احسان انصاری | آرمان ملی


سواد انتقادی چیست و چرا باید آن را در جامعه ایران تقویت کرد؟ دکتر نعمت‌الله فاضلی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در این زمینه معتقد است: «ما می‌توانیم از درون زبان و ادبیات فارسی و زبان و ادبیات اقوام ایرانی مانند کردها، ترک‌ها و... سواد انتقادی بیرون بیاوریم. این وضعیت درباره مذاهبی که در ایران وجود داشته نیز وجود دارد. ما می‌توانیم از این منابع فرهنگی و تاریخ الهاماتی داشته باشیم که به نوعی جهت گیری رهایی‌بخش، اخلاق گرا، مسئولیت آفرین و شهامت‌زا را برای سواد انتقادی و یا پرورش سوژه باسواد نقاد فراهم کنیم. همه میراث فرهنگی، ادبی و تاریخی ملت‌ها قابلیت تفسیر دارند. این هنر ماست که بتوانیم از مجموعه دین‌ها، هنرها و ادبیات‌های مختلف که در تاریخ این سرزمین خلق شده برای نیازهای امروز استفاده کنیم.» در ادامه گفت‌وگوی ما با دکتر فاضلی در این زمینه را می‌خوانید:



شما در کتاب اخیرتان به نام «مسأله مدرسه» سواد انتقادی را یکی از مهمترین انواع سوادها دانسته و تقویت آن را در جامعه ایران ضروری میدانید. تعریف شما از سواد انتقادی چیست و چرا تقویت آن را در جامعه ایران ضروری میدانید؟


سواد، سویه‌ها و گونه‌های متکثری دارد. این در حالی است که امروزه سواد انتقادی از مهمترین گونه‌های سواد به شمار می‌رود. شاید بهتر باشد سواد انتقادی را گونه از سوادها ندانیم و بلکه آن را جهت گیری همه سوادها قلمداد کنیم. به عنوان مثال می‌توانیم عنوان کنیم سواد رسانه‌ای انتقادی، سواد اجتماعی انتقادی، سواد شهری انتقادی، سواد پایه انتقادی و... به همین دلیل می‌توان همه گونه‌های سواد را با مفهوم انتقادی توضیح داد. سواد انتقادی را از دو منظر معرفت شناسانه و جامعه‌شناسانه می‌توان مورد بررسی و تحلیل قرار داد.

در معنای معرفت شناسانه سواد انتقادی ظرفیت شناختی ما برای ارزیابی منطقی و معرفتی مجموعه گزارهها و دانشهایی است که در زندگی با آنها مواجه می‌شویم. گزاره‌ها و دانشهایی که در متنها، نوشته‌ها و یا در زندگی روزمره و به صورت زبان محاوره با آنها مواجهه پیدا می‌کنیم. اینکه افراد توانای تشخیص این را پیدا کنند که تا چه پایه و مایه‌ای سخنانی که می‌خوانند، می‌شنوند یا می‌گویند دقیق، مستدل، واقع‌بینانه و قانع کننده است. سواد انتقادی در معنای معرفت شناسی سوادی است که فرد از طریق مسلح شدن و مسلط شدن نسبت به ظرفیتهای شناختی به دست می‌آورد. اینکه زمانی که فردی فیلمی را تماشا می‌کند و یا در مطبوعات گزارش و خبری را میخواند بتواند مواجهه فعالی با این متنها داشته باشد و در برابر این متنها پرسش انتقادی طرح کند که آیا واقعأ این استدلال قانع کننده است یا خیر؟ یا اینکه بپرسد چه کسانی این متنها را خلق می‌کنند و پاسخگویی منافع و مقتضیات چه گروههایی است؟ و یا اینکه این متنهای نوشتاری یا شفاهی از کجا آمده‌اند؟

