محسن آزموده | اعتماد
از قضاوت کردن گریز و گزیری نیست. همه ما، به ویژه با فراگیر شدن فضای مجازی و در شبکههای اجتماعی، هر روز بارها و بارها حکم صادر میکنیم، درباره موضوعات متنوع و گوناگون، از انتخابات و سیاست گرفته تا سوراخ لایه اوزون و علت فراگیر شدن کرونا. بگذریم از ارزشداوریها و قضاوتی اخلاقی پیرامون خوب و بد و درست و غلط رفتار و کردار دیگران. بعضی میگویند قضاوت نکنید یا به این راحتی حکم صادر نکنید، اما آیا این توصیه عملی است؟
جان ویلکاکس [John Wilcox] در کتاب «قضاوت انسانی، چقدر صحیح است و چگونه میتواند بهتر شود؟» [Human judgment : how accurate is it, and how can it get better] توضیح میدهد که انسانها همیشه و از ابتدای تاریخ قضاوت کردهاند و میکنند و خواهند کرد. او نشان میدهد که سازوکار این داوریها چگونه است و انسانها چرا و چطور قضاوت میکنند. نکته مهم آن است که او از سطح توصیف فراتر میرود و بر پایه بحثهای دقیقی که راجع به چیستی قضاوت مطرح میکند، توصیههایی عملی و کارآمد برای بهتر شدن قضاوتها ارایه میکند. از این حیث کتاب «قضاوت انسانی» اثری سودمند و خواندنی، نه فقط برای اهالی فلسفه و علاقهمندان به علوم شناختی که برای عموم مخاطبان است. کتاب قضاوت انسانی را یاسر خوشنویس ترجمه و نشر دکسا منتشر کرده است. یاسر خوشنویس دانشآموخته فلسفه، مترجم آثار متعددی در زمینههای فلسفه و مطالعات علم و تکنولوژی، فلسفه عمومی و فلسفه کاربردی است که از آن میان میتوان به این کتابهای انقلاب علمی، فرهنگ کوچینگ، زمان فراغت و بهزیستی و تاریخ اجتماعی معرفت اشاره کرد. با او به مناسبت ترجمه کتاب قضاوت انسانی گفتوگو کردیم:
در ابتدا بفرمایید اصلا قضاوت بهطور کلی و قضاوت انسانی چیست و چه معنایی دارد و چه تفاوتی با سایر اعمال و کردارهای معرفتی مثل باور داشتن یا مقایسه دارد؟
این کتاب راجع به قضاوتهای معطوف به واقع است، یعنی قضاوتهایی درباره اینکه یک وضعیت به خصوصی در جهان برقرار است یا خیر. خیلی از قضاوتها رو به آینده است. مثلا اینکه قهرمان دور بعدی لیگ اسپانیا کدام تیم خواهد بود یا اینکه قهرمان لیگ بعدی در ایران چه تیمی خواهد بود؟ وقتی انتخاباتی در حال برگزاری است، در این باره قضاوت میکنیم که برنده انتخابات چه کسی خواهد بود. اینها قضاوتهایی معطوف به واقع است. در این موارد که حالت خاص آنها این است که رو به آینده باشد، ما بین اینکه آیا وضعیت الف برقرار است یا خیر، قضاوت میکنیم. گاهی هم این قضاوتها رو به گذشته است. مثلا فرض کنید فردی متهم به قتل شده است و قاضی باید قضاوت کند که آیا آن فرد مرتکب شده است یا خیر.
این ماجرا یعنی قتل، در گذشته اتفاق افتاده است. اما ما در موقعیتی نیستیم که بتوانیم این موضوع را مستقیما بررسی کنیم. مثلا از لحظه قتل فیلمبرداری نشده یا دوربینی وجود نداشته است. این قضاوتها میتواند حالتهای مختلفی داشته باشد. مثلا من میتوانم در این باره قضاوت کنم که آیا همکارم سختکوش است یا خیر. البته من با او کار میکنم، اما میخواهم از روی رفتار و عملکردش قضاوت کنم که آیا سختکوش است یا خیر. این قضاوتها، قضاوتهای معطوف به واقع هستند. در مواقعی که با پرسشهایی از این دست داریم، وضعیت را باور نداریم. در واقع اگر باور داشته باشیم، دیگر در موقعیت قضاوت نیستیم. به عبارت دیگر اگر مطمئن باشیم که مثلا تیم بارسلونا قهرمان سال آینده لیگ اسپانیا خواهد بود، دیگر قضاوت صورت گرفته و باور داریم. بنابراین قضاوت همراه با وضعیتی است که اصطلاحا فاقد باور هستیم و در حال سنجش موقعیت و شواهد هستیم تا به باوری له یا علیه یک وضعیت واقعی امور در جهان دست پیدا کنیم.
