اما درباره احمد فردید. او بیشک اهل فلسفه بود ولی میراثی که از خود برای جای گذاشت، بیش از آنکه به درد فلاسفه بخورد، مورد توجه روشنفکرانِ اهلِ ایدئولوژی قرار گرفت. من این نکته را در کتابی که در دست نگارش دارم باز کردهام. فردید یک فیلسوفِ ششدانگ بود. اگر چه در مقامِ دقّت در تاریخِ فرهنگی ایران فیلسوف ممتازی نبود، اما موقعیتی استثنائی از بابت توجه به تجدد و طرح پرسش فلسفی از تاریخ جدید ایران پیدا کرد. موقعیتی که نه تنها ارزشِ فلسفی آن شناخته نشد، بلکه تبدیل به فرصتی برای بهرهبرداری ایدئولوژیک شد. او یکی از تاثیرگذارترین متفکران ایرانی در صد سال اخیر است که بر طیفی متنوع از اندیشمندان و روشنفکرانِ ایرانی در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی و به عبارتی در اوج گذار تاریخی ما اثرگذاشته است. به همین سبب میتوان فردید را آئینهای دانست که بازتاب دهنده شخصیّت و فردیّت اندیشمندان ایرانی در پنج دهه گذشته است. از لحاظ تاثیری که فردید بر جریانِ فکر در کشور ما گذاشت، باید گفت که سرنوشت احمد فردید این بود که در نقطه عطف فلسفه و ایدئولوژی در تاریخ اندیشه ایران معاصر قرار بگیرد. در اینجا نقش سلبی
جلالآلاحمد مطرح میشود که با دَرغلتاندن مفهومِ فلسفی «غربزدگی» که توسط فردید مطرح شده بود، به وادی بازی سیاسی، فلسفه را به ایدئولوژی تحویل و تحلیل فکری را به نفع تهییج سیاسی مصادره کرد. با اینکه دُرُشتترین ثاثیرِ ظاهری فردید در چالشِ آلاحمد خود را مینمایاند، اما در بطن همه جریانهای فکری که توجه به سرزمین و امکانات بومی و هویتی را حیاتی میپندارند، فردید بروز و ظهوری غیرقابل کتمان دارد.
اندیشه اعوانی و داوری و نصر و دینانی آیا در میان نسلهای جوانتر نیز نمایندگانی دارد؟ آیا این سنخ اندیشه را میتوان نحلهای ادامهدار ارزیابی کرد؟
پرسشِ بسیار مهم و البته اگر اجازه بدهید بگویم پرسشِ بسیار تحریککنندهای را مطرح میکنید! متاسفانه پاسخ به آن چندان ساده نیست، چرا که ارائه پاسخی صریح، متضمنِ یک تجویزِ نسخه حیاتی و سرنوشتساز برای نقشه راهِ میدان تفکر در ایران معاصر است که با وجودِ غبارهایی که در این میدان وجود دارد، ترسیم آن دشوار است. پس آنچه در پاسخ به این پرسشِ جالب شما خواهم گفت را حمل بر تساهل و تسامح کنید و آن را کاملا واجدِ نقد بدانید. به گمانِ من به عنوان یک روزنامهنویس، چهرههایی نظیر «محمدمنصور هاشمی»، «بیژن عبدالکریمی» در جبههای قرار دارند که در خطّ مقدّم آن رضا داوی اردکانی حضور دارد. کسانی نظیرِ «کریم فیضی» و «علی اوجبی» را نیز میتوان در امتداد
غلامحسین ابراهیمی دینانی ارزیابی کرد. متفکرانی نظیرِ «غلامرضا اعوانی» و همچنین آکادمیسینهایی نظیرِ «سید حسن حسینی» نیز در فضای فکری نصر تنفّس میکنند. بار دیگر این تذکر را اول به خودم، بعدا به شما میدهم که همه افرادی که در بالا نامشان آمد، نسلهای جوانتری که نحله فیلسوفان کهنسال ایرانی را نمایندگی میکنند نیستند، بلکه سنخِ اندیشهنگاری آنان را میتوان در نحلهای جای داد که بیشترین مولفههای مشترک را با پیرخردمندانِ قوم داشته باشد، نه اینکه عین آن و یا حتی تداوم آن باشد. شاید بهتر این باشد که بگوییم، ظهور این جوانان، نشانهای بر دوامِ پرسشهایی است که پیران ما مطرح کردهاند.
