احیاگر لیبرالیسم کلاسیک | هم‌میهن


لودویگ فون میزس [Ludwig von Mises] مولف «بازار آزاد و دشمنان آن» [The free market and its enemies: pseudo-science, socialism, and inflation] اقتصاددان و متفکر اتریشی، در سال 1881 به دنیا آمد و در سال 1973 درگذشت. در این فاصله جهان دو جنگ عالمگیر را از سر گذراند و جنگ سرد دو ابرقدرت را تجربه کرد. از منظری کلی، چهار جریان و ایدئولوژی کلی نیز در این فاصله سر برآورد و در این رخدادهای عظیم دخیل بود: ناسیونالیسم، فاشیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم. درنهایت آنچه از پس جنگ دوم جهانی سر برون آورد، دو جریان عمده لیبرالیسم و سوسیالیسم بود که در دو بلوک‌بندی غرب و شرق خود را نمودار می‌کرد. هرکدام از این دو بلوک در سطح نظری نیز متفکرانی داشت.

 لودویگ فون میزس [Ludwig von Mises] خلاصه کتاب بازار آزاد و دشمنان آن» [The free market and its enemies: pseudo-science, socialism, and inflation]

برای نمونه در همین دوران بود که کارل پوپر کتاب دوران‌ساز «جامعه باز و دشمنان آن» را نوشت و نزاع کمونیسم و لیبرالیسم را در سطح آموزه‌های فلسفی پیگیری کرد. از نظر پوپر، افلاطون، هگل و مارکس دشمنان ایده «جامعه باز» بودند و تاثیر افکار آنان در جنبش‌های ضدلیبرالی، اعم از ناسیونالیستی، فاشیستی و سوسیالیستی هویدا بود. دیگر متفکر مهم این دوران که شهرتی عمده نیز بر هم زد، فریدریش فون هایک بود که در آثاری مرکب از اقتصاد و فلسفه سیاسی و برای نمونه در کتاب «راه بردگی» استدلال کرد که رویکردهای جمع‌گرایانه‌ای که می‌کوشند با اعطای قدرت گسترده به دولت، جامعه‌ای آرمانی بر پا دارند، در عمل ممکن است راه به حکومت‌های توتالیتر ببرند.

فضل تقدم میزس
نام پوپر و فون هایک در میان متفکران جبهه لیبرالیسم بیش از پیش شهرت جهانی یافت، اما واقع امر آن است که پیش از آنها این فون میزس بود که در دفاع از آموزه‌های لیبرالیسم عزمی راسخ از خود نشان داد و از این منظر او نسبت به این دو متفکر شهیر، فضل تقدم دارد. جدا از این، آموزه‌های لیبرالی مورد دفاع میزس، تفاوت‌هایی نیز با این دو متفکر به‌خصوص پوپر داشت. پوپر مانند جان استوارت میل از نوعی لیبرالیسم تعدیل‌شده دفاع می‌کرد که در آن از دخالت دولت در برخی بزنگاه‌ها به‌ویژه آنجا که پای حمایت از اقشار ضعیف در میان بود، گریزی نبود.

هایک البته کمتر از پوپر به این مداخله اعتقاد داشت و ترجیح می‌داد بازار آزاد، مبنای بنیادین مناسبات اقتصادی جوامع باشد. شاید به همین دلیل بود که او در نقد جان استوارت میل نیز نوشت. با این همه، میزس حتی از فون هایک نیز نگاه منفی‌تری نسبت به مداخله دولت در مناسبات بازار داشت و به همین دلیل است که او را می‌توان از عمده‌ترین متفکران مکتب نئولیبرالیسم دانست؛ جریانی متاثر از «مکتب اتریش» که در اوایل قرن بیستم در وین و به‌دست اندیشمندانی چون کارل منگر، اویگن فن بوم باورک و خود میزس بارور شد و به‌نوعی می‌توان آن را احیاگر نظریه کلاسیک و اولیه لیبرالی دانست.

