یاسر نوروزی | شهروند
دانشآموخته رشته مهندسی صنایع در مقطع کارشناسی است. حسین حسینیپناه مدرک کارشناسیارشد خود را هم در مدیریت کسبوکار دریافت کرده. با این سابقه اما کتابی تالیف کرده که در مدتی کوتاه به چاپ سوم رسیده. جالب اینجاست «ذهن فریبکار من»، کتابی بسیار محققانه و پر از مثالها و نمونههای علمی و کارشناسی در حوزه روانشناسی است. حسینیپناه در این کتاب از 140 سوگیری یا خطای شناختی صحبتمیکند؛ جایی که ما گمان میکنیم درست فکر میکنیم، اما دچار نوعی فریبکاری ذهن شدهایم. مثالهای کتاب بسیار خواندنی هستند و هر مخاطبی را به فکر وامیدارند؛ از برگزاری جایزه ماشین بنز در آمریکا گرفته تا آزمون استروپ و نمونههای ساده و پیچیده دیگر. به همین مناسبت سراغ او رفتیم تا پیرامون این کتاب بپرسیم.
اول از سن و سالتان بپرسم و اینکه متولد کجا هستید؟
من متولد 1372 در شهرستان رباطکریم واقع در استان تهران هستم. اما اصالتا یزدیام.
خیلی جالب است که فردی با سن شما چنین کتاب قابل استفاده و محققانهای نوشته. چه سالی شروع به تالیف این کتاب کردید؟
نظر لطفتان است. اوایل سال 1398 بود که موضوع سوگیریهای شناختی توجه مرا به خود جلب کرد.
اگر موافق باشید توضیحی درباره سوگیریهای شناختی برای مخاطبان بدهید و بعد ادامه پاسختان را بفرمایید.
منظور از سوگیریهای شناختی، خطاهای ذهنی هستند که به صورتی نظاممند به گرایش، نگرش، وهم یا باوری غلط منجر میشوند و بهصورت ناخودآگاه در تصمیمگیری، استدلال، ارزیابی، یادآوری، ادراک و شناخت افراد تاثیر میگذارند. جالب است بدانید مطالعات علوم شناختی نشان میدهد که دستگاه حسی انسان قادر است در هر ثانیه تقریبا 11میلیون بیت اطلاعات را از محیط گرفته و به مغز ما جهت پردازش ارسال کند. اما سرعت پردازش اطلاعات توسط ذهن خودآگاه ما تنها چیزی حدود 40 بیت در ثانیه است. در نتیجه بیش از 99 درصد از شناخت ما ناخودآگاه صورتمیگیرد. به همین دلیل سوگیریها و خطاهای زیادی وجود دارد که ممکن است ناخودآگاه دچار آنها شویم.
چقدر نوشتن این کتاب زمان برد؟ و چه تحقیقاتی بابت آن انجام دادید؟
برای تحقیق درخصوص این موضوع، ابتدا کتابهایی را که در این حوزه در دنیا منتشر شدهاند، بررسی کردم، اما نتوانستم کتاب جامعی که سوگیریهای شناختی را بههمراه مثال و مطالعات و آزمایشهای تجربی مرتبط به آن توضیح داده باشد، پیدا کنم. در کتابهای موجود یا تعداد کمی از سوگیریهای شناختی معرفی شده بود یا صرفا از جنبه خاصی (برای مثال: اقتصاد رفتاری) مورد بررسی قرار گرفته بودند. به همین دلیل سراغ تالیف کتاب در اینخصوص رفتم. تصور من این بود که تالیف آن بیش از یک سال طول نکشد، اما بعدا فهمیدم دچار سوگیری «مغالطه برنامهریزی»(planning fallacy) شده بودم. البته شیوع ویروس کرونا تهدیدی بود که آن را تبدیل به فرصتی برای خودم کردم تا با تمرکز بیشتر و دقت بالاتری این کتاب را تالیف کنم. در تالیف این کتاب از بیش از 400 منبع علمی خارجی استفاده کردهام تا در عین کاربردیبودن، کتاب دقیق و علمی باشد.