از اساس گفتوگو تا چه میزان محمل مناسبی برای انتقال اندیشه است؟
به نظر میرسد با نظرکردی به تاریخِ اندیشه میتوان به خوبی از اهمیتِ فُرم گفتگو برای نقل و نقد فلسفهها و فکرها آگاه شد. همانطور که میدانید، نخستین جهدهای جدّی و اولین تلاشهایِ مکتوبِ ماندگار برای فلسفهنگاری با انتخاب فُرمت گفتگو از سوی افلاطون بوده است. فیلسوفانِ دیگری نیز از این راه و روشِ اَبَرفیلسوف یونانی پیروی کردهاند. در دورانی که ما در حال زندگی هستیم، برایان مگی چهره تابنده فُرمتِ انتقالِ اندیشه از مسیر گفتگو بود که چندی پیش از دنیا رفت. خواندنِ آثار او همواره مبتج، برانگیزاننده و آموزاننده است و حتی میتوان گفت مجموعه گفتگوهای او با فیلسوفانِ معاصرِ غربی، صورت اثرگذارتری از رسالههایی نظیر «تاریخ فلسفه» و «لذّات فلسفه» دارد که اَثرِ درخشان
ویل دورانت در انتقال اندیشه محسوب میشود. حداقل برای من اینگونه بوده است. در ایران نیز،
رضا داوری اردکانی کتاب «فلسفه، سیاست و خشونت» خود را به شکلِ یک گفتگویِ مفروض به رشته تحریر درآورده و در دوازده مجلس به نسبت میان فلسفه و خشونت و نقشِ میانجی سیاست در این میان میپردازد. آنچه که بر من مبرهن است، گیرایی و شیوایی فُرمت گفتگو در انتقالِ اندیشه است، هر چند که امکانِ ضعف در شرحِ منطقِ پیچیده برخی نظریات فلسفی در این فُرمت همواره وجود دارد.
خواننده با خواندن کتاب گفتوگوی شما با دکتر اعوانی تا چه حد به وجوه اندیشه او دسترسی پیدا خواهد کرد؟
در این زمینه شما را به سخنان دکتر اعوانی در مراسم رونمایی از کتاب ارجاع میدهم که فرمودند مصاحبهکننده در این کتاب من را به نطق درآورده و وجوهِ پنهانِ فکرِ ما را به قلم درآورده است. تصور شخصی من این است که چیزی که جنابِ استاد از آن به عنوان به جَلوَت درآوردن آنچه در خَلوَت بوده یاد کرده، بسیار اهمیت دارد. مخصوصا در مورد فیلسوفی نظیر اعوانی که در طولِ عمر خود بیشتر مطالعه و مداقه کرده و فرصتی را برای نگارش اختصاص نداده است. «آفاقِ فکرت در سپهرِ فطرت» این فرصت را به طور همزمان برای اعوانی و مخاطبش فراهم آورده که جانِ کلام را در پوستینِ کلمه کرده و مکتوبی از شفاهیترین حکیمِ الهی ِ ایرانِ معاصر ارائه دهد.