آیا قضاوت انسانی امری ناگزیر است؟ به عبارت دیگر آیا انسان میتواند قضاوت نکند؟
بله، قضاوت امری گریزناپذیر است. خیلی از مواقع ما شواهد کافی نداریم که ما را به یقین برساند، اما ناگزیریم که تصمیمی بگیریم یا قضاوتی کنیم. مثلا اینکه آیا فردا باران میآید یا خیر؟ با توجه به جمیع شواهد و وضعیت هوا و پیشبینیهایی که دیدهایم، قضاوت میکنیم که احتمالا فردا باران نمیآید و چتر بر نمیداریم و لباس گرم نمیپوشیم. یا مثلا ماشینمان را امشب به کارواش میبریم. اما فردا باران میآید و ماشین ما کثیف میشود یا بیرون خیس میشویم و لباس ناکافی به تن کردهایم. یعنی به هر حال در موارد بسیاری در مواقعی قرار میگیریم که ناچاریم معطوف به واقع قضاوت کنیم و براساس آن قضاوت اعمالی را انجام میدهیم. مثل مورد چتر برداشتن یا برنداشتن. ممکن است براساس این قضاوت که همکار ما سختکوش است، با او پروژهای بر میداریم یا براساس این قضاوت که او سختکوش نیست، از همکاری با او اجتناب میورزیم و ترجیح میدهیم که کارهایمان را خودمان انجام دهیم تا کار را به او بسپاریم. این قضاوتها عملا در موقعیتهای انسانی گریزناپذیرند و ما در موقعیتهایی هستیم که شواهد ناکافی داریم ولی باید به سمت یک وضعیت اموری در جهان گرایش پیدا کنیم. یعنی ابتدا باید قضاوت کنیم که آیا آن وضعیت در جهان برقرار است یا خیر، بعد از آن باید به سمت یکی از این دو حالت گرایش پیدا کنیم.
نویسنده در مقدمه کتاب تاکید میکند که کاری به قضاوتهای اخلاقی یا ارزشداوریها ندارد، اما نمیگوید که نباید قضاوت اخلاقی کرد. آیا میتوان گفت قضاوت اخلاقی هم امری ناگزیر است و در صورت مثبت بودن پاسخ، به نظرتان چقدر صحیح است؟
قضاوتهای اخلاقی مربوط به امور هنجاری است. مثلا این قضاوت که «دوستم که به من بیمحلی کند، رفتارش زشت و ناپسند است» یا فرض کنید این قضاوت که -«کاری که برادر یا پدرم انجام داد، از نظر اخلاقی درست نبود، دروغ گفت یا فریبکاری کرد یا دورویی کرد». این قضاوتهای اخلاقی که جنبه هنجاری دارند، غیر از موضوعات معطوف به واقع (factual) هستند. کتاب البته راجع به قضاوتهای معطوف به واقع است، اما اینطور هم نیست که بگوییم نباید قضاوت اخلاقی انجام شود. ما مدام قضاوت اخلاقی انجام میدهیم. مهم این است که قضاوتهای اخلاقی ما اولا مبتنی بر شواهد و ثانیا مبتنی بر فهم درستی از امر اخلاقی باشد. اینطور نیست که بگوییم قضاوت اخلاقی نکنیم. اینکه میگویند دیگران را قضاوت نکنید، نوعا به این دلیل است که ما در موقعیتی نیستیم که بتوانیم شرایط فرد را بهطور کامل درک کنیم و خیلی از اوقات قضاوت ما درباره اینکه طرف بیدلیل عصبانی شد یا نباید پرخاش میکرد، حاصل این است که همدلی کافی نداریم و موقعیت آن را به خوبی درک نمیکنیم. مثلا اگر متوجه شویم که آن فرد شب قبل نخوابیده یا تنش روحی شدیدی داشته، شاید آن پرخاش به نظرمان رفتار غیراخلاقی نابخشودنی به نظر نرسد. اما به هر حال ما از این قضاوتها انجام میدهیم و چیزی نیست که انسان بتواند بگوید مطلقا نباید قضاوت اخلاقی کرد، مهم آن است که بتوانیم موقعیت دیگران را درک کنیم و با همدلی درباره رفتارشان قضاوت کنیم.