نکته دیگر پرسش از جهت گیری سیاسی و ایدئولوژیک این متنهاست که مطرح می‌شود. از سوی دیگر در روایت سواد انتقادی از منظر جامعه‌شناسی وجهه رهایی بخش متنهای گفتاری و نوشتاری مورد نظر است. سواد انتقادی با وجه رهایی بخش در عصر کنونی به چه معناست؟ ممکن است متن یا پیامی اعم از گفتاری، نوشتاری یا تصویری منطقی و قانع کننده و مستدل باشد اما این پرسش درباره آن مطرح می‌شود که پیامدهای این متن چیست؟ پرسش دیگر این است که این متنها به چه میزان ما را توانمند یا تضعیف می‌کنند؟ این متنها به چه میزان به ما کمک می‌کنند که در مواجهه با مسائلی مانند تبعیض جنسیتی، قومیتی و اجتماعی یا سیاسی به چه میزان قابلیت رهایی بخشی را برای ما به وجود می آورد؟رهایی بخشی در اینجا به معنای توانایی رها شدن از اشکال مختلف سلطه است. سواد انتقادی به معنای خلق شایستگی‌ها و توانایی‌هایی است که فرد را از حیث اخلاقی، عاطفی و سیاسی بار می‌آورد. سواد انتقادی پیوند نزدیکی دارد با مجموعه قابلیتهای انسانی ما. سواد انتقادی در سویه جامعه‌شناسی آن صرفا مهارت و تکنیکنی ست و بلکه شکلهای پیچیدهای از تفکر و وجوه مهمی از ظرفیتهای اخالقی و عاطفی ما را در برمی گیرد.  سواد انتقادی شکلی از پرورش سوژه شجاع را که آمادگی دارد شهامت خود بودن، شهامت اندیشیدن، پرسش کردن و شهامتهای دیگر را برای زندگی در دنیای امروز را دارد.

آیا مفهوم سواد در عصر کنونی تغییر کرده است؟ سواد انتقادی در کجای این تحوالت قرار دارد؟

معنای سواد همان معنای سواد پایه یعنی توانایی خواندن و نوشتن است. شاید از ابتدا این موضوع پیش پا افتاده، سطحی و ساده به نظر برسد و در چارچوب کار با نظام نشانه‌ای الفبایی در نظر گرفته شود. همین رویکرد که خواندن و نوشتن را سطحی و ساده می‌داند باعث شده این دو موضوع اهمیت خود را در جامعه ما از دست بدهد و موضوعی مهم قلمداد نشود. این در حالی است که خواندن و نوشتن تنها به معنای کار با الفبا و استفاده از آنها برای خواندن و نوشتن نیست. خواندن و نوشتن در عین حالی که دو روی یک سکه هستند اما هر کدام مجموعه وسیعی از قابلیتها، شایستگیهای شناختی، عاطفی، رفتاری و فرهنگی را شامل می‌شوند. اگر این قابلیتها و تواناییهای مختلف ملاحظه نشوند دانش آموز با سواد نمی‌شود. انسان باسواد به تعبیر فرانک فوردی که در کتاب «قدرت خواندن» آن را تشریح می‌کند انسانی است که الگوی ارتباطی‌اش با جهان، الگویی مبتنی بر خوانایی و نویسایی است.

خوانایی و نویسایی اموری مستقل و مجزا از اقتصاد، سیاست، فرهنگ و جامعه نیستند. امروزه میلیونها دانش آموز، دانشجو و دانش آموخته داریم که مهارت خواندن و نوشتن را می‌دانند اما خوانا و نویسا نیستند. به تعبیر عمومی‌تر باسواد نیستند. الگوی آنها در زندگی فردی، اجتماعی، شغلی و به طور کلی زندگی، الگوی خوانایی و نویسایی نیست. خوانایی و نویسایی شیوه‌ای از اندیشیدن است که در آن استدلال کردن، حجت آوردن، دقت کردن، بحث کردن و فهم جهان به شیوهای منظم و منطقی و در عین حال نقادانه انجام می‌شود. خوانایی و نویسایی عبارت است از ظرفیتهای وجودی که فرد از طریق آن می‌تواند مجموعه پیچیده زندگی شهری، کلانشهری و اقتصاد و سیاست و فرهنگ را تحلیل و فهم کند.

خوانایی و نویسایی مجموعه‌ای از قابلیتهای شناختی، عاطفی و اجتماعی است که امکان ارتباط خالق و فعال را برای فرد فراهم می‌کند. سواد در معنایی که در جهان معاصر و مدرن شکل گرفت چیزی فراتر از مهارتهای فنی است که ما در زمینه استفاده از الفبا به کار میگیریم. سواد مفهومی است که برای توضیح بینش و منش انسان معاصر و مدرن به کار میرود. در چشم انداز سنتی و تاریخی ایرانیان نیز سواد به این شکل فهم می‌شد. این در حالی است که هنگامی که در جهان معاصر مفهوم سواد همگانی به معنای الزام به فراگیری سواد در جامعه برای همه افراد مطرح شد مفهوم سواد جایگاه تازه‌ای پیدا می‌کند.

