی در مصاحبه‌هایش، هرگز تن به خودزیستنامه‌نویسی نداد اما با وجود این، نمی‌خواست نامه‌هایش را نابود کنند و هیچ تلاشی هم نکرد سرنخ‌های زندگی خصوصی‌اش را از اسنادش حذف کنند؛ برای همین مواد خام سرگذشت‌اش را در کتابخانه‌ها در اختیار عموم گذاشت تا نسل‌های آینده به آن دسترسی داشته باشند.

خلاصه کتاب معرفی هانا آرنت و محبت به دنیا، زندگی یک زن بی‌وطن» [hannah arendt, for love of the world] نوشته الیزابت یانگ بروئل [Elisabeth Young-Bruehl

در این اثر قدیمی‌ترین سند در یادداشت‌های به‌جا مانده از آرنت، کتابچه‌ای است با نام «فرزند ما» که مارتا کوهن آرنت، مادر آرنت درباره فرزندش ثبت کرده است و داستان دخترش را با این جملات آغاز می‌کند: «یوهانا آرنت در یکشنبه‌شب، یک‌ربع به 9 در 14 اکتبر 1906 به‌دنیا آمد. تولدش طبیعی بود اما 22ساعت طول کشید. وزن بچه زمان تولد 3.596 کیلوگرم بود». کتابچه فرزند مادر آرنت، منبع اصلی برای اطلاعات کودکی آرنت است که در پرونده‌ای همراه با سوغاتی‌های یادگاری آرنت از سال‌های آوارگی و جابه‌جایی، نگهداری می‌شود: «گذرنامه دولت آلمان» مارتا آرنت، شناسنامه آرنت، کارت هویت فرانسوی، گذرنامه آمریکا با ویزاهای مندرج، سند طلاق بلوکر همسر آرنت از ازدواج اولش و اسناد ازدواج بلوکر با آرنت و کتابچه کوچکی که مارتا آرنت اسامی، تاریخ تولد و تاریخ فوت اعضای خانواده آرنت و کوهن، همچنین هم‌نسل‌ها و والدینش را ثبت کرده است.

همچنین در این اثر نسخه‌هایی از 21شعر که آرنت بین 1923 و 1926 در دوران تبعیدش نوشته، وجود دارد. هانا آرنت همراه خودش در تبعید نسخه‌ای از اشعاری که بین سال‌های 1923 و 1926 سروده بود داشت و درنهایت در پرونده سوغاتی‌ها بایگانی کرده بود. او نسخه تایپ‌شده‌ای از آنها را هم به شعرهایی افزوده بود که در نیویورک در دهه 1940 و 1950 سروده بود. در کنار اشعار دستنویس، تنها قطعه خودزیستنامه با عنوان «سایه‌ها» دیده می‌شود که او در پایان سال اول دانشجویی‌اش، وقتی نوزده ساله بود، نوشته بود. این نوشته‌ها که شخصی‌ترین و خصوصی‌ترین آثاری است که از قلم آرنت جاری شده بود، در کتاب حاضر از آلمانی ترجمه و به تفصیل آورده شده است.

دیگر اسناد، یادآور گذشته اروپا در پرونده‌های خاص خود نگهداری می‌شوند. یکی از این پرونده‌ها چندین نسخه از پوستر بزرگ اعلامیه اعلام اتمام دوره دکتری هانا آرنت در فلسفه، ادبیات و هنر در دانشگاه هایدلبرگ است. پرونده‌ای دیگر، نسخه‌ای از رساله دکتری هانا آرنت با عنوان «مفهوم آگوستین قدیس از محبت» را در بر دارد که در 1929 توسط اسپرینگر ورلاک نشر شده است. او این نسخه را وقتی آلمان را در 1933 ترک کرد با خود داشت، در سال‌های اقامت در فرانسه آن را حفظ کرده و با خود به آمریکا آورده بود که با رنگ‌ورو رفتگی، تنها نشانه دوران کوتاه اما درخشان زندگی دانشگاهی او در آلمان است. هانا آرنت در این کتاب، زنی بی‌وطن است که در دوران نازیسم به آمریکا پناهنده می‌شود، تلاش می‌کند تکه‌پاره‌های روحش را جمع کند و کتاب ریشه‌های تام‌گرایی را بنویسد. زنی که فلسفه خوانده بود و در گروه کوچک مهاجران نیویورک ناشناخته بود، با این کتاب اعتباری را به‌دست آورد که او را با مارکس قابل‌قیاس خواندند.