راه سنجش قضاوتهای درست از غلط چیست؟ به عبارت دیگر آیا برای سنجش قضاوتها، صرف راستیآزماییهای معرفتی مثل کارهایی که معرفتشناسان میکنند، کفایت میکند؟
در بسیاری از مواقع قضاوتهایی که معطوف به واقع هستند و هنوز رخ ندادهاند، صرف اینکه صبر کنیم، کافی است. مثلا در مورد اینکه چه تیمی قهرمان سال آینده لیگ اسپانیا یا ایران میشود، باید یکسال صبر کنیم یا در مورد اینکه چه کسی برنده انتخابات امریکا خواهد شد، باید چند ماه صبر کنیم. اما گاهی اوقات این کار امکانناپذیر است. مثلا در مورد اینکه فلان متهم قاتل بوده یا خیر، شاید هیچ وقت شواهد کافی به دست نیاید. امری است که گذشته رخ داده و آن موقع هم شاهد و دوربینی نبوده. خیلی از قضاوتهای حقوقی بعد از سالها مورد تجدیدنظر قرار میگیرد و بعضی نیز برای همیشه در یک ابهامی باقی میماند. بنابراین راه سنجش قضاوتهای درست از غلط، گاهی برای ما امکانپذیر نیست. در مواردی که اصطلاحا آنچه راستیآزمایی خواندید، امکانپذیر باشد، از این جنس است که ما یک موقعیت تجربی در جهان به دست میآوریم که میتوانیم آنجا تجربه کنیم، آیا آنجا وضعیت اموری که محل قضاوت است، برقرار است یا خیر. یعنی تا فردا صبر میکنیم ببینیم باران میبارد یا خیر. این نوع راستیآزماییها معمولا همان ابزارهایی را دارد که در معرفتشناسی دنبال میکنیم و میشناسیم. مثل تجربه، شهادت یا گواهی، استدلالهای عقلی یا استدلالهای ریاضی در مواردی که کارآمد باشند. بنابراین سنجش قضاوتها در صورتی که امکانپذیر باشد، نوعا از ابزارهایی است که در معرفتشناسی مورد بحث قرار میگیرند.
نقش عواطف و احساسات و امیال و خواستهها در قضاوتها چیست و آیا میتوان آنها را کاهش داد یا از میان برد و آیا اصلا از میان بردن یا کاهش آنها امری مطلوب است؟
به هر حال ما موجودات استدلالگر آرمانی نیستیم. یعنی هنگامی که میخواهیم در مورد امور معطوف به واقع قضاوت کنیم، خیلی از مواقع بهطور ناخودآگاه یا ناخواسته تحت تاثیر احساسات و عواطف و امیالمان قرار میگیریم. مثلا فرض کنید همکاری داریم که سیاهپوست است و پس ذهن ما رنگی از نژادپرستی هست، بنابراین چنین قضاوت میکنیم که از این آدم کاری بر نمیآید و از زیر کار در رو است. درحالی که به اندازه کافی عملکرد آن فرد را بررسی نکردهایم. عواطف و احساسات و مفروضات قبلی و پیشفرضهای ما در قضاوتهای ما موثر هستند. ما ماشین خودمان را شستهایم و دوست نداریم که فردا باران بیاید، به آسمان نگاه میکنیم و میگوییم باران نخواهد آمد! این به دلیل تمایل ماست و قضاوت خودمان را به این سمت پیش میبریم. احساسات و عواطف در قضاوتهای ما عموما رهزن محسوب میشوند و موجب سوگیری میشوند. چه بسا واقعا هم قضاوتهای ما را تحت تاثیر قرار میدهند. بنابراین بهطور کلی این توصیه مطرح است که سعی کنیم عواطف و احساسات و خواستههایی را که در قضاوتهایمان دخیل هستند، شناسایی کنیم و آنها را حتیالمقدور کنار بگذاریم و بعد شواهد را مجددا بسنجیم، بنابراین اصطلاحا میگوییم باید رویکرد بهداشتی داشت و این امور را کنار گذاشت تا قضاوت سالمتری داشت.