سواد انتقادی به چه میزان در دنیای امروز بین کشورهای مختلف جهان کاربرد پیدا کرده و مورد استفاده قرار می‌گیرد؟

مفهوم سواد انتقادی هم در معنای معرفت شناسانه و هم در معنای جامعه شناسانه آن گسترش پیدا کرده است. نظامهای آموزشی دموکراتیک و توسعه یافته جهان تالش می‌کنند به کمک مفهوم سواد انتقادی ارزشها، نگرشها، روشها و بینشهایی را در مدارس به دانش آموزان بیاموزند که در مسیر آن دانش آموزان بتوانند برای مسائلی که در دوران بزرگسالی با آنها مواجه می‌شوند آمادگی پیدا کنند. سواد انتقادی رویکردی در راستای سوادآموزی آینده گرا به آموزش است. در نظام آموزشی همه چیز با نشانه‌های آموزشی مورد استفاده قرار میگیرد. این مفاهیم نیز در گفتمان مدرسه خلق شده‌اند تا آن بخش از وظایف اخلاقی، اجتماعی و سیاسی که در راستای پرورش سوژه خالق، آگاه و شجاع برعهده مدرسه قرار دارد را توضیح بدهد. به همین دلیل سواد انتقادی از رنگ، تاریخ و زبان ملتها نیز تأثیر می‌پذیرد.

ما چگونه می‌توانیم از دل تاریخ و فرهنگ خود سواد انتقادی برای عصر کنونی را استخراج کنیم و به کار ببریم؟

ما می‌توانیم از درون زبان و ادبیات فارسی و زبان و ادبیات اقوام ایرانی مانند کردها، ترکها و... سواد انتقادی بیرون بیاوریم. این وضعیت درباره مذاهبی که در ایران وجود داشته نیز وجود دارد. ما می‌توانیم از این منابع فرهنگی و تاریخ الهاماتی داشته باشیم که به نوعی جهت گیری رهایی بخش، اخالق گرا، مسئولیت آفرین و شهامت زا را برای سواد انتقادی و یا پرورش سوژه باسواد نقاد فراهم کنیم. همه میراث فرهنگی، ادبی و تاریخی ملتها قابلیت تفسیر دارند. این هنر ماست که بتوانیم از مجموعه دینها، هنرها و ادبیاتهای مختلف که در تاریخ این سرزمین خلق شده برای نیازهای امروز استفاده کنیم.

البته در نظامهای آموزشی ما سویه‌های محافظه کارانه و غیرانتقادی از مجموعه تاریخ و فرهنگ ما گزینش می‌شود. در نتیجه نوعی بدبینی در نظام آموزشی ما نسبت به تاریخ و فرهنگ خود به وجود آمده است. با این وجود مدرسه در دوران پسا انقالب57 به نهاد پرورش سربازانی برای حکومت تغییر وضعیت داد. از این دیدگاه در دوران پسا انقالب مدرسه دستگاهی است که هدف آن جامعه پذیری سیاسی و ایدئولوژیک نسل جدید برای تحقق آرمانهای دینی است. در مدارس دوران پسا انقلاب اگر چه اشکال جدیدی از مدارس اعم از غیر انتفاعی و مدارسی که تاحدودی متفاوت از مدارس دولتی بودند ظاهر شدند و به تدریج نیز گسترش یافتند اما بیش از85 درصد مدارس کشور تحت الگوی متمرکز دولتی سازماندهی و هدایت می‌شوند. حتی مدارس غیر انتفاعی و نیمه مستقل نیز ناگزیر از تبعیت از اصول رسمی هستند. در چارچوب مدرسه پسا انقلاب خوانایی و نویسایی اگر چه ظاهرأ پذیرفته شده است اما برآیند واقعی آموزش و پرورش خوانا و نویسا کردن شهروندان و نسل جدید نیست. در دوران پسا انقلاب اگر چه مدرسه فراز و نشیب‌هایی داشته است و سیاست آموزشی دولتهای مختلف تفاوتهایی دارند اما رویکرد اصلی همچنان تغییر نکرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...