یک عاشقانه ساده | اعتماد
 

مجموعه داستان «اجازه می‌فرمایید گاهی خواب شما را ببینم» محمد صالح علا مجموعه‌یی است از عاشقانه‌های ساده به روایت نویسنده‌یی که سبک نوشتن و اندیشیدن خاص خود را دارد. هفت نوشتار «روزی که عاشق شدم»، «تابستان جان است»، «جلال آباد»، «از ذایقه جغوربغوری تا شرمی گل بهی»، «پشتِ پلک‌ تر پاییز»، «به حجله رفتن زن بیوه» و «بن‌بست آینه» این مجموعه را شکل می‌دهند و هر کدام از اینها که قبلا به شکل پراکنده در مطبوعات منتشر شده‌اند فرصتی برای خوانندگان هستند تا عشق، زندگی، دنیا و مناسباتش را از پشت عینک محمد صالح علا ببینند.

اجازه می‌فرمایید گاهی خواب شما را ببینم» محمد صالح علا

کتاب شروع کوبنده‌یی دارد که در همان ابتدا تکلیف خواننده را روشن می‌کند: «پنجشنبه 14 اسفند، ساعت 11 صبح من عاشق شدم...». صالح علا بی‌بهانه عاشقی می‌کند در داستان‌هایی که راوی اول شخص دارند. «من»هایی که فال باز شده می‌خرند، با پوست و گوشت‌شان عاشق می‌شوند، بعد از بهار تنها با دعای مادرشان تابستان می‌آید و عاشق خورشید و گاو و گوساله‌ها هستند. داستان‌های کتاب خوش خوانند و با هر کدام‌شان فرصت پیدا می‌کنی تا پرت شوی در دنیای صالح علا، دنیایی که همه جزییاتش فرق می‌کند با دنیای ماشینی آدم های دیگر. در قسمتی از کتاب می‌خوانیم: «همه خیال می‌کنند بعد از بهار خود به خود تابستان است. نمی‌دانند که تابستان‌ها فقط به دعای مادر من می‌آیند. می‌آیند تا فصل منجمد ما را آب کند. پدرم درس نخوانده ولی حرف‌هایش معنی دارند. تابستان که می‌رسد می‌خندد و می‌گوید: زمستان زیر کرسی، تابستان تندرستی. من خودم عاشق تابستانم، یکی چون تابستان بوی پدرم را می‌دهد. من خودم عاشق تابستانم، چون از روز اول تابستان، دست‌کم روزی 18، 19 ساعت کار می‌کنم».

روایت صالح علای 63 ساله که 45 سال سابقه نوشتن دارد از معمولی‌ترین مسائل زندگی مثل گذر فصل‌ها آنقدر جذاب است که می‌تواند گمراهمان کند از جهان واقع. من‌های داستان‌های صالح علا در هر شغل، سن و جایگاهی که باشند نگاهی خاص به زندگی دارند و در کشمکش پیاپی با محیط اطراف و آدم‌های دیگر که دنیای این من‌ها را نمی‌فهمند برای حفظ دنیای بکر خود تلاش می‌کنند. این شخصیت‌ها اغلب سعی می‌کنند نگاه و حالات درونی خود را از دیگران مخفی کنند اما هرجا که جرات به خرج می‌دهند از جهان خود چیزی فاش می‌کنند با طعنه و تمسخر یا بی‌توجهی روبه‌رو می‌شوند. با این حال شخصیت‌های اصلی این داستان‌ها نسبت به جهان پیرامون متوهم نیستند. آنها دنیا را با تمام زشتی‌ها و دردهایش می‌بینند ولی دل به این دنیا نمی‌دهند و وارد بازی‌اش نمی‌شوند بلکه سعی می‌کنند با حفظ فاصله از این دنیا تا آنجا که می‌توانند زیبایی‌هایش را از آن خود کنند. با این حال داستان‌های این مجموعه از نظر فرم ساده‌اند و تکنیک خاصی نیز در روایت‌شان به کار نرفته است. مجموعه داستان «اجازه می‌فرمایید گاهی خواب شما را ببینم» در 78 صفحه توسط نشر پوینده منتشر شده و در اندک زمانی به چاپ سوم رسیده است. دل‌تان غرق شدن در جهانی دیگر می‌خواهد و فرصتی برای فراموشی این جهان و قراردادهای خشکش؟ کلمه به کلمه این مجموعه داستان را از دست ندهید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...