برای تبیین و توضیح نحوه عملکرد انسان هنگام قضاوت کردن چه راه یا راههایی هست؟ به عبارت دیگر، برای توضیح قضاوت انسانی، آیا صرف توضیح عملکرد مغز او و فرآیند استدلالهای او کفایت میکند یا باید به آنچه نویسنده سیاق (context) میگوید و حال و هوای شخص قضاوتگر هم توجه کرد؟
درنهایت قضاوت انسانی نتیجه فرآیندهای مغزی است و بنابراین اگر من یک علوم شناختی کامل و یک نورولوژی (عصبشناسی) کاملی داشته باشم، میتوانم پیشبینی کنم که فرد چه قضاوتی خواهد کرد. این یک پیشفرض فیزیکالیستی است، یعنی میخواهیم بگوییم استدلال و قضاوت چیزی ورای عملکرد مغز نیست، بنابراین سیاق هم آنچنانکه اشاره کردید، درنهایت به ورودیهای حسی تبدیل میشود که وضعیت نورونی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد و حال و هوای شخص قضاوتگر هم چیزی جز مجموعه دیگری از مدارهای فعال شده در مغزش نیست، بنابراین هم سیاق و هم حال و هوا، درنهایت به اشکالی از رفتار نورولوژیک در مغز تقلیل پیدا میکنند. در نتیجه وقتی رویکرد علومشناختی و نورولوژی را اتخاذ میکنیم که یک جنبه و پیشفرض فیزیکالیستی دارد و میگوید هر آنچه در سطح ذهنی (mental) رخ میدهد، حاصل یا برآیند یا خروجی وضعیت مغزی فرد است، ما باید بتوانیم عملکرد مغز و روابط و اتفاقاتی را که در سطح نورونی رخ میدهد، درک کنیم. سیاق و حال و هوا هم درنهایت به این وضعیتهای نورونی تقلیل پیدا میکنند.
نویسنده در فصل پنجم کتاب درباره فرآیندهای استدلالی قضاوتها بحث میکند و دو تلقی معرفتی و عملگرایانه را از یکدیگر متمایز میکند. تفاوت میان این دو چیست و آیا اصولا این دو به این دقت از یکدیگر تفکیکپذیرند؟ به عبارت دیگر آیا میتوان با قوت و قدرت گفت که من در اینجا برای قضاوتم ملاحظات معرفتی داشتهام یا به سود و زیان عملی قضاوتم اندیشیدهام؟
بله، گاهی قضاوت ما صرفا در مورد فکتها یا امور واقع است که اصطلاحا میگوییم تلقی معرفت از قضاوت داریم. گاهی هم میخواهیم بدانیم که اقدام درست یا اقدام مناسب چیست. نکته مهم این است که این دو به هم مرتبط هستند. یعنی قضاوت من در مورد اینکه فردا باران میبارد یا خیر، یک ورودی مناسب است برای اینکه چتر بردارم یا خیر. یعنی قصد من درنهایت این است خیس نشوم و این قصد را دارم. برای اینکه بتوانم این خیس نشدن را برآورده کنم، اگر قضاوت کنم که به لحاظ معطوف به واقع، فردا باران خواهد آمد، نتیجه این میشود که باید چتر بردارم، اما اگر قضاوت معطوف به واقع من این باشد که فردا باران نمیآید، از آنجا که قصدم این است که خیس نشوم، دیگر نیازی به چتر برداشتن نیست.