همین سوگیری یا خطای شناختی «مغالطه برنامهریزی» را برای مخاطبان توضیح میدهید.
ممکن است تاکنون برای شما هم پیش آمده باشد که برای مثال، به فردی قول داده باشید کاری را در مدت یک هفته انجام میدهید، اما انجام آن یک ماه طول کشیده باشد. یا در پایان هفته متوجه شوید فرصت کافی برای انجام بسیاری از کارهایی که برنامهریزی کرده بودید در طول هفته انجام دهید، نداشتهاید. براساس مغالطه برنامهریزی ما انسانها عموما هنگام برنامهریزی تمایل داریم که زمان، هزینه یا ریسک انجام کارها را کمتر از آنچه در واقعیت است، برآورد کنیم. علت این امر این است که ما معمولا براساس خوشبینی مخاطرات، تغییرات و اتفاقات غیرمنتظره را در برآورد و محاسبات خود در نظر نمیگیریم. علت دیگر این سوگیری را میتوان انگیزه و اشتیاق افراد دانست. وقتی افراد انگیزه بالایی برای انجام یک کار دارند، معمولا برآورد آنها از زمان مورد نیاز برای انجام آن کار تحت تاثیر امید و اشتیاق زیاد آنها قرار میگیرد و مشکلات و موانع پیشرو را نادیده گرفته یا تصور میکنند به سرعت میتوانند بر تمامی مشکلات و موانع غلبه کنند.
یکی دیگر از دلایلی که انسانها دچار مغالطه برنامهریزی میشوند، این است که آنها عمدتا هنگامی که میخواهند زمان مورد نیاز برای انجام یک فعالیت چندوجهی را برآورد کنند، توجه خود را معطوف بر فعالیت اصلی و کلیدی کرده، فعالیتهای جانبی و مراحل انجام آن را در نظر نمیگیرند. برای مثال، زمانی که شروع به تالیف کتاب «ذهن فریبکار من» کردم، با توجه به جذابیتی که موضوع آن برایم داشت، انگیزه و اشتیاق بالای من باعث شد به سختیها و پیچیدگیهای آن کمتر توجه کنم و از سوی دیگر تمرکزی که روی این کار داشتم باعث شد زمانی را که لازم است به فعالیتهای دیگرم اختصاص بدهم نادیده بگیرم. در نتیجه کتابی که تصور میکردم تالیف آن نهایتا یک سال طول بکشد، نزدیک به سه سال طول کشید.
در این کتاب از 140 سوگیری یا خطای شناختی صحبت میکنید. اما با توجه به اطلاعاتی که دادید، سوالم این است اگر ذهن در حالت خودآگاه تنها قادر به پردازش 40 بیت اطلاعات در ثانیه است، پس چطور میتواند این سوگیریها را شناسایی کند؟ آیا نمیشود در یافتن همین سوگیریها و خطاها هم به همان ناخودآگاه متوسل شد که قدرت جذب اطلاعات بسیار بالاتری دارد؟
سوگیریهای شناختی اغلب از طریق آزمایشهای تجربی مشاهده و شناسایی میشوند. برای مثال، آزمایش «گوریل نامرئی» یک نمونه مشهور و جالب است که در سال 1999 توسط دو روانشناس معروف انجام شد و بر سوگیری توجه دلالت میکند. در این آزمایش از گروهی داوطلب خواسته میشود که هنگام تماشای یک فیلم که دانشآموزان در حال پاسدادن توپ به یکدیگر هستند، تعداد پاسهای تیم سفیدپوش را شمارش کنند. در همین حال یک فرد در لباس گوریل سیاه به وسط زمین میآید و چند ضربه به سینه خود میزند و از زمین خارج میشود. بیش از نیمی از داوطلبها متوجه حضور گوریل سیاه در زمین نشدند. در واقع گوریل سیاه برای آنها نامرئی بود. چون تمرکز آنها روی شمردن پاسهای تیم سفیدپوش بود. اما توسل و تکیه بر ناخودآگاه باعث میشود بیشتر دچار سوگیریها و خطاهای شناختی شویم.