نقد افلاطون و ریکاردو
میزس از سال 1919 شروع به انتشار کتاب‌هایش کرد. در این سال در کتاب «ملت، دولت و اقتصاد» ریشه‌های ناسیونالیستی، امپریالیستی و سوسیالیستی جنگ جهانی اول را کاوید. در سال 1927 در کتاب «لیبرالیسم» به دفاع از آزادی فردی، مالکیت خصوصی، بازار آزاد و دولت محدود پرداخت و در سال 1940 و درحالی‌که به‌دلیل خطر قدرت‌گرفتن نازی‌ها، شش سال بود که در سوئیس رحل اقامت افکنده بود، کتاب «کنش انسانی: رساله‌ای در علم اقتصاد» را منتشر کرد. در همین کتاب بود که او فراتر از یک اقتصاددان، برآورد منسجم و مرتبط خود از انسان، طبیعت، دولت، جامعه، بازار و دستکاری دولتی در بازار را عرضه کرد.

در اینجا بود که او از مفهومی به‌نام praxeology رونمایی کرد که شاید بتوان‌آن را به «کنش‌شناسی» ترجمه کرد. اهمیت پراکسیولوژی در این است که هم خطاهای راه‌یافته به آرای کلاسیک‌های علم اقتصاد در بحث نظریه ارزش را برطرف می‌کند و هم آن رویکرد افلاطونی «مهندسی اجتماعی» را مورد نقد قرار می‌دهد که گمان می‌برد انسان‌ها را می‌توان چونان ابزارهایی در راه اهداف عالی که نخبگان و رهبران و متخصصان بدانها قائل هستند، مورد استفاده قرار داد.

میزس با این هر دو رویکرد مخالف است. در بحث نظریه ارزش، می‌دانیم که نگرش ریکاردویی در زمینه ارزش کار یا ارزش هزینه تولید از مقبولیت گسترده‌ای برخوردار بود. طبق این نظریه ارزش یک کالا در اقتصاد، ارزشی عینی، مادی و مطلق است. این نظریه اما در دهه‌های پایانی قرن نوزدهم با نظریه ارزش ذهنی که کسانی چون کارل منگر مطرح کردند، زیر سوال رفت. در این تردید، بحث اینگونه مطرح می‌شد که ارزش یک کالا نه با ویژگی ذاتی کالا یا میزان کار لازم برای تولید آن، بلکه براساس اهمیتی که آن کالا برای کنشگران انسانی دارد، مطرح می‌شود و بنابراین ارزش، نه امری عینی که امری ذهنی است.

نتایج نظریه کنش‌شناسی
همین امر پایه‌ای شد برای میزس تا استدلال کند که با توسل به نظریه ارزش ذهنی می‌توان دانش اقتصادی را به سطحی بالاتر و عام‌تر ناظر بر انتخاب انسانی ارتقاء داد. در این تعبیر کنش نوعی مبادله داوطلبانه است برای گذار به وضعیتی که از نظر کنشگر مطلوب‌تر است، بنابراین پراکسیولوژی، دانش بررسی همین مبادله‌های داوطلبانه است. نزد میزس، آنجایی که این کنش یا مبادله داوطلبانه به‌راستی و به‌درستی محقق می‌شود، بازار است بنابراین هر آن نیرو و ایده‌ای که این کنش را مختل کند، در عمل در حال برهم‌زدن نظم اقتصادی است.

از نظر میزس این نیروها و ایده‌ها را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد؛ شبه‌علم، سوسیالیسم و تورم. درباره سوسیالیسم که به‌نظر می‌رسد نیاز به توضیح چندانی نباشد. مداخله دولتی در اقتصاد اولین چیزی را که نابود میکند، همان مبادله داوطلبانه است. درباره شبه‌علم اما مراد میزس، آن رویکردهایی در اقتصاد است که تحت تاثیر پوزیتیویسم قرار دارند و بر این تصور هستند که منطق حاکم بر اقتصاد باید نظیر علوم تجربی باشد.

درباره تورم هم باید گفت از نظر میزس، «تورم افزایش حجم پول است بدون اینکه متناسب با آن، تقاضا برای پول ـ یعنی تقاضا برای موجودی نقد ـ نیز افزایش یابد.» در اینجا نقد میزس خطاب به افرادی چون جان کینز است که گمان می‌کردند برای رفع مشکل بیکاری، می‌توان تورم را نادیده گرفت. میزس چنین روندی را خطا می‌داند و معتقد است، در بلندمدت تورم بیکاری را درمان نمی‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...