مجموعه گفتوگوهای شما چه سیری را طی خواهد کرد؟ متفکر دیگری که با او گفتوگو کردهاید سید مصطفی محقق داماد است. چه کسان دیگری در فهرست شما برای گفتوگو هستند و انتهای این مسیر کجاست؟
راستش را بخواهید انتهایِ این مسیر برای خودم هم چندان روشن نیست و بستگی به استقبال و استفادهای دارد که از انتشارِ این مجموعه میشود. اگر همچنان که تاکنون بوده کتابها خریدار داشته باشد و به چاپهای متعدد برسد، توش و توانِ من هم بیشتر میشود و انگیزههایم در تکاملِ مجموعه گفتگوها شتاب بیشتری به خود میگیرد. با این همه، آنچه در ابتدایِ انتشارِ این سلسله دفاتر مدنظرم بوده است، رساندنِ شمارِ آنها به ده کتاب بوده است. تا کنون چهار کتاب منتشر شده است و شش کتاب دیگر در مراحلِ مختلفِ آمادهسازی قرار دارد. دو کتابِ «آفاقِ حقیقت در سپهرِ شریعت: گفتگو با
مصطفی محققداماد» و «آفاقِ عرفان در سپهرِ ایران: گفتگو با
نصرالله پورجوادی» در مرحله بازخوانی نهایی قرار دارد. دو کتاب «آفاقِ فلسفه در سپهرِ سیاست: گفتگو با
جواد طباطبایی» و «آفاقِ دانایی در تمدنِ اسلامی: گفتگو با
رسول جعفریان» نیز در حال آمادهسازی است. دو کتاب «آفاق آزادی در سپهرِ تاریخ: گفتگو با
عزتالله فولادوند» و «آفاقِ فلسفه در سپهرِ جامعه: گفتگو با
احمد نقیبزاده» نیز در دستور کار سالهای آتی قرار دارد و هنوز مصاحبههای آن انجام نشده است.
گفتوگوهایی از این دست ابزار مناسبی برای نوعی بررسی تطبیقی هستند. آیا قصد نوشتن کتابی در حوزه بررسی تطبیقی آرای متفکرانی که به آنها پرداختهاید را ندارید؟
همینطور است. گفتگو یکی از مسیرهایِ اصیلِ تاریخِ اندیشه برای تحریرِ محلِ نزاع و ایضاحِ منطقِ درونیِ افکار در طول تاریخِ درازِ اندیشه بوده است. مساعیِ من به عنوان یک روزنامهنویس هم چیزی جز مشارکت در این جریانِ پربار و خروشان که همچون رودخانهای از قرنی به قرنِ دیگر حرکت میکند نبوده است. یکی از توفیقاتی که در اثنایِ این مشارکت از آنِ راقمِ این سطور شده است، نگرشی مکانمند و معطوف به اینجا و اکنون بوده که بحث درباره سرحدات فرهنگی و معنوی سرزمین ایران را در کانون خود قرار میدهد. بدیهی است که بحثِ پیشگفته، سرلوحه کارهای آتیِ من در حوزه تاریخِ اندیشه ایران به شمار میآید. نتیجه اصلی این ایده زایشِ یک مجلّدِ دو دفتری است که مواد و مصالح آن را مدّتها است فراهم آوردهام و امیدوارم تا دو سال آینده بتوانم این دو دفتر را به مثابه بیلانِ فعالیتهای پانزده ساله خود در عرصه صفحاتِ فکری روزنامهها و مجلات کشور منتشر کنم. یکی از این دفاتر که در حُکمِ خاطرهنگاری از سابقه و رابطهام با فیلسوفانِ معاصر است، به نقلِ شنیدههایِ کمتر شنیدهشده از این متفکرانِ ایرانی میپردازد. این دفتر که با دسترسی مستقیم و بیواسطه با سه فیلسوف اثرگذار و اثرساز ایرانزمین فراهم آمد است، در واقع طرحی داستانی از زندگی نظری و عملی آنان است که در صفحاتی پُرشمار منتشر خواهد شد. اما تلاش میکنم همزمان با انتشار این دفتر تقریبا داستانی، دفتری نظری و فکری را نیز در صفحاتی محدودتر منتشر کنم که وظیفه افکندنِ نوری را بر تاریخِ اندیشه معاصر ایرانی، با محوریتِ برخی از متفکرانی که با آنها گفتگو داشتهام، بر عهده دارد. تئوری اصلی دفترِ دوّم این است که روشنفکران ایرانی در دورهای که بسیار مرجعیتِ متنفذی داشتند (دهه 40 خورشیدی) زمینههای ستیز با تجدد را فراهم آوردند و فیلسوفان ایرانی که در طول دههای بعد از آن، وظیفه دشوار ایستادگی در برابر تبعاتِ سهمگین این ستیز را بر عهده گرفتند، یکی از مهمترین جدالهای فکری ایران معاصر را رقم زدند. دفتر دوم که یک پژوهشِ انتقادی است، همراه با دفتر اول که یک روایتِ داستانی است در سال 1400 منتشر خواهد شد.