آرنت، فیلسوفی جنجال‌برانگیز بود که تمام عمرش سعی می‌کرد از دانشگاه‌ها، احزاب سیاسی و جریان‌های ایدئولوژیک دوری کند اما بااین‌حال دانشگاه‌ها دست از سرش بر نمی‌داشتند و تلاش‌اش برای سکوت و حفظ فضای آزاد جهت اندیشه‌ورزی از او گرفته می‌شد. او می‌دانست که به‌دلیل خلق‌وخوی‌اش، برای کار سیاسی و زندگی جمعی مناسب نیست اما بااین‌حال دوره‌ای در سیاست یهودی فعالیت کرد و برای سازمان صهیونیستی آلمان کار می‌کرد.

آرنت در سراسر زندگی‌اش تندمزاح بود، خیلی زود شرمنده می‌شد و در داوری‌هایش سختگیر و بی‌صبر بود. آنطور که استادش، کارل یاسپرس توصیف کرد، می‌‌توانست لجوج و یکدنده باشد. اسنادی که بروئل در این کتاب از آنها بهره برده در مجموعه قفسه‌های اسناد کتابخانه کنگره کتابخانه مجلس آمریکا در واشنگتن وجود دارد. آرنت به کتابخانه کنگره دو چیز اهدا کرد؛ مجموعه‌ای از دست‌نوشته‌ها و یادداشت‌های درس‌گفتارهایش و فیش‌های یادداشت‌برداری شده منابع و مقولات برای «مجادله آیشمن». مجموعه نامه‌های ارسالی و دریافتی از کورت بلوم‌فلد، کارل یاسپرس، مارتین هایدگر و دیگران را به آرشیو آلمان در مارباخ اعطا کرد‌ که بعداً توسط بنیاد اموال آرنت تکمیل شد.

هانا آرنت این پرونده‌ها را در اتاق‌خوابش، در محلی ساده و به‌دور از نظرها نگاه‌ می‌داشت؛ در آخرین آپارتمان خانواده بلوکر، در خیابان ریورساید. اتاق‌پذیرایی و اتاق‌مطالعه آرنت نیز هردو یک‌جا بود. نزدیک پنجره‌ای که مجاور پارک ریورساید و رودخانه هادسون بود یک میز کار و یک میز کوچک‌تر برای ماشین تحریر. در نزدیکی آنها قفسه‌هایی بود که آثار خود آرنت چیده شده بود: راحل وارنهاگِن، زندگی یک زن یهودی، ریشه‌های تام‌گرایی، وضع بشر، میان گذشته و آینده، درباره انقلاب، آیشمن در اورشلیم، انسان‌ها در ظلمت، درباره خشونت و بحران در جمهوری.

در مرکز این اتاق‌پذیرایی بزرگ و دلباز، مبل و صندلی چیده شده بود، یک میز پذیرایی چرخدار برای نوشیدنی و یک میز قهوه که پر از زیرسیگاری، سیگار، کبریت، ظرف‌های آجیل، ظرف قرص نعناع و قوطی‌های شیرینی آن را شلوغ کرده بود ـ اینجا مرکز گفت‌وگو بود. روی میز کارش عکس‌هایی از مارتا کوهن آرنت، هاینریش بلوکر و مارتین هایدگر وجود داشت. این مخاطبان همیشه در حال مشاهده بودند و کار در مقابل آنها قرار داشت.

آرنت براثر حمله قلبی در اتاق‌پذیرایی و در کنار دوستانش که به ملاقات‌اش ‌آمده بودند، درگذشت. اولین صفحه از «داوری»، [یعنی] سومین بخش از آخرین اثرش، حیات ذهن، داخل ماشین تحریرش بود ـ صفحه‌ای سفید برای عنوان.

کتاب هانا آرنت و محبت به دنیا، اثر یانگ بروئل، با ترجمه فرهنگ رجایی، ازسوی نشر مانوش منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...