در نقطه مقابل فرض کنید که من اصلا میخواهم جایی بروم که زیر باران خیس شوم. قصدم این است که زیر باران پیادهروی انجام دهم. چک میکنم که اگر فردا باران بیاید، چتر بر ندارم. خیلی هم لذت میبرم، بنابراین همیشه یک رفت و آمدی بین اینهاست. یعنی برای اینکه یک قصد من محقق شود یا خیر، باید وضعیتهای امور خاصی در جهان برقرار باشد، اما در مورد اینکه آیا این وضعیتهای خاص برقرار هستند یا خیر، قضاوتهای معطوف به واقع یا معرفتی میکنیم. بنابراین این دو کاملا به هم مرتبط هستند. خیلی مواقع این تفکیک سرراست نیست. اما اگر استدلالهایمان را باز کنیم و بشکنیم و صورتبندی کنیم، میتوانیم متوجه شویم که کجا قضاوت معرفتی کردهایم، کجا قضاوت معطوف به عمل یا عملگرایانه. در واقع خیلی مواقع کاری که در فلسفه عمل رخ میدهد یا در معرفتشناسی عملگرایانه، کارمان این است که استدلالهایی را که بخشی معطوف به واقع است و بخشی عملگرایانه، صورتبندی کنیم و بفهمیم که کدام گزارهها معطوف به واقع هستند و کدام عملگرایانه.
تبیینهای فرگشتی (تکاملی یا تحولی یا ...) که میکوشند فرآیند قضاوت را از منظر فرگشتی توضیح بدهند، چه کار میکنند و چه فایدهای دارند؟
یکی از بخشهای جالب کتاب، بحثی است که راجع به فرگشت کرده و میگوید که قضاوت از نظر فرگشتی چه نقشی دارد. ایده محوری این است که هر توان و عملکردی (function) که برای یک موجود زنده فراهم شده و نسل به نسل منتقل میشود، کارکردی در سطح بقا دارد. مثلا در مورد قضاوت میگوییم موجوداتی یا انسانهایی یا مصادیقی از یک گونه که آنها را هوموساپینس (انسان خردمند) مینامیم، به این علت که توان قضاوت داشتند، بقا پیدا کردند. مثلا آنها میخواستند زنده بمانند که باید قضاوت میکردند که در یک منطقه خاصی شکار به اندازه کافی هست یا خیر یا میوهها خوردنی هستند یا خیر. آیا فلان غله یا گیاه را میتوان پرورش داد یا خیر، آیا فلان حیوان را میتوان اهلی کرد یا خیر. این توان قضاوت کردن آنها در بقای آنها نقش داشته است. خیلی مواقع بحث این است که اگر قضاوتها به بقای ما کمک میکند، چرا این اندازه قضاوت غلط داریم؟ کتاب بحث مفصلی در این باره دارد که چطور این قضاوتها در عین اشتباه بودن، میتوانند در بقای ما نقش داشته باشند. تحقیقات تجربی جالبی را در این باره عرضه میکند که قضاوت کردن در بقای ما نقش داشته، چه زمانی که توان قضاوت داریم و چه حتی زمانی که قضاوتهای نادرست میکنیم. این یک رویکرد نسبتا جدید است که با عنوان کلی معرفتشناسی تجربی شناخته میشود و تبیینهای فرگشتی را هم در بر میگیرد.
برای اینکه قضاوتهای خودمان را بهتر کنیم، چه باید بکنیم؟
ما قضاوتهای زیادی میکنیم و بخش بزرگی از آنها نیز نادرست است. نویسنده کتاب ابتدا در مورد قضاوتهای غلط صحبت میکند و ته دل ما را خالی میکند و میترساند. بعد در اواخر کتاب در این باره بحث میکند که چطور میتوانیم قضاوتهایمان را بهتر کنیم، ازجمله اینکه شواهد را با دقت بیشتری بررسی کنیم، اعتماد به نفس کاذب یا بیش از حد نداشته باشیم، خیلی مواقع کسانی که عملکردشان در قضاوت بالا نیست، عملکردشان را بالاتر از آنچه هست، برآورد یا ارزیابی میکنند. اگر بتوانیم بر این ویژگی غالب شویم، احتمال اینکه قضاوتهایمان درست شود، افزایش مییابد و یک فروتنی مثبت و مفیدی خواهیم داشت. همانطور که درباره تاثیر احساسات و عواطف و خواستهها بر قضاوتها بحث شد، پس یک راه مفید آن است که تا سر حد امکان اثر این عوامل را در قضاوتهایمان بشناسیم و بکوشیم آنها را کنار بگذاریم. حتی اگر نتوانیم صددرصد چنین کنیم، اگر مقداری هم پیش رویم، بهتر است. یک بحث مهم این است که سعی کنیم قضاوتهایمان را ثبت و ضبط کنیم و بعد آنها را پس از مدتی ارزیابی کنیم تا دریابیم چقدر درست و چقدر نادرست است و بفهمیم که چه پیشفرضهایی داشتیم که باعث شده قضاوتهایمان درست یا نادرست شود. در واقع این بازارزیابی یا تامل یا واکاوی میتواند به ما این امکان را بدهد که قضاوتهای بعدیمان بهتر باشد. نویسنده اواخر کتاب پیشنهادهای ارزندهای درباره بهتر شدن قضاوتها ارایه میکند.