براساس نظریه پردازش دوگانه، ذهن انسان از دو نظام شناختی مجزا و متفاوت تشکیل شده؛ یکی نظامی است که پردازشهای آن سریع و ناخودآگاه است و دیگری نظامی است که پردازشهای آن تقریبا کُند و خودآگاه است و به تلاش شناختی قابل توجهی نیاز دارد. سوگیریهای شناختی اغلب زمانی رخ میدهند که ما به نظام شناختی سریع و ناخودآگاه خود تکیه و اعتماد میکنیم. مهم است همواره به این نکته توجه داشته باشیم که ما انسانها راه گریزی از دچار شدن به سوگیریهای شناختی نداریم. در حقیقت چیزی به نام انسان بدون سوگیری وجود ندارد. اما روشها و راهکارهایی وجود دارد که به ما کمک میکند کمتر دچار برخی سوگیریهای شناختی شویم.
پرسش دیگری که شاید برای مخاطبان هم پیش بیاید این است که شما دانشآموخته مهندسی صنایع در مقطع کارشناسی و مدیریت کسبوکار در مقطع کارشناسیارشد هستید. کتابتان اما در حوزه علوم شناختی است. میدانم البته مباحثی که در کتاب مطرح کردهاید در تمام زمینههای کاری و شغلی، قابل استفاده است. اما عموما شاید از روانشناسان انتظار داشته باشیم چنین کتابهایی بنویسند. چطور شد شما سراغ تالیف چنین کتابی رفتید؟
سوگیریهای شناختی یک موضوع بینرشتهای است و به حوزههای روانشناسی، جامعهشناسی، عصبشناسی، اقتصاد رفتاری و غیره مربوط میشود. بنده جسارت کردهام کتابی در این زمینه تالیف کنم و از آنجایی که آن را خالی از ایراد نمیدانم، مشتاقانه منتظر نگاه نقادانه صاحبنظران این حوزه به کتابم هستم تا در ویرایشهای بعدی از آنها بهره بگیرم. من همواره در بازخوردهای توسعهای به همسن و سالان خودم به این نکته اشاره میکنم که جسارت دانستن داشته باشید، نه توهم دانستن.
پیش از این کتاب هم تالیفاتی داشتهاید؟
بله. خوشبختانه در سال گذشته این افتخار نصیبم شد که با همکاری دکتر مجید سلیمی کتابی در زمینه روانشناختی شخصیت با عنوان «رمزگشایی شخصیت: (تناسب تیپ شخصیتی با زندگی، تحصیل و کار)» تالیف کنیم.
این کتاب هم موضوع جالب و قابل توجهی دارد. کمی مضمون و موضوع مورد نظر کتاب را توضیح میدهید. چرا سراغ چنین کتابی رفتید؟ مقصودم «رمزگشایی شخصیت» است.
با توجه به اینکه فعالیت اصلی من در حوزه ارزیابی و توسعه کارکنان و مدیران است، توجه به تیپ شخصیتی و ویژگیهای شخصیتی افراد اهمیت بسیاری دارد. این کتاب به افراد کمک میکند تا متناسب با تیپ شخصیتی خود، رشته تحصیلی و شغل انتخاب کنند. برای مثال، عدمتناسب تیپ شخصیتی با شغل میتواند منجر به فرسودگی شغلی، عدمرضایت شغلی و موارد دیگر شود.
کتاب «ذهن فریبکار من» نوشته حسین حسینیپناه در 320 صفحه و با قیمت 100هزار تومان از سوی انتشارات «اریش» منتشر شده است.