خواهر و معشوقه‌اش، دروسیلا می‌میرد و کالیگولا بر اثر مرگ او به پوچی زندگی بشر پی می‌برد... آنچه کالیگولا می‌خواهد این است که به اندازه‌ی سرنوشت بی‌رحم شود تا از خلال بی‌رحمی او انسان‌ها به آن «بی‌رحمی دیگر» پی ببرند ... بزرگ‌زادگان دربار را به صورت عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی درمی‌آورد که ریسمانشان در دست اوست. آنها را وامی‌دارد تا برای نجات زندگی خود همه‌چیز را تسلیم کنند و به همه چیز پشت کنند، یعنی همه‌ی آنچه در واقع علت وجودی زندگی آنهاست

کالیگولا [Caligula]. نمایشنامه‌ای در پنج پرده، منتشرشده در 1944 از آلبرکامو1 (1931-1960، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل در 1957).

کالیگولا [Caligula]. نمایشنامه‌ آلبرکامو

کالیگولا، امپراتور جوان روم، تقریباً مانند دیگر جوانان بوده است، اما خواهر و معشوقه‌اش، دروسیلا2 می‌میرد و کالیگولا بر اثر مرگ او به پوچی زندگی بشر پی می‌برد: «انسان‌ها می‌میرند و خوشبخت نیستند». کالیگولا از کاخ امپراطوری می‌گریزد. هنگامی که پرده بالا می‌رود، همه در انتظار بازگشت او هستند. اما آنکه بازمی‌گردد کالیگولای سابق نیست، مرد دیگری است که پوچی را سازمان‌بندی می‌کند تا آن را در عینِ زیاده‌روی‌هایش از میان بردارد.

برای این منظور از یک قیاس منطقی هولناک آغاز می‌کند: «آدمی می‌میرد چون مقصر است. مقصر است چون از رعایای کالیگولا است و اما همه‌کس رعیت کالیگولا است. پس همه‌کس مقصر است. از اینجا نتیجه می‌گیریم که همه کس می‌میرد. فقط احتیاج به گذشت زمان و صبر هست». پس دیگر کاری ندارد جز اینکه بی‌رحمانه منطقی باشد، زیرا «به همین دلیل که مردم تا آخر پیش نرفته‌اند چیزی هم به دست نیاورده‌اند. اما شاید کافی باشد که آدم تا آخر در منطق پابرجا بماند». کالیگولا هرگز دست نخواهد کشید. او می‌خواهد جهان را از نو در قالب بریزد تا بلکه انسان‌ها از حالت تمکین رذیلانه‌ی خود به درآیند. «هرگز مردم از کار سرنوشت سردرنمی‌آورند و برای همین است که من سرنوشت شده‌ام. من قیافه‌ی ابلهانه و نامفهوم خدایان را به خودم گرفته‌ام».

در حقیقت، آنچه کالیگولا می‌خواهد این است که به اندازه‌ی سرنوشت بی‌رحم شود تا از خلال بی‌رحمی او انسان‌ها به آن «بی‌رحمی دیگر» پی ببرند و با قیام در برابر او در برابر بی‌رحمی سرنوشت هم قیام کنند. چنین است که در اوج جنایت‌هایش فریاد برمی‌آورد: «سرانجام امپراطوری آمده است تا به شما آزادبودن را تعلیم دهد». در طی پرده‌ی ستایش‌انگیز چهارم، کالیگولا بزرگ‌زادگان دربار را به صورت عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی درمی‌آورد که ریسمانشان در دست اوست. آنها را وامی‌دارد تا برای نجات زندگی خود همه‌چیز را تسلیم کنند و به همه چیز پشت کنند، یعنی همه‌ی آنچه در واقع علت وجودی زندگی آنهاست. تراژدی در اینجا به مضحکه می‌آمیزد و شور منقلب‌کننده‌ای از آن می‌گیرد. نقاب‌ها فرو می‌افتد و هرکس به صورت کاریکاتور خود درمی‌آید.

ولی سرانجام لحظه‌ای می‌رسد که آنها برمی‌خیزند تا انتقام خود را بگیرند. اماکالیگولا هیچ اقدامی برای نجات از مرگ نمی‌کند، زیرا مرگ در حقیقت اوج اعمال اوست، دلیل است بر آنکه انسان‌ها می‌توانند به آگاهی دست یابند و زیر بارِ پوچی خردکننده نروند. اما پیش از مردن چون در آیینه به خود می‌نگرد، آنچه می‌بیند چهره‌ی خدا نیست. او خدا نشده است، ولی چه باک؟ در عوض، انسان‌ها عاقبت به همت او انسان شده‌اند.

این نمایشنامه‌ی کامو از شور و هیجانی آکنده است که به ماجرا و سبک بیان، جنبش نمایشی سرشاری می‌بخشد و ژرار فیلیپ3 نخستین بازیگر این نمایشنامه در نقش کالیگولا، توانست به نحو کاملی از عهده‌ی نشان‌دادن آن برآید.

ابوالحسن نجفی. فرهنگ آثار. سروش


1. Albert Camus 2. Drusilla 3. Gérard Philippe

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...