آیا میتوان درباره قضاوتهای دیگران هم قضاوت کرد؟
بله، کل این کتاب راجع به قضاوت درباره قضاوتهای دیگران است. سنجههایی که برای قضاوت مطرح میکند، ابزارهایی هستند برای قضاوت درباره قضاوت دیگران. اینکه میگوییم فلان فرد قضاوتکننده خوبی هست یا خیر؟ نویسنده سنجههایی مربوط به صحت قضاوت معرفی میکند و براساس این میتوانیم بگوییم برخی قضاوتکنندهها بهتر و برخی عملکرد ضعیفتری داشتند. اصلا کل این بحث از این جنس است که بتوانیم درباره قضاوت دیگران قضاوت کنیم.
در پایان بفرمایید انتظار شما از خواننده کتاب چیست یا به عبارت دیگر چرا به ترجمه این کتاب علاقهمند شدید؟
اولا موضوع قضاوت انسانی یعنی قضاوت معطوف به واقع بسیار رایج است. ما روزانه دهها بار این کار را انجام میدهیم و اساسا با همین شیوه پیش میرویم، زیرا ما هیچ وقت این امکان را که درباره خیلی از موضوعاتی که برایمان اهمیت دارند، شواهد صددرصد و یقینی داشته باشیم، نداریم. بنابراین باید با توجه به شواهد ناقص دست به قضاوت بزنیم. اما این قضاوتها چقدر درست هستند؟ مخصوصا هنگامی که مبنای عمل قرار میگیرند. ما براساس همین قضاوتها، کسی را به اعدام محکوم میکنیم، ماشینمان را بشوییم یا نشوییم، با همکاری تعامل کنیم یا نکنیم. بنابراین بحث قضاوت موضوع مهمی است و باید به آن بپردازیم و سنجه صحت بسازیم. ثانیا باتوجه به زمینه کاری خودم یعنی فلسفه تحلیلی و معرفتشناسی که مباحثی انتزاعی را در بر میگیرد، این کتاب رویکرد متفاوت و جدیدی دارد، یعنی معرفتشناسی تجربی که در 20- 15-10 سال اخیر جدی گرفته شده است.
یعنی آزمونهایی را که ترکیبی از علومشناختی و روانشناسی، اقتصاد با معرفتشناسی هستند، طراحی میکنید و انجام میدهید و به شکل تجربهای فرضیه یا فرضیههایی را در معرفتشناسی میکاوید. این برای من بسیار جذاب و آموزنده است. کتاب خیلی جدید است و نویسنده بسیاری جاها میگوید الان همینقدر میدانیم و ممکن است 10 یا 15 سال دیگر تعداد زیادی آزمایش تجربی دیگر انجام شده باشد و خود همین ویلکاکس یک ویراست جدید از کتاب بدهد یا نویسنده دیگری ادعاهای دیگری طراحی کند و بسیاری از سوالهایی که در این کتاب باز است و ما هنوز پاسخ روشنی دربارهاش نداریم، در همین بازه کوتاه 10-5 ساله جواب جدیدی بیابد و فرضیههای جدیدی فراهم شود. سرزنده بودن این متن و اینکه لبه مرز چیزی است که امروز میبینیم، برایم خیلی جذاب بود و به همین خاطر آن را به فاصله اندکی پس از انتشارش به زبان انگلیسی، به فارسی ترجمه کردیم. کتاب پیشنهاد دکتر هادی صمدی بود و من آن را ترجمه کردم. برایم جذاب است که این سرفصل را دنبال کنم. ممکن است متنهای دیگری را چه به صورت مجموعه مقاله یا تکنگاری در این زمینه ترجمه کنم. موضوع معرفتشناسی تجربی جدید است و در آن علومشناختی و روانشناسی و معرفتشناسی به هم میپیوندند.