می‌خواست برای مردم باشد | شهرآرا


می‌گفت می‌خواهم برای مردم باشم و این جمله فقط برای او یک شعار نبود که به زبان بیاورد یا حرفی که نقابی برای او بسازد و عزیزش کند. او عزیز شد چون واقعا به «برای مردم بودن» اعتقاد داشت و به همان نحوی زندگی کرد که به زبان آورد. ورزشکار بودن و افتخارات ورزشی او در سطح کشور، جهان و المپیک یا مدال‌های رنگارنگ، همه یک طرف قصه تختی است و سمت دیگر آن، می‌شود دیدن رنج مردم، تحمل آن و همراهی با آن، چنان که رنجی و باری است از خود و بر دوش خود. اکنون سال‌ها پس از تختی، سال‌ها پس از آنکه زندگی او در هتل آتلانتیک تهران به نقطه پایان خود رسید و هرگز کسی نفهمید قتل بوده یا خودکشی، هنرمندان زیادی سعی کرده‌اند تا از او بگویند و یاد و نام او را به اشکال مختلف زنده نگه دارند.
هم زمان با 17دی سالگرد درگشت او در 1346، به سراغ چند عنوان از کتاب‌هایی رفته ایم که از جهان پهلوان تختی گفته‌اند و از جهانی که داشت:

غلامرضا، غلامرضا را کشت

غلامرضا، غلامرضا را کشت
یک قدم برای نزدیک شدن به حقیقت
این کتاب که نشر چشمه آن را منتشر کرده، به قلم مهدی میرمحمدی نوشته شده است و در وصف آن گفته‌اند روایتی است از بودن و نبودن غلامرضا تختی. اثری که درواقع روی نقطه پایانی و پرابهام زندگی او دست گذاشته است. اینکه او خودکشی کرده یا به قتل رسیده، هنوز با گذشت 56سال از نبودنش، بر کسی مسجل نشده و هرچه هست، حدس و گمان‌هایی است که دهان به دهان و گوش به گوش چرخیده است. خبر درگذشت او در 17دی 1346، ساعت 14بعدازظهر روز بعد، تیتر صفحه اول روزنامه‌های کیهان و اطلاعات را به خود اختصاص داد و از آن زمان، زندگی پس از مرگ او، دچار افسانه پردازی‌ها و شایعاتی هم شد. مهدی میرمحمدی در کتاب «غلامرضا، غلامرضا را کشت» درواقع، قدم دیگری برداشته برای نزدیک شدن به حقیقت زندگی و پایان زندگی او. روایتی که با اتکا به طیف وسیعی از عکس ها، نوشته ها، مصاحبه‌ها و اظهارنظرهای مختلف موجود در این باره نوشته شده است.

آن دسته از افرادی که به کتاب صوتی علاقه دارند، می‌توانند خوانش اشکان عقیلی پور را نیز از این اثر بشنوند. انتشار صوتی این کتاب، باعث شد تا نظرات مختلفی پیرامون آن در فضای مجازی به چشم بخورد. نظر یکی از کاربران درباره این کتاب چنین است: «تحقیقی عمیق و دقیق درباره زندگی و مرگ تختی، زمینه و زمانه اسطوره تختی، همچنین سیاست و اوضاع اجتماعی دوره حیات او، نویسنده زحمت بسیاری کشیده، از ویژگی‌های خوب کتاب؛ نثر پخته و قلم شیوای نویسنده است.»

همراهی و هم دلی تختی با بازماندگان زلزله فاجعه بار بوئین زهرا، از جمله وقایعی است که در این اثر به آن اشاره شده است: «دهم شهریور1341 زلزله ای شهرستان بوئین زهرا در استان قزوین را لرزاند. آن زمان، تختی به تازگی و بعد از یک عمل جراحی و گذراندن دوره درمانی از نیویورک به ایران بازگشته بود. در سیزده شهریور1340 تختی به مجموعه کیهان رفت و خبر داد که می‌خواهد فردا با دوستانش برای جمع آوری کمک‌های مردمی به نفع زلزله زدگان از دوراهی یوسف آباد تا میدان راه آهن راه پیمایی کند. در جریان همین دیدار است که تختی با گزارش نویس کیهان ورزشی هم صحبت می‌شود و از اشباع شدنش از کشتی و خداحافظی با تشک می‌گوید. گزارش کیهان ورزشی با این حرف‌های تختی به پایان می‌رسد: «دنیای تازه من شروع شده. می‌خوام برای مردم باشم. تو مایلی به من کمک کنی تا وظیفه وجدانی خودمون رو در قبال زلزله زده‌ها ادا کرده باشیم؟»

100 پرتره از جهان پهلوان تختی  بهزاد شیشه گران

100 پرتره از جهان پهلوان تختی
هم نشینی نقطه، خط، بافت و رنگ‌ها
گفتن و یاد کردن از جهان پهلوانی چون تختی در همه این سال‌ها فقط با کمک قلم و کلمه میسر نشده است. قاب سینما، پرده نقره ای آن و هنر دست طراحان و نقاشان نیز در این یادکرد نقش داشته‌اند. «100 پرتره از جهان پهلوان تختی» کتابی است هنر دست بهزاد شیشه گران، نقاش و طراح، که انتشارات ایده خلاقیت آن را منتشر کرده و همان طور که از نام آن پیداست، به 100 اثر این هنرمند درباره غلامرضا تختی اختصاص دارد. او اولین نمایشگاهش را سال ۱۳۶۸ با چهره‌هایی از غلامرضا تختی برپا کرده بود و در مجموع بیش از دویست تابلو از این ورزشکار خلق کرده است. توصیفاتی که درباره این اثر وجود دارد می‌گوید: «او در پرتره هایش در جهت معرفی و داستان سرایی بر نمی‌آید، بلکه تلاش دارد که با خلق آثار از زاویه دید نقاشانه خود در پرتره‌ها تجلی بخشد. نقطه، خط، بافت، رنگ و همه و همه در همین راستا به کمک شیشه گران آمده‌اند تا او آثاری مصور را در کنار هم قراردهد و اندیشه هر یک از افراد اجتماع از شخصیت تختی را بازخوانی کند .»

