كارگاه معرق؛ باغی پر از درختان | اعتماد


قبل از اینکه کتاب را بخوانم یک هایکو خواندم از نیره نورالهدی که گویی یک پیش‌درآمد مکاشفه‌آمیز بوده باشد برای غرق شدن در هنر چوب: «مرد نجار، گرگ و میش صبح، پشت دکانش، باغی پر از درختان بلند»؛ نیکو شجاع‌نوری، نویسنده‌ کتاب «چوب و هنرهای چوبی در ایران»، در واقع دارد در كتابش تصویری از همین نجار هنرمند به دست می‌دهد. از این رو که هنر چوب را با اشاره به درختانی شروع می‌کند که در پیوند با معرفت‌شناسی اسطوره‌ای، در دل طبیعت روییده‌اند و چوب‌شان ماده خام آفرینش‌های هنری بوده است. نجاری و خراطی و منبت و ساخت سازه‌های سنتی.

 نیکو شجاع‌نوری، «چوب و هنرهای چوبی در ایران

او قصه‌ این درختان را با نقوش‌شان در حجاری‌های تخت جمشید و طاق بستان شروع می‌کند و به روایت‌هایی در فرهنگ اساطیری درباره‌ درختان اشاره می‌کند تا به مخاطب خود نشان بدهد هنری که از چوب آفریده می‌شود چگونه یادآور تاریخ و اساطیر است، یادآور درخت زندگی: «در فرهنگ اسطوره‌ای بابل درخت زندگی، درختی جادویی است که در مرکز بهشت رشد می‌کند و آب‌های اولیه‌ بر ریشه‌های آن جاری است. درخت زندگی یک نماد کیهانی است که در دوران کهن نماد اتحاد زمین و آسمان، غذای روحانی و حتی روشنگری شمرده می‌شد و شاید بتوان گفت آشنایی بشر با درخت به داستان پیدایش برمی‌گردد.» و با این مقدمه است که با پرهیبی از درخت زندگی در خاکستری پشت پلک‌ها با نام درختانی آشنا می‌شوی که هر یک با ویژگی‌هایی كه دارند، در بخشی از هنر چوب به كار می‌آیند، مثلا درخت آزاد با این نام نمادین كه با آن معرق‌كاری می‌كنند و مخصوصا ساز سنتور می‌سازند یا درخت آلوچه كه چه درخت مانوسی در زندگی روزمره به نظر می‌رسد، اما هنرمند می‌تواند از چوبش یك اثر هنری فاخر مثلا جعبه‌ جواهرات خاتم‌كاری بسازد یا درخت گل ابریشم با این نام قصه‌وار كه بومی ایران نیست، اما از زمان كاشتش در ایران ماده خام خوبی بوده است برای هنرمندان تا با آن منبت‌كاری كنند.

همچنین درخت افرا كه افزون بر استفاده‌اش در خراطی و معرق و وسایل تزئینی و مبلمان و غیره، به ویژه با آن سازهای بادی می‌سازند یا درخت انجیلی كه رنگش چنان است كه هنرمند اگر بخواهد در اثرش پوست و صورت را نشان بدهد از این چوب بهره می‌برد. حتی نویسنده اشاره می‌كند كه چوب پیچ امین‌الدوله هم كه خیال می‌كنی فقط به درد هایكوها و قصه‌های قدیمی می‌خورد، چگونه در تهیه‌ ابزار چوبی زینتی به كار می‌آید یا توت سفید كه هنرمندان با آن سه‌تار درست می‌كنند یا درخت سرو كه ساز چنگ را باید با آن ساخت و همین‌طور هزاران سازه هنری چوبی دیگر...

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...