اشک قهرمان

اشک قهرمان
شرح مبارزاتی قهرمانانه
سومین کتاب این فهرست، برای آن دسته از مخاطبانی بیشتر مناسب است که هم به دنبال مطالعه پیرامون زندگی و مرام و منش این پهلوان هستند و هم یک نسخه قدیمی را به نمونه‌های امروزی ترجیح می‌دهند. «اشک قهرمان» را انتشارات پیروز سال 1343 منتشر کرده و به چاپ رسانده است و آن گونه که جست وجوهای اینترنتی می‌گوید این کتاب زیرنظر مستقیم خود تختی نوشته شده است. در آغاز این کتاب از قول او نوشته شده: «من این کتاب را به عنوان ناقابل ترین هدیه، به یکایک خواهران و برادران سرزمینم که در زندگی ام همواره شوق من بوده و افتخاراتم را مدیون آن‌ها می‌دانم تقدیم می‌کنم.» یکی از خاطراتی که در این کتاب می‌خوانیم شرح یکی از شکست‌های اوست: «فقط چندروز مانده به شروع مسابقات بود که تمرین را آغاز کردم. خیلی زود توانستم رو بیایم. اما در شب مسابقه جای شما خالی حریفی که با من دست و پنجه نرم می‌کرد، مهلت جنبیدن به من نداد و خیلی زود من را ضربه فنی کرد. [...] خودم را قانع کردم که اگر شکست خورده ام، حقم بوده است و این سزای غروری بود که پیش از مسابقات داشتم. این درس بسیار بزرگی برای من بود. من این درس را هیچ گاه فراموش نکردم.»
اشک قهرمان به بیانی دیگر، دست می‌گذارد روی شرح مبارزات قهرمانانه جهان پهلوان تختی.

پهلوان زندگی، پهلوان جهان
قصه‌هایی واقعی از ارزش‌های والای پهلوانی
«پهلوان زندگی، پهلوان جهان»، کتابی است که به مناسبت چهلمین سال درگذشت غلامرضا تختی و به وسیله دکتر سیدنصرالله سجادی و کیوان مرادیان تدوین و گردآوری شد. این کتاب در دی 1386 به وسیله انتشارات فدراسیون بین المللی ورزش‌های زورخانه ای منتشر شد و بخش درخورتوجهی از آن با ارزش‌های پهلوانی و الگویی از ورزش زورخانه و این گود مقدس آمیخته شد و به عبارت دیگر، قصه‌هایی واقعی است از ارزش‌های والای پهلوانی. «دادن پرچم المپیک به جعفر سلماسی»، «ماجرای کشتی تختی و مدوید»، «تختی و جمشید مشایخی»، «عشق به مادر»، «تختی و کشتی گیران ترک»، «آخرین مسابقه تختی» و «زلزله بوئین زهرا»، تنها بخشی از مکتوبات این اثر است که از زبان دوستان و آشنایان و نزدیکان تختی روایت شده است و تصاویر سیاه وسفید قدیمی نیز مکمل آن است.
روایت زیر که از خوی و خصلت جوانمردانه تختی حکایت می‌کند، بخش کوتاهی است از آنچه در این کتاب به چشم می‌خورد: «یکی از تولیدکنندگان عسل هم بعد از المپیک 1964 توکیو که تختی به شدت از طرف رژیم تحت فشار شدید روحی و مالی بود و حقوقش قطع شده بود و احتیاج مبرم به پول داشت به تختی پیشنهاد داد که از عکس تختی روی شیشه‌های عسل برای تبلیغ استفاده کند که جوابی که تختی در مقابل این پیشنهاد داد به خوبی علت رد پیشنهادهای مختلف قبلی را هم نشان می‌دهد. او به تولیدکننده عسل گفت: آیا می‌خواهی مردم را فریب دهی که تختی با خوردن عسل قهرمان شد؟ در حالی که قهرمان شدن من به خوردن عسل ارتباطی ندارد، من برای این کار عسل نخوردم. بنابراین، با فریب دادن مردم مخالفم.»

غلامرضا
خاطرات کوتاه ماندگار
انتشارات شهید ابراهیم هادی نیز به قلم گروهی از نویسندگان، کتابی را درباره زندگی این ورزشکار کشورمان منتشر کرده است. کتابی با تمرکز روی ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری تختی و در شمایل یک زندگی نامه و خاطراتی کوتاه، که چنان داستان‌هایی کوتاه در کنار هم قرار گرفته است و از نقاط پررنگ و ماندگار زندگی او سخن می‌گوید. «فاتح قلوب»، «ارباب رجب»، «آن روزها»، چند نمونه از موضوع‌هایی است که در این کتاب به چشم می‌خورد. آغازگر این کتاب نیز سخنان غلامرضا تختی است که خطاب به جوانان گفته شده است: «... بیایید این افکاری که در خود جمع کرده اید مثل یأس و ناامیدی و ترس از شکست را دور بریزید.
فقط تلاش کنید تا مفید به حال خویش و جامعه خود باشید. من اگر در کار خودم استقامت نشان نمی‌دادم، بدون تردید امروز نمی‌توانستم به مقام قهرمانی برسم. تنها در عالم ورزش چنین قانونی حاکم نیست، درهمه امور زندگانی چنین است.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...